تاریخ انتشار: ۱ بهمن ۱۳۸۵ - ۰۹:۳۶

همشهری آنلاین: نخستین همایش فردوسی و هومر سه‌شنبه گذشته(26 دی) در شهرکتاب مرکزی برگزار شد.

 گزارش مشروحی  از سخنرانی های دکتر اسلامی ندوشن، دکتر کزازی، دکتر مجتبایی  دکتر سرامی وسخنرانی از یونان را در این نشست بخوانید.

در ابتدای مراسم علی اصغر محمد خانی دبیر همایش  به بررسی سابقه ی فرهنگی تاریخی دو ملت ایرانب و یونان پرداخت. او افزود، اعتبار و غنای فرهنگی دو سرزمین ایران و یونان است که آن ها را در رویارویی با همه ی فرهنگ های دیگر سرزنده و با طراوت نگاه داشته است. او گفت، زبان و ادب فارسی با درونمایه های ارزشمند خود، در طول تاریخ به تلطیف فکر جهانی و ساختن انسان آرمانی و تشویق به عدالت و ارزش های انسانی پرداخته است و در حماسه های خود حرکت به سمت جاودانگی را ترغیب و تبلیغ کرده است، از این رو ظرفیت های فراوانی برای نوآوری دارد.

 فرهنگ ایران و یونان، هنرمندان بزرگ و مؤثری را به فرهنگ جهان تقدیم کرده است. نام آورانی چون فردوسی، مولوی، سعدی، ابن سینا و در فرهنگ یونان سقراط، ارسطو، افلاطون،هومر و... .

او افزود، بسیاری از آثار ادبی و فلسفی یونان برای بسیاری از ایرانیان آشناست و نیز آثار بزرگان ادب فارسی مانند: آثار سعدی، حافظ، مولوی، خیام، فردوسی و کلیله و دمنه به یونانی ترجمه شده است.


   در سال گذشته با همکاری ایران و یونان، بزرگداشت و مقایسه ی افلاطون و سهروردی برگزار شد و امروز نیز بزرگداشت و بررسی تطبیقی فردوسی و هومر، همزمان در دو کشور برگزار می شود.

محمد خانی، ادبیات تطبیقی را راهی شایسته برای شناخت جریان های فکری و تأثیرگذار در ادبیات ملی دانست و گفت، بالندگی و شکوفایی این نوع ادبیات، نتیجه ی گسترش پیوندهای ادبی ملت های گوناگون و رواج کتاب، به ویژه در سده ی بیستم میلادی است. وی با بیان شباهت های حماسه ی بزرگ ایران و یونان، آن منظومه ها را به آشکاری هم خویش دانست.

 او با بیان ارزش های این دو اثر در سرزمین خودشان و جهان به معرفی دو ترجمه از آثار هومر به فارسی پرداخت. در پایان ابراز امیدواری کرد این گونه همایش ها سرآغازی باشند برای مطالعه ی تطبیقی آثار ماندگار جهانی از دیدگاه تطبیقی و کشف راز ماندگاری چنین جاودانگانی.

سپس سفیر یونان، آقای مرکریوس کارافُتیاس، با ابراز خوشحالی از برگزاری چنین همایش‌هایی آن را اتفاقی مهم در روابط دو ملت قلمداد کرد. در ادامه، وی به بررسی بیان روابط تاریخی میان دو ملت ایران و یونان که ریشه در دیرزمان تاریخ دارد، پرداخت.

 او گفت، تلاش تاریخ نگاران آن بوده است آن چیزی را بنویسند که برای مخاطبانشان مهم است و در تاریخ آن چه بیش تر جلوه گر است، اتفاق هایی چون جنگ هاست. ولی جنگ ها قسمت هایی از حقیقت است نه تمام آن. در روابط ملت ها سالیانی به جنگ گذشته است و ایام دیگر روزهایی در آشتی بوده است که معمولا از دید تاریخ پنهان مانده است.

تمدن ایران و یونان سالیانی زیاد دست در دست هم رشد کرده اند و با یکدیگر روابط فرهنگی، هنری، اقتصادی و بازرگانی داشته اند؛ در همه جا اثر این تبادلات فرهنگی را می توان یافت. در اکتشاف های دیرینه شناسان در دو سرزمین می توانیم نمودهایی از این روابط را به روشنی ببینیم. انسان ها در بشریت خود یکسان اند و  احساس ها و دغدغه هایی به هم ماننده دارند. این که اکنون یونان کشوری مسیحی است و ایران سرزمینی مسلمان باعث نمی شود، این شباهت ها متوقف شود.

جایگاه سرزمین های ما شایسته ی احترام و نازش است؛ زیرا این دو سرزمین بودند که فلسفه ی مسیحی و اسلامی را بنا نهادند و ما آموخته ایم که چگونه به مذهب یکدیگر احترام بگذاریم. وی در پایان سخنانش گفت، مطمئن است، اشتراکات تاریخی، فرهنگی این دو سرزمین آن ها  را در کنار هم نگاه خواهد داشت و درک دوستی میان انسان ها پایه ای برای بهتر شدن همه چیز در آینده خواهد شد.

 دکتر فتح الله مجتبایی: بی‌توجهی به ادبیات تطبیقی درایران

 دکتر فتح ا... مجتبایی، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی،  نخستین سخران این مراسم بود که با ارایه ی مقاله ی "حماسه و شکوفایی هویت ملی" به بررسی روابط تاریخی بین ملت ها و ادبیات تطبیقی پرداخت. او افزود، متاسفانه به ادبیات تطبیقی در ایران چندان پرداخته نشده است و پس از دکتر سیاح تنها گاه گاه تدریس شده است. او چنین همایش هایی را راهی برای هدایت اصیل و صحیح این علم دانست.

او گفت، آن جا که تاریخ تمام می شود اسطوره آغاز می شود؛ حماسه های بزرگ مبتنی بر اسطوره اند و اسطوره های بزرگ بر پایه ی شرایط تاریخی بنا می شوند. جهان چندین  حماسه ی بزرگ را به خود دیده است:

 1-  در یونان؛ ایلیاد و ادیسه ی هومر
 2- در هند؛ مهابهاراتا و رامایانا
3- در روم؛ انه‌ایید ویرژیل
4- در ایران؛ شاهنامه ی فردوسی؛ که تمامی این حماسه ها در بزنگاه های خطیری از تاریخ هر ملت ساخته شده اند:

هومر، اثر خود را زمانی ساخت که مردمان هلنی از سرزمین های گوناگون اژه ای به هم پیوستند و دست به ایجاد ملیت نوین هلنی زدند. ساکنان پیشین سرزمین یونان مردمانی صاحب تمدن بودند و بقایایی ارزشمند از آنان به جای مانده است.

 مقایسه ی ایلیاد و ادیسه و آنچه از آثار پیشین بازمانده است، خواننده را به تفاوت های آشکاری رهنمون می شود. در آثار پیشین یونان تفکراتی چون : اعتقاد به ثنویت، تناسخ و غیره وجود دارد که در فرهنگ پسین یونان وجود ندارد. یونانیان در هزاره دوم پیش از میلاد، با ترکیب تمدن بومی سرزمینشان با تمدن آریایی های مهاجر تمدنی جدید را پایه نهادند.

 اثر هومر در زمان آفرینش اش چونان ابزاری کارآمد در سیر هویت سازی یونان عمل کرد و زبان باعث آشتی دو فرهنگ بومیان و مهاجران شده، تمدن نوین یونان بنا نهاده شد.

در هزاره ی دوم پیش از میلاد، اقوام آریایی به هند رسیدند. آن چه از تمدن این قوم به جا مانده، در وداهای چهارگانه منعکس است. بومی های هند پیش از ورود مهاجران به تمدنی عظیم دست یافته بودند و ادیان و معتقدات خاصی داشتند. ادیانی چون: شیوا پرستی و اشنو پرستی از آن این اقوام بوده است.

 با پیوند دو تمدن آیایی و بومی هویت ملی نوینی ساخته شد که در دو حماسه ی مهابهاراتا، هند بزرگ، و رامایانا نمودار است و زبان سانسکریت به عنوان زبان فرهنگی قوم "بهاراتا" مطرح شد. بدین گونه مهابهاراتا شناسنامه ی هویت ملی و قومی سرزمین هند است.

در روم نیز انه ایید که در واقع دنباله ی ایلیاد است، زمانی آفریده شد که قوم لاتین در پی یافتن هویت و زبان خویش بودند. زبان لاتین که زبان علمی اروپا در سال های متمادی بود، وجود خود را مدیون حماسه ی ویرژیل، انه ایید، است.

شاهنامه ی ایرانی نیز زمانی سروده شد که اقوام تازه ای بر فرهنگ کهن ایران غلبه یافته بودند. ایران، اسلام را پذیرفت ولی هژمونی سیادت قوم عرب را نتوانست بپذیرد. در سده های نخستین پس از حمله، در درون فرهنگ ایران جوششی بود برای یافتن هویت ایرانی که در نهایت به دست فرزانه ی توس به ثمر رسید.

پیش از آفرینش شاهنامه در قسمت های مختلف ایران زبان ها و گویش های گوناگونی وجود داشت؛ ولی آن هنگام که زبان دری از مداین به خراسان بزرگ منتقل شد و شاهنامه سروده شد، توانست اقوام گسسته ی ایرانی را یکپارچه کند و هویت ملی ایرانی بنا نهاده شد.

حماسه خاستگاهی است که هویت ملی بر آن بنا نهاده می شود و این حماسه خود در اسطوره ریشه دارد؛ پس اسطوره ها مهم اند چون حماسه بر آن ساخته می شود و حماسه مهم است چون هویت ملی بر آن بنا می شود.


دکتر محمد علی اسلامی ندوشن: مقایسه ایلیاد و شاهنامه امکان پذیر است؟

سپس، دکتر محمد علی اسلامی ندوشن به سخنرانی پرداخت. وی با طرح این پرسش که "آیا مقایسه ی ایلیاد و شاهنامه با این فاصله ی زمانی و مکانی  امکان پذیر است؟" سخنان خود را آغاز کرد. وی گفت، دانشمندانی دلیل شباهت این دو اثر را آن دانسته اند که ممکن است حماسه ی هومر به گونه ای ترجمه و وارد فرهنگ ایران شده باشد و فردوسی به آن دسترسی یافته، اثر خود را ساخته باشد، ولی دقیق مستدلی برای اثبات ادعای خودشان ندارند. فرض محکم تر آن است که شباهت های بین ایلیاد، هومر و اتفاقی است.

 برای این شباهت ها دو دلیل می توان ذکر کرد: ذات بشر در هر جایگاه زمانی و مکانی، همانند است و پایه های روحی و فکری و نیازهای مادی و معنوی انسان ها یکسان است که در آثار ادبی نیز تجلی آن را به شکلی همانند می توان دید.

از دگر سو شباهت های تمدنی بین تفکر یونانی و اندیشه های اسطوره ای آنان پایه ای انسانی داشت و این تفکرها علاوه بر این که بین مردمان نمودی یکسان دارند در تمدنی به تمدن دیگر نیز قابل انتقال اند.

برخورد دو نبوغ: نبوغ هومر و فردوسی مجالی است برای تبلور این اندیشه های پایه ای بشر. دو حماسه ی ایلیاد و شاهنامه اسطوره ها را که از عمیق ترین لایه های درونی انسان سر چشمه می گیرند زنده کردند. همانندی بین اثر فردوسی و هومر تنها حاصل شباهت بین نبوغ بشر است.

دکتر اسلامی با معرفی کتابش: ایران و یونان در گستره ی باستان گفت، نزدیک به نیمی از این کتاب مقایسه بین شاهنامه و ایلیاد است. در مقایسه ی این دو اثر می توان به 62 همانندی دست یافت که البته این شباهت با مطالعه ی دقیق تر ممکن است بیشتر هم شوند. در ادامه وی، به چند نمونه از آن شباهت ها اشاره کردند:

1- جنگ:  جنگ میان ایران و توران و یونان و تروا که بنیادهای همانند دارند. یکی از انگیزه های هر دو جنگ "زن" است. در جنگ ایران و توران گناه جنگ به گردن "سودابه" است و در ایلیاد نیز انگیزه ی جنگ همسر پادشاه اسپارت،"هلن"، است که خیانت کارانه به "پاریس" شاهزاده ی تراوا می پیوندند و می گریزد. جنگ  10 ساله ی تراوا که اولین جنگ بزرگ و تاریخی جهان است، برای زدودن این اهانت از دامان یونان در می گیرد.

2- لحن دو اثر به هم ماننده است. با این که زبان ترجمه بسیاری از خواص آوایی کلام را از بین می برد با این همه لحن ایلیاد در ترجمه نیز همان لحن برافروخته، حماسی شاهنامه وار است. زیرا هدف در این آثار تنها بیان مقصود نیست که حرکت کلام است.

3- بن مایه ی شاهنامه نبرد نیکی و بدی است و مایه ی کتاب سیر بشر به سوی یاری رساندن به پیروزی نیکی در نبرد با بدی است. انتقام و دفع اهانت و نابکاری یکی از محوری ترین اندیشه های این دو اثر است.

4- فرجام جنگ در هر دو اثر ناکامی است. پهلوانان یونانی پس از ویران کردن تراوا در راه بازگشت غرق می شوند و همه جز "آگاممنون" کشته می‌شوند. آگاممنون نیز پس از بازگشت به دست همسرش کشته می‌شود. چندی از پهلوانان ایران نیز پس از کامیابی در جنگ، در پی کی‌خسرو، در کوه گم می‌شوند. رستم نیز به غدر برادرش کشته می‌شود و کی‌خسرو به مرگ خود خواسته تن می‌دهد. 

5- حضور شاهان بزرگ با ویژگی های یکسان یکی دیگر از همانندی های دو اثر است. "کی کاووس" نیز چون آگاممنون پادشاهی خودکامه، زودخشم و نه چندان فرهیخته است.

6- وجود پیر قوم: "زال" ؛ "نستور"

7- وجود پهلوان بزرگ: "رستم" ؛ "آخیلوس"(آشیل)

8- پهلوان رویین تن: اسفندیار؛ آخیلوس(آشیل)

9- جنگ تن به تن

10- کاربرد نیرنگ در جنگ‌ها

11- بزم پیش از رزم؛ چون فرجام نبرد پیدا نیست؛ جنگاوران پیش از هر رزمی، بزمی ترتیب می‌دهند و به شادخواری می پردازند.

12- زن جادو در هر دو اثر وجود دارد.

13- توصیف صحنه‌هایی که پهلوانان پیش از نبرد به تشجیع سپاهیان می پردازند.

14- ‌  زاری بر کشتگان در دو اثر به هم ماننده است.

15- قهر و مشاجره‌ی پهلوان و شاه: رستم با کی‌کاووس در گیر می شود و آشیل با آگاممنون

16- تلقی از مرگ نیز در هر دو اثر به هم ماننده است.

با وجود شباهت هایی که بین این دو اثر می توان بر شمرد میان این دو تفاوت‌هایی نیز وجود دارد.

1- با این که جنگ‌ها به هم شبیه اند ولی انگیزه‌ی آن ها دقیقا یکسان نیست.

2-شاهنامه بر پایه ی یک خدایی بنا شده است و میان او و بشر هیچ واسطه ای در کار نیست و بشر مستقیم با او مناجات می کند و اطمینان دارد که وی یاری‌گر نیروهای خیر است و چون خودش را در جبهه ی خیر می داند به یاری او یقین دارد. یونانیان بر خلاف ایرانیان‌، معتقد به چندخدایی هستند.

 خدایان یونان کهن ویژگی‌هایی انسانی دارند و در اصل، جنگ‌ها را از عالم بالا اداره می‌کنند. بعضی از ایزدان طرفدار یک پهلوان اند و برخی دگر طرفدار آن سوی جبهه. از این دیدگاه شاهنامه پالوده تر به نظر می رسد که این پالودگی را می توان ناشی از نزدیکی زمانی و نوین تر بودن آن دانست.

3- اعتقاد به جهان دیگر: در شاهنامه جهانی فرازین در پس این جهان وجود دارد که از آن به "مینو" یاد می شود، ولی در ایلیاد این جهان به شکلی روشن چنان که در شاهنامه است وجود ندارد.

4- تفاوت در زمان، سرزمین، اقلیم. ایلیاد ساخته‌ی اقلیمی دریایی است و رفت و آمدها از راه دریا ممکن است. دریا در فضای فکری هومر نقشی برجسته دارد‌، ولی شاهنامه زاده‌ی اقلیمی بیابانی و خشک است. پس آن چه در این فضا نموده می شود، خورشید و دمیدن‌های آن است.

دکتر میرجلال الدین کزازی:دو حماسه ودوپهلوان رویین تن

در ادامه‌ی جلسه، دکتر میرجلال الدین کزازی به بررسی ریشه‌ی شباهت‌های دو حماسه‌ی ایران و یونان پرداخت. او با طرح این پرسش‌هایی سخن خود را آغاز کرد: چرا در هر دو حماسه پهلوان رویین تن هست؟ آیا فردوسی یا هومر این چهره از یکدیگر به وام گرفته اند؛ یعنی فردوسی این پهلوان را یونانیان به وام گرفته است یا یونانیان این پهلوان را از ایران به وام برده اند؟

شواهد تاریخی نشان می دهد، آشنایی یونانیان با فرهنگ ایرانی بسیار است ولی چون غربیان درباره ی آثار تمدن یونان بیش از ما مطالعه کرده اند چنین به نظر می رسد که بهره ی شرق از منابع تمدن یونان بیش از بهره ی آنان از شرق است. این در صورتی است که گرامی ترین چهره در نظر "افلاتون"، "زرتشت" بوده است و "فیثاغورث" نیز به یاری زرتشت به معراج گونه ای می رود.

برای یافتن پیوندگاه های تمدنی ایران و یونان باید به وضعیت جغرافیای تاریخی این مناطق نظر کرد.  راه تمدن ساز "ابریشم" راهی بود که با گذر از یونان و ایران، به چین می رسید و ایران پیوندگاه تمدن چین و یونان بود. خواه ناخواه در پس داد و ستدهای اقتصادی در این سرزمین ها، فرهنگ و تمدن نیز مبادله می شده است، پس جای شگفتی نیست اگر چند چهره ی اسطوره ای به سرزمین های دیگر نیز راه یافته باشد. اما سرشت و ساختار اسطوره به گونه ای است که به روزگار بسیار کهن و پیش از تاریخ باز می گردد. پس یافتن خاستگاهی اسطوره ای برای این شباهت ها برازنده تر است.

در سده‌ی اخیر "یونگ"، نخستین روانشناسی بود که دو اصطلاح ناخودآگاه فردی، ناخودآگاه جمعی یا جهانی را وضع کرد. دکتر کزازی به این دو اصطلاح، اصطلاح ناخودآگاه تباری را نیز افزود و گفت، ناخودآگاه فردی، ناخودآگاهی است که سرشت و نهاد جهان درونی هر انسان را می سازد، پس به تعداد انسان ها ناخودآگاه فردی هست و این ناخودآگاه ها به یکدیگر ماننده نیستند.

 از دگر سو مردمانی که سده‌های طولانی در جغرافیایی یکسان زیسته اند و گذشته ای یکسانی دارند، منشی تقریبا یکسان خواهند یافت. ناخودآگاه تباری زاده ی چنین یکسانی تاریخی و جغرافیایی است و بسیاری از ویژگی های همانند ساکنان یک سرزمین ناشی از این ناخودآگاه تباری است. پاره ای نمادها، نمادهایی جهانی هستند. آن چه را که ما اسطوره می نامیم از دو ناخودآگاه جهانی و تباری بر می آید.

 نمادهای ناخودآگاه فردی چون در تنگنای فردیات می مانند، نمی توانند خاستگاه پدیده های اسطوره شناختی باشند ولی ناخودآگاه تباری می توانند به نظامی اسطوره ای بینجامد که در قلمروی تبار کارکرد و معنا می یابد. بر پایه ی ناخودآگاه جمعی نیز ما به نمادهای اسطوره شناختی باز می رسیم که می تواند قلمرویی جهانی داشته باشد. اسطوره و رویا از نظر ساختار یکسان اند و هر دو بر آمده از ناخودآگاه اند؛ پس به این دلیل است که زبان این دو زبانی رمزی و نمادین است.

 آموزه های بیرونی و آن چه که در خودآگاهی بر انسان می گذرد اگر چنان نیرومند و کارا باشند که از خودآگاه بگذرند و به عمق نهاد راه یابند، می توانند به نماد تبدیل شوند . این نمادها آن گاه که از ژرفا به رویه بازمی گردند و به خودآگاهی می رسند، کارکردی فرهنگی می یابند و به نمادهای اسطوره ای تبدیل می شوند. ژرف ترین آزمون ها که پوسته ها و لایه های بیرونی رنگ، نژاد و تاریخ را در هم می شکند و گوهر انسانیت را هدف می گیرد می تواند به نمادهایی که اسطوره های جهانی را می سازند، تبدیل شوند.

 انسان پیش از آن که  وابسته به تاریخ، نژاد و اقلیم باشد انسان است و در انسان بودن با تمام هم گونه های خود یکسان است. با تبدیل کمیت اسطوره ها به چگونگی آن ها می توانیم از تکثر به نمونه ای یکتا دست یابیم.

یکی از نیرومندترین آرزوهای بشر توان غلبه بر مرگ و نیل به جاودانگی است. در ایلیاد هر جا که سخن از انسان ها به میان می آید، آن ها را با صفت میرا و فانی وصف می شوند اما خدایان نامیرا و جاودان اند. در جهان اسطوره آرزوی هر فانی یی آن است که روزی به "المپ" راه برد و جاودانه شود. نمود این آرزوی بشری را می توان در ناخودآگاه جمعی هر انسان، اعم از ایرانی یا یونانی دید.

 این آرزو می تواند دلیل ناخودآگاهانه‌ ای را پدید آورد که نماد اسطوره ای بر پایه آن کارکردی فرهنگی و بیرونی یابد: پهلوان رویین تن. بر این پایه نه اسفندیار برگرفته از آشیل است و نه برعکس. نکته ی جالب آن است که پهلوانان رویین تن تیره بختانی هستند که در سال های جوانی به ترفندی کشته می شوند و دچار سرنوشتی درست وارونه ی نامیرایشان می شوند، زیرا هر رویین تنی آسیب جایی دارد که دشمن با آگاهی یافتن دشمن  از آن پهلوان، را می کشد. در این جا پرسشی تازه در ذهن نقش می بندد: حال که این دو نماد اسطوره ای خاستگاه یگانه دارند، چرا آسیب جای پهلوانان متفاوت است؟

نهادهای جمعی هر چند خاستگاه یگانه دارند و در ژرف ساختشان یکسان اند، اما با هنجارها و ویژگی های تباری، فرهنگی و تاریخی در می آمیزند. اگر ما این آسیب جای ها را هم مقایسه کنیم در می یابیم،  نقطه ضعف اسفندیار، چشمان او، انتخابی پر معنا تر و از نقطه ضعف آشیل است.

این چشم است که جایگاه نگاه و اندیشه است و انسان از راه اندیشه و هوش است که اگر به خطا رود، آسیب می رساند.

دکتر ونتیس :هومر و فردوسی و هویت فرهنگی

در ادامه، دکتر ونتیس با ارایه ی مقاله ای با عنوان "هومر، فردوسی؛ شعر و هویت فرهنگی" به سخنرانی پرداخت. وی نفوذ داستان ها را به سنت شفاهی مربوط دانست و گفت، مهم ترین نقش فردوسی و هومر زنده نگاه داشتن داستان ها در ذهن فرهنگ است.

هومر یونانی، 1700 سال پیش از فردوسی زندگی می کرد و موفق شد مهم ترین داستان های شفاهی را گردآوری کرده، به زبان یونانی بنویسد. حماسه ی هومر برای میراث فرهنگی یونان بسیار مهم است.

 از ابتدای آفرینش آثار هومر، در یونان بسیار مهم بوده است، ولی پس از استقلال یونان این نقش نمودی بیش تر یافته است. در قرن 17 – 18م،  اثر هومر یک گنجینه ی هویت ملی برای یونانیان است و یونان نوین با کمک آثار هومر توانسته اند به وحدت ملی و استقلال برسد. زبان هومر و آفریده های او امروز نیز در ذهن فرهنگی یونان به جا مانده است به عنوان نمونه امروز در زبان مردم کاربرد دارد:


پاشنه ی آشیل، به جای نقطه ضعف به کار می رود. اسم های آمده در داستان های هومر، امروز نامهایی هستند که مردم برای نامگذاری به کار می برند و مردمان زیرک را با ادیسه مقایسه می کنند.

در بین سخنرانی دکتر ونیتیس آقای پاسالیس رایزن فرهنگی یونان، قسمت هایی از مقدمه‌ی ایلیاد را به زبان یونانی کهن خوانده، آن را به زبان یونانی مدرن و فارسی برگرداند. پس از آن با انتخابی زیرکانه چند بیتی از ابتدای پادشاهی اسکندر را از شاهنامه خواند؛ سپس دکتر ونیتیس تاثیر شاهنامه را در ذهن فرهنگ ایران بررسی کرد و گفت، شاهنامه داستان تاریخ جهان از ابتدای خلقت است تا اسلام. داستان های کهن ایرانی، از زمان هخامنشیان تا دوران های بعد محبوب مردم بوده است و در خدای نامک ها ثبت می شده است. بعدها این آثار در نوشتن شاهنامه تاثیر داشته است.

 اهمیت کار فردوسی، در این است که او با اثرش توانسته اساطیر کهن ایران را زنده نگاه دارد. نفوذ شاهنامه در تمدن ایران شبیه به نفوذ آثار هومر در ذهن فرهنگی مردم یونان است. تقریبا هیچ ایرانیی نیست که بیت هایی از شاهنامه را ازبر نباشد. بیت های او به تناسب موقعیت، در مهم ترین لحظه های زندگی ایرانی خوانده می شود و  از نام های شاهنامه در ایران برای نامگذاری استفاده می شود.

سنت نقالی در گذشته ی ایران بسیار وجود داشته، امروز نیز وجود دارد. نقالی وسیله ی انتقال گذشته و به حال بوده است و مجالی برای ارتباط با گذشته ی ایران و حفظ هویت ملی. در سال های پایانی  حکومت قاجار و اوایل پهلوی که فکر بازیابی هویت ملی به وجود ‌آمد. ایرانیان کشوری ملی را با استفاده از شاهنامه ساختند.

ولی آیا هدف فردوسی و هومر از آفرینش این حماسه ها تنها هدفی سیاسی بوده است؟ تفکرات ملی گرایانه ی امروز، دستاورد 200 سال اخیر است؛ پس با نظریه ی امروزین نمی توان این دو اثر را تنها آثاری سیاسی، برای ساختن هویت ملی دانست. احتمالا هومر و فردوسی نه تنها سیاسی بلکه بیشتر به اثر خود دیدی فرهنگی داشته اند.

 زیرا یونانیان در زمان آفرینش حماسه شان حکومت شهر ـ دولت داشتند و ایرانیان نیز در نظامی نظیر امپراطوری قدیم خود می زیستند. فرهنگ و پدیده های فرهنگی، پدیده هایی اعم از ملت اند. فرهنگ یک ملت ممکن است فراتر از مرزهای سیاسی آن وجود داشته باشد چنان که امروز فرهنگ ایران در افغانستان وجود دارد همچنین نمونه هایی از پدیده های فرهنگی یونان را می توان در روسیه یافت. فرهنگ ها تنها در چهار چوب مرزها محدود نمی شوند. در پایان، علاوه بر توجه بر اهمیت فرهنگی فردوسی و هومر، باید تفاوت مهم بین دو فرهنگ و ملت ایران و یونان را از نظر دور نداریم.

دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور:یک بررسی تطبیقی

در ادامه ی این همایش یک روزه، دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور به بررسی تطبیقی شخصیت آشیل و هکتور و اسفندیار و رستم پرداخت. وی با این تحلیل، نظرش را درباره ی علت شباهت این شخصیت ها بیان کرد. او پس از ارایه ی خلاصه ای از داستان رستم و اسفندیار به معرفی شخصیت اسفندیار پرداخت و گفت، اسفندیار شخصیتی مذهبی است و در شمار مقدسان؛ اما رستم فارغ از آن هاله ی تقدس، قهرمانی ملی است. رستم قهرمانی سکایی و دلاور تاریخی تمام ایران است.

 وی شخصیتی غیر دینی است و برخی از شاهنامه پژوهان سبب درگرفتن جنگ بین این دو پهلوان را زرتشتی نشدن رستم دانسته اند و جنگ را نبردی مذهبی؛ ولی با توجه به اثر و مناجات های گاه و بی گاه او می توان این نظر را رد کرد.

اسفندیار به نوعی درگیر تعارض است. این دوگانگی برخاسته از  احساس متضاد اوست: از یک سو پهلوان کهن سال را می ستاید و از دگر رو، برای رسیدن به تخت و تاج ناچار است بر او  بند گذارد. اسفندیار که پهلوانی، صریح و ساده دل است، ناچار است نقش بازی کند پس در بین این بازی سخت تزلزلش آشکار می شود.

"گشتاسب" نیز که چون "آگاممنون" از دور دستی بر آتش دارند و وارد سیر اصلی جنگ نمی شوند و آشیل نیز چون اسفندیار رویین تن روحیه ای خشمناک دارد، خشمی که در هنگام فوران کسی را یارای مقابله با آن نیست. مادر هر دو قهرمان رویین تن مخالف رفتن فرزندانشان به جنگ هستند و هر دو فرزند، از پذیرفتن پند مادر سر باز می زنند. موقعیت جنگ تروا با جنگ رستم و اسفندیار ماننده اند. سیستان سرزمین کوچکی از ایران است و تروا نیز بخشی از یونان و آشیل رویین تن چون اسفندیار به ترفند نیروهای فرازمینی کشته می شود.

این دو داستان از نظر ساخت نیز با هم همانندی هایی دارند: سپاهیان تروا، ساکنان سرزمینی یونانی نشین ولی دور مرکزند مثل سیستان که دور از مرکز است. پهلوان اصلی داستان  آشیل و اسفندیار، فرستادگانی از بخش بزرگ سرزمین و در نهایت مغلوب جنگاوران سرزمین کوچک تر می شوند و  می میرند. در پایان هر دو داستان، سرزمین کوچک تر به دست سپاهیان سرزمین بزرگ تر ویران می شوند.

در پایان وی افزود، بر اساس مدارکی در شمال شرق ایران می توان نشان داد، پس از آن که اسکندر ایران را فتح کرد، با استقرار حکومت های سلوکی در شرق ایران و با تاسیس اسکندریه ها، گونه ای داد و ستد فرهنگی بین این دو تمدن پیش آمد و عناصری از فرهنگ یونان جذب فرهنگ ایران شد. در دوره ای ایرانیان شیفته ی تمدن یونان شده بودند که این شیفتگی در سکه ها، سفالینه ها و نقش های اشکانی مشهود است. ممکن است این سنت در ادبیات نیز وجود داشته باشد.

با بررسی تطبیقی این دو داستان می توان به این نتیجه رسید که این شباهت ها تا حدی از سر اتفاق است؛ اما ممکن است، این شباهت ها، ثمره ی الگو برداری هو شمندانه ی حماسه پردازان ایرانی نیز باشد. چه به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم، فردوسی این خلاقیت را داشت که این روایت را با ظرافتی هوشمندانه باز آفرینی کند. با همه ی تفاوت هایی که بین این آثار وجود دارد از برخی از یکسانی ها را  نمی توان انکار کرد. البته اثبات این موضوع نیازمند بررسی های بیشتر است.

دکتر قدمعلی سرامی:ترفند در شاهنامه و ایلیاد

 در ادامه ی همایش دکتر قدمعلی سرامی مولف کتاب از رنج گل تا رنگ خارا  به ارایه ی مقاله خود به نام" ترفند در شاهنامه و ایلیاد" پرداخت. وی گفت، در حماسه ها مخاطب به عنوان موجودی فعال و توانا طرح می شود و داستان به او کلیدهایی می دهد تا وی با تأسی از آن خود به انتخابی آگاهانه دست زند.

 این دو حماسه، ایلیاد و داستان رستم و اسفندیار، صحنه ی درگیری بین بخشش و کوشش است. نبرد تدبیر و تقدیر بنیادی ترین بن مایه ی این دو داستان است. انسان گرفتار تقدیر است و در این جنگ با تمام توان، در مقابل تقدیر می ایستد؛ تا انجام می کوشد و در آخر مقهور می شود. زندگی انسان در مقابله با تقدیر به صحنه ای تبدیل می شود، برای آشکار کردن دانش و حکمت غالب بر جهان.

 حماسه قلمروی منطقی اضطرار است که به حکومت غزیره سرانجام می یابد. انسان های حماسی نمود هایی از پارادکس هستند. آنان در عین برتری فروتن اند و در حال پیروزی مقهور. به همین سبب است که در داستان ترفند به میان می آید. ترفند محصول عقلانیت بشر است. بنابراین هر دو شاعر حماسه سرا ستایش گران خرد اند. این زور تنی و زَور است که پیروز جنگ است. در صحنه داستان نیز پیروز کسی است که بتواند از هر دو ابزار زور تنی و توان ذهنی بهترین بهره رابرگیرد.

 در جنگ و ستیز برخلاف، شرایط طبیعی زندگی، همه چیز جلوه ای واژگون می یابد و آن چه در شرایط عادی مذموم است، در جنگ وسیله ای برای بقا می شود. آنچه در جبهه ی دوست ستایش شده است اگر به دست دشمن انجام شود ناپسند و مذدموم است و حقانیت ترفند در ارتباط با نظرگاه شاعر ـ مخاطب تعیین می شود. در این ستیز تن و جان هر دو به تقلا می افتند و  توان زور کم تر از زَور نیست. مساله در حماسه همان سوال بودن یا نبودن است. انسان حماسی می خواهد به هر قیمتی بماند و جهان حماسه جهانی صمیمی، واقعی، آشکار و طرفدار غرایز و عقلانیت است و بزرگ ترین ویژگی انسان توان نقشه سازی اوست.

حماسه صحنه ی نبرد بزرگ زمین و آسمان است و پیروز نهایی این جدال، آسمان است. در تمام داستان اوست که در کار رقم زدن اتفاق هاست و انسان با تمام توان ترفند سازی اش در مقابل قدرت آن ناچار به تسلیم است. حوادث در حماسه در یک مثلث می گذرد: کشتن، جنگ، نیرنگ. وجود ترفند در داستان ها با بسامد بالا اثبات می کند که این کار معتاد عالم حماسه است. سیاوش برای این کشته می شود که دست به نیرنگ نمی آلاید و عامل پیروزی رستم بر سهراب نیرومند توان نیرنگ سازی اوست.

 بی میانجی ترفند داستان از تکاپو می افتد و این ترفند است که داستان را به جریان می اندازد. بسیاری از ترفند های موجود در حماسه ی ایرانی در حماسه ی یونان نیز همانند دارد و تقریبا30 شکل از این توان اندیشه در دو اثر یکسان است. فرستادن جاسووس، شبیخون، دروغ و وعده ی دروغین، تغییر چهره و لباس و ... از نمودهای گستره ی ترفندهای مشترک است . در  شاهنامه و حماسه های هومر توان و قدرت جسم را نیز عنصری مهم است  و هم فرد هم جمع باید که به توانمند باشند تا باقی بمانند.

  قدرت خود امری الاهی است و گاه قهرمان برای نیروی  بیش تر از خداوند یاری می خواهد. زور در حماسه ها به راستی راه می برد و به عنوان، عنصری ستایش شده،  ابرازی است که فرد و جامعه را تزکیه کرده به سوی حقیقت راه می نماید:

"ز نیرو بود مرد را راستی/ ز سستی کژی زاید و کاستی"
انسان نمونه ی فردسی انسان چاره ساز و کلید ساز است؛ فردوسی بعد از گفتن مراتب هستی به انسان می رسد و وی را کلیدی می شمارد که وظیفه ی دارد، تمام قفل های هستی را بگشاید.

در پایان او حماسه ی هومر را اثری متعلق به یونان دانست، ولی حماسه ی ایرانی را بشری شمرد زیرا در آن علاوه بر ایران دایره ی داستان به سایر سرزمین ها نیز کشیده می شود و برخی پهلوانان اساسا غیر ایرانی هستند. سخن حکیم توس در کلیت وجود است و بحث روابط عالم صغیر و کبیر است. شاهنامه مجالی است برای ابراز  درگیری های این جهان، پس می تواند راهی برای همدلی بشریت باشد.

 با رویکرد جهانی از تکثر به سوی یگانگی و افزایش توان ارتباط دیجیتالی بین مردمان به تدریج از اختلاف ها و برخورد کاسته خواهد شد و جهان به سوی تعامل بیش تر پیش خواهد رفت. در این سیر دو فرهنگ ایران و یونان با پیشینه ی عظیم خود می توانند، پایه ای برای فرهنگ جهانی آینده باشد و این نیل به یگانگی، بزرگ ترین ترفند بشر آینده خواهد بود.