پس از درگذشت استاد حسین عمومی مراسمی برای چهلمین روز درگذشت آن زنده یاد برگزار شد . حقارت این مراسم سبب شد تا استاد احمد ابراهیمی که سالها با استاد عمومی حشر و نشری طولانی و صمیمی داشتند ، نوشته ای را در این زمینه بنگارند که متن کامل آن از نظر شما گرامیان می گذرد.

شیان لوبکت الدماء علیها
عیناک حتی تؤذنا بذهابی
لم یبلغا المعشار من حقی هما
فقد الشباب و فرقته الاحبابی
حضرت علی علیه السلام
گلی پرپر شد از باد خزانی
که کار بلبلان شد نوحه خوانی
گل من بلبل من هر دو او بود
که شد تاراج امیال خزانی


چهل روز از وفات استاد بزرگ زمانه جناب آقای دکتر سیدحسین عمومی گذشت. او مردی بزرگ و هنرمندی بی بدیل و فرید بود. او درجه دکترای خود را از دانشکده حقوق در رشته علوم قضایی با رتبه ای ممتاز دریافت نمود و تا روزگار بازنشسته شدنش در پست های مهم قضایی از قبیل بازپرسی، دادیاری، مستشار دیوان قضا و ریاست دادگاههای دادگستری را پشت سر گذاشت.

او قاضی بود شجاع و پاکدامن . ما را با مقام و رتبه و قاضی بودن این مرد شریف حرفی نیست. وظیفه یک انسان والا انجام دادن وظائف انسانی است، اما به شرط این که دیگران نیز به روش خداپسندانه عمل کنند؛ ما را با هنر این مرد بزرگ حرف است. او هنرمندی والا در رشته  و سبک آواز ایرانی بویژه سبک آوازخوانی اصفهان، که سبکی است مشکل،  بود . او توانایی و تبحر خاصی داشت که فقط منحصر به این عزیز بود. استاد دکتر عمومی شیوه آواز خواندن خوانندگان نامی اصفهان  از قبیل استادان سید رحیم- قاضی عسگر- حبیب شاطر حاجی- حسین خضوعی ساعت ساز و ادیب و تاج را به خوبی می دانست و روش و سبک تک به تک این استادان خواننده را می دانست و آواز هر کدام را به روش آنها می خواند.


استاد روش آواز صدر و شهاب را نیز به خوبی اجرا می کرد. بنده می گویم دانستن این همه هنر برجسته در توانایی هیچ خواننده ای نیست فقط او بود- او بود- او بود.
روزی از روزهای گذشته در خدمت این دوست هنرمند بودم؛ گویا اگر فراموش نکرده باشم آقارضا موسوی زاده نوازنده چیره دست تار که دانش آموخته از مکتب استاد عمومی بود حضور داشت.
استاد دکتر عمومی به آقای موسوی زاده تکلیف کرد که ساز را کوک دستگاه چهارگاه کند و این غزل حضرت حافظ را با آن صدای آسمانی خود شروع کرد و گفت آقای ابراهیمی من فقط این دو مصرع را در چند سبک آواز اصفهان می خوانم می خواهم توجه داشته باشی (حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت/ آری به اتفاق جهان می توان گرفت).


در شروع آواز اول سبک استاد ادیب خوانساری را خواند و بعد سبک آواز استاد تاج. گفت توجه کنید این دو سبک آواز چقدر با هم متفاوت است. بعد با همراهی تار آقای موسوی زاده؛ سبک سید رحیم، سبک صدر و شهاب را خواند و هر کدام با روش آواز دیگری متفاوت بود، قدرت صدا و توانایی به یاد آوردن آواز خواننده هایی که در عصر خود بی نظیر بودند و به خاطر سپردن روش هر یک از آنان؛ من به جرأت می گویم درخور توانایی هیچ خواننده ای نیست. استاد عمومی تمام این سبکهای آواز را ادغام کرده بود و سبکی ایجاد شده بود که الاماشاءالله در این اواخر وقتی دهان به آواز می گشود تمام شنونده ها را سر جای خود میخکوب می کرد.

مسلماً  آنهایی که کنسرت  پژوهشی این استاد را دیده و آوازش را شنیده اند بر گفته من صحه خواهند گذاشت. او صدای آسمانی داشت. اجرای تحریر و تکیه و خواندن شعر را طوری اجرا می کرد که هیچ خواننده استادی نمی توانست یک مصرع از آواز او را تقلید کند. افسوس که یک دنیا حسن و ملاحت آواز ایرانی را به زیر خاک برد. او آخرین باقیمانده هنر آوازی اصفهان بود. می گفت آواز را از سن ده سالگی با خواندن سوره هایی از کلام الله مجید شروع کردم و چون پدرم صاحب تکیه ای بزرگ در اصفهان بود و این تکیه از اجدادش به او رسیده بود و در این تکیه در ایام و لیالی عزیز ماه محرم و صفر مرکز روضه خوانی و ذکر اباعبدالله الحسین بود من هم خدمتگزار این تکیه بودم و خواننده های بزرگی مانند قاضی عسگر، حسین شاطر حاجی، شهاب، صدر و دیگر روضه خوانهای نامی اصفهان که هر کدام خواننده ای از همه جهت توانا بودند و در این تکیه هنر خود را به پای حضرت امام حسین(ع) و خاندان نبوت می ریختند و در اختیار مردم عزادار می گذاشتند من هم بنا به امریه پدرم تحت تعلیم این بزرگان قرار می گرفتم.


بنده به خاطر دارم که قبل از سال ۱۳۴۰ برای دیدار شادروان استاد نواب صفا به اصفهان رفتم. آقای نواب صفا مدیر کل تبلیغات و رادیو مرکز استان اصفهان بود. از آنجایی که شانس با من یاری کرد، پس از ده سال حضرت استاد دکتر عمومی را زیارت کردم و شبهای به یاد ماندنی و خوشی را در حضور این عزیز از دست رفته و استاد تاج و خوانندگان و نوازندگان عزیز اصفهان گذراندم. من در آن روزگار همیشه مورد لطف و محبت بی شائبه هنرمندان خواننده و نوازندگان عزیز اصفهانی قرار می گرفتم؛ با این وصف در مقام آوازخوانی در مقابل دانش  آواز و دلنشینی صدا و احاطه به شعر ی را که استاد دکتر عمومی داشتند نه تنها من بلکه دیگر خوانندگان نیز کمیتشان لنگ بود.

در آن روزگار سال ۳۸ یا ۳۹ ایشان سمت مستشاری دیوان قضا را داشت و به من می گفت آقای ابراهیمی من در تمام روز هشت ساعت کار قضا را انجام می دهم و بعد از، آن همه روزه بعد از انجام کار اداری چهار ساعت نیز به هنر و انجام کار آواز و موسیقی می پردازم. توصیه ایشان این بود که هنرمند نباید از تمرین و آموزش موسیقی بویژه آواز خوانی غفلت کند.

این استاد بزرگ پس از بازنشستگی در تهران منزل خود کلاسی دایر کرد و به مدت ده سال تعلیم خوانندگان و نوازندگان را به عهده گرفت و خوشبختانه خوانندگان عزیزی چون: علیرضا قربانی، استاد فلاح، هنرمند خوش صدا و استاد آقای قنبری و استاد دکتر خدایاری و آقای احمدی وند و برادرانش از این کلاس بهره  گرفتند. استاد دکتر عمومی چون از تظاهر و خودنمایی به دور بود اجازه نمی داد هنرجویان حتی دوستان نزدیک او صدایش را ضبط کنند. متأسفانه اثر ضبط شده ای از این هنرمند در دسترس نیست. در سال ۱۳۸۳ روزی به منزل بنده تشریف آوردند؛ ضمن صحبت های متداول هنری گفتم می دانم مرا دوست داری شما را به دوستی قسم می دهم اجازه بفرمایید لااقل دو کاست از صدای شما با ارکستر ضبط شود. ایشان با آن چهره مهربان و دوست داشتنی نخواست روی مرا به زمین اندازد موافقت خود را اعلام نمود.

بنده با یک نفر از دوستان عزیز آقای علیرضا پورامید که این امر مهم را قبول کردند که با چند نفر نوازنده برجسته در استودیو این نوارها ضبط و در اختیار دوستداران هنر قرار گیرد، ولی متأسفانه استاد دکتر عمومی مانند هدهد سلیمان قفس زندان سکندر را شکست و به دیار سلیمان رخت بربست. ای کاش زمانه هنری ما هنرمند دیگری را نظیر دکتر عمومی به مردم هنردوست ما تقدیم کند. من این ضایعه در عالم هنر را به کلیه دوستان و هنرآموختگان و دوستان این استاد بزرگ تسلیت می گویم .دکتر عمومی فقط متعلق به خانواده خود نبود ؛ این مرد فرهیخته متعلق به تمام مردم هنردوست این کشور است. خانواده این مرد بزرگ به این دلیل که بلیط مسافرت به کشور کانادا را قبل از فوت ایشان تهیه کرده اند در نتیجه هشت روز بعد از درگذشت این عزیز گرامی ایران را ترک کردند و بدانجا کوچ نمودند.

من نمی دانم که این کار در این روزگار سرد و سخت و هجرت و کوچ و اقامت و خروج و ویزا و پذیرش و اخراج (دیپورت) و ... چگونه تعبیر می شود و در این وانفسای قحط عاطفه ها و فقر مهربانی ها، آیا صحیح است یا نه؟ ولی این را می دانم که در روز چهلم این مرد بزرگ و با دیدن مزار و آرامگاه او و عدم حضور خانواده اش چقدر بر غربت و مظلومیت پنهانش به همراه حاضران اندک و انگشت شمار گریستم...