این مرد و 5 همبندی دیگرش، 10تیرماه امسال با حفر تونلی به طول 30متر از زندان گریختند و از همان زمان زندگی پنهانی خود را شروع کردند. با فرار متهمان، تیمی از کارآگاهان به فرماندهی سرهنگ حسینزاده، رئیس پلیس آگاهی استان اصفهان تحقیقات برای دستگیری زندانیان فراری را شروع کردند و سرانجام بعد از 24 روز، طراح اصلی نقشه فرار را به دام انداختند. این مرد که بهنام نام دارد، 43ساله است و وقتی دیپلمش را گرفت، ترک تحصیل کرد و از همان زمان فعالیتهای مجرمانهاش شروع شد. با او گفتوگویی انجام شده که در ادامه میخوانید.
- از چه زمانی در زندان بودی؟
از 10سال پیش؛ وقتی به جرم جعل، کلاهبرداری و سرقت مسلحانه دستگیر شدم و دادگاه برایم 25 سال حبس برید. با اینکه 10 سال در حبس بودم، اما دیگر تحمل ادامه حبس را نداشتم و برای همین، نقشه فرار را طرح کردم.
- همدستانت را چطور انتخاب کردی؟
در بندی که من در آنجا زندانی بودم، افرادی بودند که جرائم خشن و سنگینی داشتند. همه آنها دلشان میخواست هرطوری شده از زندان فرار کنند و وقتی پیشنهاد من را شنیدند، از آن استقبال کردند.
- از چه زمانی کار حفر تونل را شروع کردید؟
از 7ماه پیش. ما کارمان را از داخل بند خودمان شروع کردیم. شبها تونل میکندیم تا اینکه موفق شدیم فرار کنیم.
- از شب فرار بگو. آن شب چطور توانستید از زندان فرار کنید؟
انتهای تونلی که کنده بودیم به محوطه خارج زندان ختم میشد. البته از قبل با تعدادی از دوستانمان در خارج از زندان برای فرار هماهنگ کرده بودیم و آنها، آن شب با یک پرشیا و یک سمند به پشت دیوار زندان آمده بودند. وقتی از تونل خارج شدیم، سربازی که بالای برجک نگهبانی بود، متوجه ما شد اما چون اسلحه نداشت، فقط سر وصدا کرد. ما هم سریع خودمان را به خودروها رساندیم و فرار کردیم.
- بعد چه اتفاقی افتاد؟
سوار ماشینها شده و به سرعت از محل دور شدیم اما در بین راه یکی از رانندهها دستپاچه شد و با ماشین دیگر تصادف کرد. ما هم برای اینکه گیر نیفتیم، از هم جدا شدیم و هرکدام از ما به یک طرف فرار کرد.
- بعد از فرار با همدستانت در ارتباط نبودی؟
دیگر آنها را ندیدم. در این مدت حتی خانوادهام را هم ندیدم. جرات نداشتم به کسی سر بزنم و از کسی کمک بخواهم. چون سایه پلیس را هر لحظه پشت سرم احساس میکردم.
- در مدتی که فراری بودی، چه کار میکردی؟
در شهرهای مختلف سرگردان بودم. پولی که همراه داشتم، تمام شده بود و از این وضع خسته شده بودم. هر وقت ماشین پلیسی میدیدم، دستوپایم میلرزید. روزها روزنامه میخریدم و همه خبرها را دنبال میکردم. اینطوری میخواستم ببینم کسی از ما دستگیر شده یا نه. از اینکه فرار کرده بودم، پشیمان شده بودم و هر لحظه احساس میکردم که پلیس مرا دستگیر خواهد کرد.
- در کدام شهرها در رفت و آمد بودی؟
با ماشین پراید سفید رنگی که در اختیارم بود در مسیر اصفهان، شهرکرد، شوشتر، اهواز و مسجدسلیمان در تردد بودم. شبها داخل همان ماشین میخوابیدم و صبحها برای خودم نقشه میکشیدم. میخواستم کارهای خلاف را شروع کنم که دستگیر شدم.
مثلا چه کاری؟
از زمانی که مشغول کندن تونل بودیم در سرم نقشههایی داشتم. از طرفی هیچ پولی نداشتم و برای پول درآوردن تنها کاری که میتوانستم انجام دهم کار خلاف بودم. من هم نقشههایی مثل سرقت در سر داشتم اما برای اجرای آنها به زمان نیاز داشتم.
- چطور دستگیر شدی؟
در شوشتر بودم و هوا به شدت گرم بود. پولهایم تمام شده بود و نمیتوانستم برای حمام رفتن به مسافرخانه بروم. از داخل ماشین بیرون آمدم اما ظاهرا ماموران همه حرکاتم را زیر نظر داشتند.
تصمیم گرفتم برای شنا به رود دز بروم. وارد رودخانه شدم و لحظاتی بعد چند نفر دیگر هم در آن حوالی مشغول آبتنی شدند. آنها روی هم آب میریختند و من هرگز تصور نمیکردم که مامور پلیس هستند. چند دقیقه بعد وقتی برای پوشیدن لباسهایم از رودخانه خارج شدم، آنها محاصرهام کردند و تازه فهمیدم که این افراد مامور هستند. حالا هم از اینکه از سرگردانی خلاص شدهام، راضی هستم.