تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۸:۴۰

سعید مروتی: نویسنده‌ای چند روز پیش در گفت‌و‌گو با یکی از خبرگزاری‌ها گفته، اغلب فیلمسازان فقط صفحه حوادث روزنامه‌ها را می‌خوانند.

به اعتقاد این نویسنده، چون بیشتر کارگردانان سینمای ایران اهل مطالعه نیستند و تخصصی در زمینه داستان ندارند، رغبتی هم به استفاده از ادبیات در سینما نشان نمی‌دهند. می‌شود فرض‌های آقای نویسنده را پذیرفت ولی با این شیوه استدلال، می‌شود گفت که اغلب نویسندگان ما هم فیلم نمی‌بینند و شناختی از سینما ندارند. در بررسی موانع مراوده میان ادبیات معاصر و سینما، نمی‌توان در برج عاج نشست، شأن ادبیات را بالاتر از سینما دانست و حکم صادر کرد. کسی که شناخت دقیقی از ادبیات معاصر ایران نداشته باشد وقتی با این اظهار‌نظرها مواجه می‌شود ممکن است تصور کند در حالی که سینمای ایران غرق در ابتذال و تکرار شده در ادبیات اتفاقات فوق‌العاده‌ای رخ داده‌است.

این تصویری است که برخی دوستان سعی در ارائه آن دارند در حالی که واقعیت چیز دیگری است. همانطور که سالانه چند فیلم خوب، تعدادی اثر متوسط و انبوهی فیلم ضعیف تولید می‌شود، در ادبیات هم اوضاع به همین منوال است و درصد قابل توجهی از رمان‌ها و مجموعه‌ داستان‌هایی که منتشر می‌شوند نه تنها شاهکار نیستند که بسیاریشان آثاری ضعیف و پیش‌پا افتاده هستند. منتها کتاب در تیراژی پایین منتشر می‌شود و کل خوانندگان یک رمان حتی پرفروش به اندازه تماشاگران یک روز از اکران یک فیلم معمولی نیستند. کتاب‌ها به گفته خود فعالان ادبیات خوانده نمی‌شوند و کمتر در معرض قضاوت قرار می‌گیرند ولی اکران فیلم‌ها و توجه زیادی که رسانه‌های گروهی به سینما نشان می‌دهند باعث می‌شود ضعف‌ها و ایرادهای آثار سینمایی مدام در چشم باشد و بر آن تأکید شود. سینما برنامه زنده‌ای به نام «هفت» دارد که منتقد ثابتش با نگاهی نخبه‌گرایانه تقریبا همه فیلم‌های اکران شده در طول سال را زیر تیغ نقد می‌برد ولی در عرصه ادبیات چنین اتفاقی نمی‌افتد.

ضعیف بودن آخرین رمان نویسنده‌ای معروف بسیار کمتر از ضعیف ‌بودن آخرین ساخته فیلمسازی شاخص انعکاس می‌یابد. سال‌هاست همه می‌گویند فیلم‌های مسعود کیمیایی افت کرده است ولی کمتر کسی چنین حرفی را درباره آثار متأخر محمود دولت‌آبادی می‌زند. وقتی محمدرضا اصلانی پس از سال‌ها دوری از سینما «آتش سبز» را می‌سازد، منتقدان بسیاری فیلم او را به صفاتی چون آشفته و بی‌ربط مزین کردند ولی وقتی «سلوک» دولت‌آبادی منتشر شد، چند نفر نوشتند که رمان تازه استاد، قابل‌خواندن نیست. نگارنده بارها از رفقای اهل ادبیات شنیده که در چند صفحه اول «سلوک» متوقف شده‌‌اند و نکشیده‌اند بقیه‌اش را بخوانند. دوستی استدلال می‌کرد که دولت‌آبادی از سبک و سیاق موفق و آشنایش عدول کرده و تلاش او برای نوشتن رمانی ذهنی به شکست انجامیده‌است، اما همین دوست گرانقدر حاضر نبود اینها را مکتوب و منتشر کند، با این توجیه که دولت‌آبادی بزرگ‌ترین نویسنده زنده ایران است که فی‌نفسه حرف درستی است ولی این ربطی به کیفیت آخرین رمانش ندارد.

تعمدا از دولت‌آبادی مثال زده شد که بزرگ‌تر از او در ادبیات معاصر ایران نداریم و سراغ نمونه‌های جوان‌تر نرفتیم. گاهی اوقات به نظر می‌رسد جوی دوستان نویسنده را گرفته که نتیجه‌اش توهم خلق شاهکارهایی است که این سینمای پیش‌پا افتاده و سطحی به آن توجهی ندارد. در حالی که همه چیزمان به همه چیزمان می‌آید و با کمی بالا و پایین، همانقدر که در ادبیات رمان خوب نوشته می‌شود، در سینما هم فیلم خوب ساخته می‌شود و برعکس. اینکه سینما بیشتر دیده‌شده و ادبیات کمتر خوانده می‌شود معنی‌اش الزاما این نیست که رمان‌ها شاهکارند و فیلم‌ها محصولات سخیف و عامه‌پسند. در بحث اقتباس هم تصور می‌رود این حرف درست باشد که اقتباس از یک اثر ادبی برای یک فیلم حسن محسوب نمی‌شود و این تنها یک ویژگی است که بار مثبت و منفی‌اش را کیفیت فیلم روی پرده تعیین می‌کند.

منبع: همشهری آنلاین