«مرگ حق من است»؛ این جمله را پسری گفته بود که سحرگاه سهشنبه در پل مدیریت تهران به دار آویخته شد. این پسر 23ساله در همان جایی که جانش گرفته شد، جانی را از یک انسان دیگر گرفته بود؛ از یک دختر 24ساله. حال بیماری که به هر دلیلی ناچار میشود تا عضوی از بدنش را جدا کنند، تماشایی نیست؛ اگر چه خود بیمار، خود صاحب پیکری که بخشی از آن جدا خواهد شد، شهادت بدهد که شرط حیات او، در این قطع عضو باشد.
اگرچه صلاح چنین است و حیات در این نهفته، اما دست کم، این حال تماشایی نیست.... آیا ما مردم این روزگار، دوست میداریم، اگر در حالتی باشیم که تماشایی نیست، مردمی به تماشای ما بایستند؟ یا آن لحظه ناخوشایند ما را ثبت و ضبط کنند؟
اعدام در ملا عام اگرچه وجه تنبیهی اجتماعی قصاص را تضمین میکند، اما تبدیل اجرای یک حکم ضروری و حیاتآور، اما تلخ، به صحنه نمایش و ثبت در رسانههای شخصی، آنچنان که مردم را برای تماشا سحرخیزتر از هر روز کند، نشانه چیست؟
چند روز به عقب بازمیگردیم، زمان: عصر 15 تیرماه90، ساعت۱۴:۳۰، مکان: پل مدیریت، تهران.مرد جوانی که صورتش را پوشانده بود، به ۲ دختر جوان حمله کرد و آنان را هدف ضربات چاقو قرار داد. یک شاهد عینی در تحقیقات به ماموران پلیس گفته است: منتظر تاکسی بودم که دیدم یک پسر به ۲دختر حمله کرده است؛ او صورتش را پوشانده بود.
ابتدا تصور نمیکردم یک جنایت در حال رخ دادن است اما وقتی دیدم بیرحمانه چاقو در دست گرفته و آن ۲دختر را هدف قرار میدهد، همراه با عدهای از رهگذران به هواخواهی ۲دختر رفتیم. پسر روی شکم یکی از دختران نشسته بود و به پهلو و گردن او ضربه میزد. آن دختران فریاد میزدند و کمک میخواستند و چند رهگذر از صحنه قتل فیلمبرداری میکردند... در نهایت رهگذران که وحشت کرده بودند همزمان با خاموش شدن نالههای دختر جوان وقتی دیدند مرد نقابدار میخواهد از روی پل مکانیزه عابرپیاده فرار کند به سمت وی حمله کردند...
حالا 10هفته پس از حادثه پل مدیریت، جوانی که گفته بود: «مرگ حق من است» از پیکره زنده اجتماع جدا شده.حالا اما مردمی وجود دارند که برخی از صحنه کاردآجین شدن یک دختر بیگناه و برخی از صحنه اعدام مردی که مرگ را حق خود میدانست و برخی از هر دو، برگوشیهای موبایل خود و یا در حافظههای دیجیتال قابل حمل، تصاویری دیدهنشده و «اختصاصی» دارند و شاید از اینکه چنین تصاویری را گرفتهاند یا همراه دارند، خشنود باشند!
شاید نیل پستمن، منتقد دنیای رسانهزده امروز، راست گفته باشد که این رفتار، تقصیر «تکنوپولی» است. یعنی مقصر، پدیدهای حاصل از تکنولوژی و مونوپولی است که باعث میشود کثرت اطلاعات٬ وقتی باقی نگذارد و ما مردم را در یک مسیر بیپایان از «اطلاعات» غیرضروری قرار دهد تا آنجا که این انقلاب بصری و بیاختیاری اطلاعاتی دستدردست هم، هرچند ناهماهنگ به تهدیدی جدی بر ضد«فرهنگ» و ادب تبدیل میشوند و جهان اندیشه را به جهانی تبدیل میکنند که در آن، تنها آرشیوها و فایلها و تصویرها ارزشمند هستند. پستمن هشدار میدهد که تکنوپولی میرود که به یک ایدئولوژی هم تبدیل شود. شاید پستمن راست گفته است؛ شاید هم علت این است که ما مردمان دیگری شدهایم، مردمی که تنها خوب فیلم میگیریم.