نمیدانم چرا، ولی فکر میکنم گناهکارم. گاهی پیش میآید که وقتی با دوستانم هستم، حرفهایی میزنم و بعد که در خلوت به حرفهایم فکر میکنم، پشیمان میشوم. پیش خودم فکر میکنم که دوستم حتماً از حرفی که زدهام ناراحت شده و ممکن است براساس حرف من کار اشتباهی از او سربزند. اما وقتی این موضوع را به دوستم میگویم، اصلاً یادش نیست و مرا مطمئن میکند که اصلاً حرف بدی نزدهام و او هم ناراحت نشده است. کمی آرام میشوم، ولی بازهم افکار منفی به سراغم میآیند و پیش خودم میگویم دوستم برای اینکه خیال مرا راحت کند این حرف را زده و.... این یکی از سادهترینهاست. این افکار درباره خیلی افراد دیگر هم به ذهنم میآیند و دربارهشان احساس گناه میکنم، ولی یا در دسترسم نیستند که این موضوع را با آنها در میان بگذارم، یا رویم نمیشود. لطفاً کمکم کنید.»
اینها درددلِ تارا، نوجوان ۱۴ ساله فرانسوی است، که به نشریه مورد علاقهاش نامه نوشته و از مشاور کمک خواسته است. مشاور بعد از اینکه کمی تارا را دلداری میدهد، به او میگوید:
احساس گناه تو در واقع یک احساس گناه کاذب است و اگر بخواهیم به آن نام درستی بدهیم، باید بگوییم تو دچار وسواس شدهای؛ وسواس احساس گناه. این احساسات شاید از یک اتفاق قدیمی و ناراحتکننده در زندگیات سرچشمه گرفته باشد. شاید این اتفاق آنقدر قدیمی باشد که تو حتی به یادش هم نیاوری و شاید هم تازه باشد و آنقدر برایت دردناک بوده که به بهانههای مختلف خودش را نشان میدهد. اما چه یادت باشد، چه نباشد، وظیفه تو فعلاً حفاری در ذهن است. شاید بتوانی سرمنشأ این احساس را در ذهنت پیدا کنی. آنوقت باید به کمک یک مشاور، این زگیل اسرارآمیز و پر از درد را باز کنی و تمام خردهریزهایش را بیرون بریزی. وقتی این کار را کردی احساس سبکی و آرامش میکنی. اما فعلاً این تمرینهای کوچک را انجام بده تا مثل قرص مسکن قبل از عمل جراحی (حفاری ذهن با کمک مشاور) کمی به آرامش برسی.
۱-قوانینی را که در ذهن داری و براساس آن دچار احساس گناه میشوی، تغییر بده و کمی آسانترشان کن. مثلاً حرف، حرف است؛ مهم عمل است. کسی نباید براساس فقط یک حرف، عمل اشتباهی انجام بدهد، که اگر اینکار را بکند مقصر تنها خودش است.
۲-خودت را جای کسی بگذار که در موردش احساس گناه میکنی. میبینی که به راحتی خودت را میبخشی.
۳-هیچ چیز آنطور که باید باشد نیست و تو هم از این چهارچوب خارج نیستی. پس کمی بایدها و نبایدهایت را کمتر کن.
۴- افکار منفی را بلافاصله وقتی به ذهنت میآیند روی یک کاغذ بنویس و بعد کاغذ را پاره کن.
۵- افکار منفی را روی کاغذ بنویس و با کمک تخیلت به آنها پر و بال بده و ازشان یک داستان بساز که به خوبی و خوشی تمام میشود.
هر کدام از این مسکنها را که دوست داری و بیشتر کمکت میکنند، بعد از هر وعده افکارناراحت کننده، مصرف کن. خدا را چه دیدی، شاید از عمل جراحی هم بینیاز شدی!