حالا 2سال از آن حادثه میگذرد؛ از روزی که برق فشار قوی، زندگی رضا را دگرگون و او را برای همیشه خانهنشین کرد. ماجرا در یک روز بارانی رخ داد؛ روزی که رضا مثل همیشه سوار کامیون شرکت شده بود تا محموله آسفالت گرم را برای انجام عملیات راهسازی به منطقه اطراف اندیمشک در استان خوزستان منتقل کند. پدرش میگوید: «رضا راننده کامیون بود و در شرکت راهسازی کار میکرد.
مسئولان شرکت به رانندگان گفته بودند که بعد از خالیکردن محموله آسفالت، باید با بیلهایی که در اختیار داشتند قسمت خارجی ماشین را از سنگریزهها کاملا تمیز کنند تا هنگام برگشت، سنگریزه در جاده پرتاب نشود و خطری برای بقیه ماشینها بهوجود نیاورد. آن روز هم رضا بعد از خالیکردن آسفالت در گوشهای از جاده توقف کرد تا قسمت بیرونی ماشین را تمیز کند.»
مرد جوان، کامیون را در محلی متوقف کرد که نزدیک سیمهای برق بود. او دکمه بالابر کمپرسی ماشین را فشار داد و بعد با بیلی که در اختیار داشت سرگرم تمیز کردن ماشین شد. نزدیکی سیمهای برق به قسمت کمپرسی کامیون، هوای نمناک و وجود یک بیل دسته فلزی در دستان رضا، ناگهان حادثهای را رقم زد که هیچکس تصور آن را نمیکرد.
پدر رضا ادامه میدهد: «وقتی پسرم با بیل دسته فلزی مشغول تمیز کردن سنگریزهها از پشت کامیون بود، ناگهان به خاطر القای برق فشار قوی توسط کابلها به کامیون و تماس بیل فلزی با آن، پسرم دچار برقگرفتگی شد و بعد از پرت شدن به کنار جاده، از هوش رفت. او چند دقیقهای در همین شرایط بود تا اینکه همکارانش متوجه شدند و رضا را به بیمارستان انتقال دادند.»
درمان طولانی
دستها و پاهای رضا به خاطر برقگرفتگی سیاه شده بود و او به بیمارستانی در اهواز منتقل شد. از همان زمان تلاش پزشکان برای درمان او شروع شد اما شدت سوختگی بهحدی بود که کاری از دست کسی ساخته نبود. پدر او میگوید: «وقتی همسر پسرم تماس گرفت و ماجرا را تعریف کرد، سراسیمه راهی اهواز شدم. 3روز طول کشید تا توانستم با مسئولیت خودم پسرم را با هواپیما به اصفهان ببرم و در بیمارستان سوانح سوختگی بستری کنم. بیشتر از 2ماه رضا در این بیمارستان بستری بود و پزشکان همه تلاششان را کردند تا بافتهای از بین رفته او را ترمیم کنند اما موفق نشدند. عفونت ناشی از سوختگی داشت همه بدن پسرم را میگرفت و برای همین پزشکان چارهای نداشتند جز قطعکردن دست و پای پسرم.»
شکایت
از همان زمان زندگی جدید مرد جوان شروع شد. همسر و 2 فرزند او در اندیمشک زندگی میکردند و رضا بهشدت دلتنگ آنها شده بود. در این میان پدر رضا با مراجعه به دادسرا از مقصران احتمالی این حادثه شکایت کرد. طبق شکایت او اداره برق به خاطر عبور دادن کابلهای برق در ارتفاع کم و شرکت راهسازی به خاطر عدمپیشبینی تجهیزات ایمنی لازم برای کارمندانش به دادسرا فراخوانده شدند و رسیدگی به این پرونده شروع شد. مرد میانسال ادامه میدهد:
«در جریان رسیدگی به پرونده ما، کارشناسان دادگستری 2بار شرکت راهسازی و اداره برق را در این حادثه مقصر شناختند اما با اعتراض آنها به این نظریه، هیات کارشناسی برای بار سوم هم در این زمینه تحقیق کرد و این بار پسرم مقصر شناخته شد. پس از آن مجبور شدم به خاطر تامین هزینه درمان پسرم، خانهام را بفروشم و خودم حالا اجارهنشین هستم. از طرفی عفونت دارد وارد کلیههای رضا میشود و باید درمان او ادامه پیدا کند و این در حالی است که دانشکده توانبخشی تهران برای پروتز دست و پای رضا فاکتور 100میلیونی صادر کرده.
با این حال من از کمک کردن به پسرم خسته نشدهام و تصمیم دارم تا آخر عمرم دست و پای او شوم و نگذارم غم و غصه او را از پای درآورد.» براساس این گزارش، رضا 38ساله دارای یک پسر دبیرستانی و دختربچه دبستانی است و هماکنون درمان او توسط پزشکان ادامه دارد. چندی پیش دختر دبستانی رضا،در پاسخ به پرسش مهر رئیسجمهور که پرسیده بود اگر جای من بودید چه میکردید، در نامهای به رئیسجمهور نوشته بود که ای کاش میتوانستید دست و پای پدرم را به او برگردانید تا لااقل یکبار دیگر بتواند مرا در آغوش گیرد.