به گزارش ایسنا، در این برنامه که شامگاه گذشته - 18 مهرماه - برگزار شد، هادی سیف پژوهشگر هنر ایرانی در مرور خاطرات عباس بلوکیفر از نقاشی خیالینگاری گفت: "نامش را مکرر شنیده بودم.چندان که تابلوهایش را اینجا و آنجا دیده بودم.
اما خودش را توفیق دیدار نیافته بودم تا آن صبح پاییزی که به موزه رضا عباسی آمد. روبرویم نشست.چه وقاری داشت،مودب و متین.چشم در چشم نمی دوخت،اما چشمهایش نجیب بود و نافذ.
معلوم بود با همه تلاشی که در حفظ خونسردی و خویشتن داری از خود نشان میدهد بغضی در گلو دارد. گلایهای از سالها بیاعتنایی به خودش، به استادان به خاک خفتهاش، به نقاشی شریف و مردمیاش".
سیف ادامه داد: عباس بلوکی فر گلایه داشت که بعد از سالیان سال فراموشی نقاشی خیالیساز قهوهخانه، بیجبران از رنج و شور و سرمستی او و یاران و استادانش صدایش کرده بودند با ادعای همدلی و همرهی و تجلیل از نهضتی تحقیر شده از سوی محافل رسمی هنری و نگارگرانی مدعی که هرگز باورش نکرده بودند.
به همین دلیل هم با شنیدن نام نقاشی قهوهخانهای بیاختیار واکنش نشان داد و دهن به عتراض باز کرد.
این پژوهشگر هنر سنتی ایرانی در بخش دیگری از سخنان خود با مرور گلایههای زنده یاد عباس بلوکیفر از وضعیت این نقاشی و همصنفانش گفت: وقتی سخن گفتم، بلوکیفر در اعتراض گفت کدام قهوهخانه؟ نقاشی ما خیالیسازی بود.
تداوم قرنهای قرن نگارگری خیالیساز ایران به ما که رسید چون نه سرپناهی داشتیم نه جا و مکانی و نه نگارخانهای پس ناگزیر زیر سقف قهوهخانهها و در ایوان تکیهها و حسینیهها با مردم کوچه و بازار و بنا به خواست آنان تابلو کشیدیم و شدیم نقاش قهوهخانهای و نقاشیمان هم شد نقاشی قهوهخانه!
او اضافه کرد: بلوکیفر معتقد بود که آنها در انتخاب این اسم و رسم هیچ رای و نقشی نداشتند و میگفت چه خوب بود مثل سایر تجلیات نقاشی در دورههای مختلف از آن نیز با نام مکتب یاد میکردند و مثلا میگفتند مکتب "نقاشی خیالیساز مردمی".
مگر ما و یاران غریب و مهجور و خلاقانمان کم از رهبران و رهروان مکتب نگارگری قزوین و تبریز و شیراز داشتیم؟ چیزی که هست حامیان ما، از خود ما مظلومتر و تهی دستتر بودند. پس آنجا تاریخ هنر اسمش را میگذارد مکتب تبریز و اینجا ما به جرم بیپناهی باید نام قهوهخانه را یدک بکشیم!
هادی سیف بار دیگر با یادآوری خاطرات این گفت و گوی طولانی با عباس بلوکیفر عنوان کرد: وقتی به او گفتم بیا گلایهها را کنار بگذاریم و این بار وقت ادای دین است، زود دلش را به آشتی و صلح سپرد و نیم قرن خاطره و یادی که در قفس سینهاش به امانت مانده بود یکجا فاش کرد و با مرور خاطرات استاد دیگرش محمد مدبر گفت: مدبر همیشه میگفت تابلوهای ما را مفت و رایگان از چنگمان بیرون میکشند، زیرا جرم ما بیپناهی و غریبی است، اما همین تابلوها روزگاری سر از موزهها و مجموعه مجموعهداران فرنگی در میآورد.
اینجا من"اوستا محمد" یک لاقبا هستم و آنجا میشوم استاد "محمد مدبر" نقاش بزرگ.
هادی سیف در ادامه این نشست،عباس بلوکیفر را یک مورخ توانمند در حکایت نقاشی خیالیساز مردمی دانست و افزود: حافظه ستودنیاش شگفتانگیز بود و مدام زمزمه مولانا ،حافظ، سعدی و نظامی میکرد و نقل کلامش ستودن فردوسی بزرگ و خواندن اشعار حماسی شاهنامه بود.
حاصل این همدلی و همرهی ضبط 130 کاست شد که وقت پیاده کردن در 500 صفحه تایپ شده خلاصه شد.
عباس بلوکیفر مرا با دنیایی در عرصه نگارگری مردمی آشنا کرد تا حلقههای گمشدهام را پیدا کنم و در پی یافتن آنها دانشنامه هنرهای مردمی ایران را تالیف کنم.
این پژوهشگر معاصر معتقد است: نقش عباس بلوکیفر در ادای دینش به نقاشی خیالیساز چنان موثر و سرنوشتساز بود که اگر همت،دانش و معرفت صادقانه او نبود هرگز موفق به تالیف کتاب نقاشی قهوهخانهای نمیشدم.
او دست مرا در دست دیگر نقاشان قهوه خانهای گذاشت و توانستم از ورای آن خاطرات و سرنوشت این نقاشی را بنویسم.
سیف در پایان سخنان خود گفت: امروز دیگر فردی همچون عباس بلوکیفر را با آن حافظه باور نکردنی درباره هنرهای مردمی سراغ نداریم و به واقع یک مورخ را از دست دادهایم و این امید همچنان پابرجا است که روزی یاد او را در کتابی مستقل جاودانه نگه داریم ،زیرا او یکی از طلایهداران هنرهای مردمی است.
نعمتالله کیکاوسی یکی از مدیران فرهنگی نیز در ادامه این نشست بیان کرد: بلوکیفر یکی از مردمیترین، ماهرترین، باسوادترین و پرکارترین نقاشان قهوه خانهای است که 60 سال از عمرش را برای احیای این مکتب و ادامه نقاشی قهوه خانهای گذاشت.
او اضافه کرد: بلوکیفر در طول زندگیاش بیش از هزار تابلوی نقاشی با موضوعات رزمی، بزمی و مذهبی آفرید که بنده بیش از 300 نمونه آن را در موزههای خصوصی دیدهام و حدود 100 تابلو او امروز نزد جواد عقیلی است. او در این فاصله نمایشگاههای بسیاری در ایران و خارج از کشور برگزار کرد که همه آنها با استقبال روبرو شد.
کیکاوسی در ادامه عنوان کرد: بلوکی فر در هشت سالگی به محضر حسین قوللر آقاسی رسید و اصول نقاشی را از او فراگرفت به صورتی که در 18 سالگی به صورت مستقل تابلوهایی را کشید و زمانی که تابلوی "جنگ خیبر" را به سفارش صاحب قهوهخانهای به تصویر درآورد تعجب حسین آقا را در برداشت.
او توضیح داد: بلوکیفر در 21 سالگی به دعوت دراویش پرده خوان مشهد به این شهر رفت و در این فاصله 40 تا 50 تابلوی درویشی را مرمت کرد و کشید و این مدت در کار او تاثیر ویژهای داشت.
به گفته کیکاووسی، بلوکی فر حافظه بسیار قوی داشت و معتقد بود نقاش قهوهخانهای باید سواد کافی داشته باشد تا بتواند تابلویش را به تصویر در آورد.
خودش شعر هم میگفت و در برخی تابلوهایش میتوان نمونههایی از این اشعار را در گوشه و کنار مشاهده کرد.
او در پایان سخنانش با اشاره به حضور نیکولای -دبیر اول سفارت گرجستان- در این نشست گفت: امروز ایشان از برگزاری نمایشگاهی از آثار نقاشان قهوهخانهای در تفلیس خبر دادند و من هم از همین جا اعلام میکنم که هنرمندان نقاش قهوهخانهای آثار خود را برای نمایش در این مجموعه ارائه دهند.
محمد فراهانی دیگر نقاش پیشکسوت قهوهخانهای نیز در ادامه این مراسم در حالی که حالش خیلی خوب نبود یاد رفیق چند سالهاش را گرامی داشت.
در بخش پایانی این مراسم، اصغر بلوکیفر- فرزند زنده یاد عباس بلوکیفر- گفت: کمتر از دو هفته از سالروز درگذشت زنده یاد پدرم گذشته و خوشحالم امروز اینجا جمع شدهایم تا از هنر او و نقشی که در صحنه نقاشی قهوهخانهای داشت سخن بگوییم.
او تصریح کرد: امروز نه به عنوان فرزند ایشان بلکه به عنوان یکی از مریدانش که از همان کودکی در کنارش بزرگ شد و از صبح تا شب او را در کنار تابلوهایش مشاهده کرد و در غم و شادی، عصبانیت و گرفتاری و خوشحالی کنارش حضور داشت برای شما سخن میگویم.
او با اشاره به متدولوژی خاصی که در صحنه مدیریت هنری امروز دنیا مطرح است،عنوان کرد: امروز در آن سوی مرزها زندگی افراد شناخته شده و برجسته را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند تا ببینند فردی همچون عباس بلوکیفر چگونه به موقعیت امروزی خود دست پیدا کرد؟
هرچند که ارزشهای نقاشیهای قهوهخانهای از دید بلوکیفر خود نیازمند یک کتاب مفصل است پس باید در یک تعریف مختصر بگویم که استعداد ذاتی خدا نهاده و عشق به نقاشی قهوهخانهای و مدیریت ذاتی از جمله مواردی بودند که پدرم را در مسیر درست قرار داد و باعث شد در گذر از کنار مغازه حسین قوللر آقاسی جذب این نقاشی شود.
او افزود: زمانی که بلوکیفر جذب نقاشی حسین آقا شد سن کمی داشت و آنقدر عاقل نبود که بداند این مسیر پولساز است یا نه؟ او پیش از آن نقاش ساختمان بود اما این مسیر نشان میدهد که علاقه، عشق و استعداد ذاتیاش باعث جذب شدنش به این نقاشی شد تا بالاخره به عنوان کارگر مغازه حسین آقا کارش را آغاز کرد و بعدها از محل هنرش پول در آورد اما هیچوقت هنرش را به پول نفروخت و بعدها که به خلق آثار برجستهای نائل میشود هیچگاه به خود غره نشد و بازهم به هم صنفهای خود کمک کرد.
او تصریح کرد: وقتی نقاشی قهوهخانهای در عرصه بینالمللی معرفی میشود و آن را به عنوان نقاشی کودکانه خطاب میکنند عباس بلوکیفر اولین کسی است که با این روند برخورد کرد و بعدها تلاش کرد تا بحث آموزش این نقاشی را به سایر هنرمندان و علاقمندان معرفی کند.
خودش هم در این فاصله به درک عمیقی از نقاشی قهوهخانهای و اصول ساختاری در کارش رسید به طوری که از دهه 40 سیر تناسب در کارهایش دیده میشود و تابلوهای دهه 60 ایشان کاملا اصولی اجرا شده است.
اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 هم به شکلی جدی به آموزش نقاشی قهوهخانهای پرداخت.
اصغر بلوکیفر در ادامه سخنان خود توضیح داد: ایشان معتقد بودند محیط کار نقاشان قهوهخانهای به لحاظ فرهنگی و موقعیت،مناسب جوانان امروز نیست و به همین دلیل این قشر جذب نقاشی قهوهخانهای نمیشوند.
در واقع او متوجه این اتفاق شده بود و از آنجا که معتقد بود این هنر برای ادامه حیات نیازمند آموزش است تلاش کرد تا محیط را برای آموزش و انتقال این نقاشی فراهم کند.
او تلاش کرد تا ارزشهای نقاشی قهوه خانهای را از طریق کتابت منتقل کند و در فاز بعدی به شیوههای آموزشی برسد که متاسفانه به دلایلی نقاشی قهوهخانهای آخرین کتاب او شد و نتوانست این هدف را ادامه دهد.
او در ادامه گفت: بعد از مرگ پدر از من درباره ایشان پرسیدند و همانجا عنوان کردم که بنده و یا امثال من نمیتوانند فعلا درباره ایشان نظر دهند.
بلکه اواسط قرن 21 نظرات را درباره ایشان باید بشنوید، زیرا آن زمان اثراتی را که عباس بلوکیفر روی نقاشی قهوهخانهای گذاشت معلوم میشود. به ویژه کارهای سه دهه اخیر ایشان اهمیت ویژهای دارد.
او در همین نشست پیشنهاد راه اندازی بنیادی برای اعلان و حفظ ارزشهای نقاشی قهوهخانهای را مطرح کرد و گفت: در چنین بنیادی کارشناسان باید به بررسی این موضوع بپردازند نه اینکه بعد از از دست دادن این هنرمندان دربارهایشان حرف بزنیم.
نباید این گونه باشد که بعد از مرگ عباس بلوکیفر تا ساعتها جنازه ایشان را نگه داریم تا مدیران ارشاد تصمیم بگیرند که آیا او هنرمند بوده یا نه؟ و بعد از اینکه همه چیز گذشت بفهمند که عباس بلوکیفر اتفاقا هنرمند بزرگی بوده است.
او گفت:امروز باید به فکر علی اکبر لرنی و محمد فراهانی باشیم. زیرا بلوکیفرها یکی یکی میآیند و میروند اما نباید تجزیه و تحلیل درباره آنها به بعد از مرگشان موکول شود.
باید زمینه را برای جوانان این نسل فراهم کرد تا بتوانیم امسال بلوکی فر را به دست آوریم. هرچند که پدرم فکر میکرد هرچه دوید به نتیجه نرسید و هر دیواری ساخت تمام نشده خراب شد.
او میگفت اشخاص زیادی برای من دست تکان دادند اما دستهای زیادی نبود که من را تکان دهد.