حادثه، 16فروردین سال83 در روستای بانمیدان گیلانغرب کرمانشاه رخ داد. 2پسرخاله که به خاطر اختلافات خانوادگی با دایی خود درگیر شده بودند، ناخواسته او را با شلیک گلوله به قتل رساندند.
مدت زیادی طول نکشید که هر دوی آنها دستگیر شدند و در بازجوییها به قتل دایی خود اعتراف کردند. این دو متهم پس از تکمیل تحقیقات در دادگاه گیلانغرب پای میز محاکمه رفتند و در بازجوییها با اظهار پشیمانی از جنایت، از مادربزرگ خود (ولیدم) درخواست بخشش کردند اما مادر مقتول که داغ مرگ فرزندش را فراموش نکرده بود از دادگاه درخواست قصاص کرد و پس از پایان جلسات محاکمه، عامل شلیک مرگبار به قصاص و همدستش به اتهام معاونت در قتل، به 10سال زندان محکوم شد.
این حکم با اعتراض متهم اصلی پرونده به دیوانعالی کشور فرستاده شد که در آنجا نیز به تأیید قضات دیوان رسید و به این ترتیب شمارش معکوس برای اجرای حکم آغاز شد. با گذشت 7سال از حادثه، درحالی که متهم ردیف دوم با عفو از زندان آزاد شده بود، متهم اصلی همچنان در زندان منتظر اعدام یا بخشش بود. این در حالی بود که زن سالخورده حتی در جلسات صلح و سازش نیز راضی به گذشت نشد و همچنان اصرار داشت که قاتل پسرش مجازات شود.
در حالیکه مقدمات اجرای حکم قصاص فراهم شده بود، 20مهرماه امسال اتفاق عجیبی افتاد. مادر مقتول با حضور در شعبه اجرای احکام دادسرای گیلانغرب گفت که میخواهد از قصاص گذشت کند. او گفت: میخواستم قاتل پسرم به سزای اعمالش برسد اما شب قبل وقتی متوجه شدم رهبر معظم انقلاب قصد سفر به کرمانشاه را دارد، به برکت وجود ایشان در شهرمان یکدفعه به دلم افتاد که قاتل پسرم را ببخشم، همان شب به پسر دیگرم گفتم که فردا به دادگاه میروم و رضایت میدهم، حتی دیه هم نمیخواهم و فقط به میمنت سفر رهبر گذشت میکنم. پس از اعلام گذشت زن سالخورده، مرد جوان از مجازات اعدام رهایی یافت و قرار است به زودی از نظر جنبه عمومی جرم محاکمه شود.
گفتوگو با مادر قربانی
آهو افشرده، مادر خداداد اسماعیلی(مقتول) است که تنها ولیدم پرونده به شمار میرفت. او روز گذشته در گفتوگو با همشهری در خصوص تصمیمش برای بخشش قاتل گفت: بعد از مرگ شوهرم، 2پسرم مرد خانه بودند. خداداد رزمنده بود و برای همه دلسوزی میکرد. او را خیلی دوست داشتم. وقتی فهمیدم که نوههایم عامل قتل پسرم هستند، زندگیام به هم ریخت. شب و روز گریه میکردم و اصلا نمیخواستم رضایت بدهم. از همان ابتدا که نوههایم را دستگیر کردند، گفتم هر کس به خداداد شلیک کرده باید اعدام شود. همه فکر میکردند که من میبخشم اما هیچکس داغی را که تحمل میکردم درک نمیکرد.
وی ادامه داد: وقتی در دادگاه حاضر شدم، رضایت ندادم. بسیاری از ریشسفیدان محل به خانهام آمدند و خواستند که رضایت دهم اما من قبول نکردم، حتی به التماسها و گریههای دختر و دامادم هم جواب رد دادم تا اینکه یک شب وقتی با پسر دیگرم مشغول خوردن شام بودیم و تلویزیون تماشا میکردیم، شنیدیم که رهبرمعظم انقلاب قرار است به کرمانشاه بیایند. همان لحظه به دلم افتاد که به برکت وجود ایشان قاتل پسرم را ببخشم. برای همین فردای آن روز به اجرای احکام رفتم و رضایت دادم.وی گفت: چند روز بعد از این ماجرا، رهبرمعظم انقلاب به شهرمان آمدند و خوشحالی عجیبی در دلم بود. حالا احساس میکنم روح پسرم از این تصمیم من راضی و خوشحال است.