او که در دستگاه قیمومیت انگلستان در فلسطین کار میکرد، در سال1938 کتابی به نام بیداری عربی نوشت. او در پی آن بود که تاریخ نهضتهای ملی عربی در دومین نیمه از قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم را بنویسد. او نام بیداری را از یک قصیده متفکر قرن نوزدهم لبنان، ابراهیم یازقی گرفته بود که در جایی از شعر خود میگوید: ای عرب بلند شو و بیدار شو.
او در کتاب خود انگلستان را به خاطر نقض تعهدات و ترجیح دادن منافع استعماری خود به خواست واقعی اعراب در آن سالها مورد نکوهش قرار میدهد. نهضتهای عربی در آن سالها در همان نقاطی اتفاق افتاد که اکنون دوباره دستخوش تغییر هستند یعنی سوریه، لبنان، مصر، تونس، لیبی، عربستان سعودی، عراق، و فلسطین. در آن دوره نهضتها علیه استبداد امپراتوری عثمانی و قیمومیت انگلستان بود و این دوره علیه حکومتهای خودکامه عربی. در آن سالها اعراب پس از استقلال نتوانستند مسیر درست مشارکت مردم را طی کنند و اکنون شاهد فوران نارضایتی و خشم مردم کشورهای مختلف عربی شدهایم. آیا آنچه به نام بهار عربی یا بیداری اسلامی خوانده میشود، یک بیداری عربی دوم است؟
اگر مجموعه تحولات کشورهای عربی را از سال گذشته تا کنون دنبال کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که این تحولات و حوادث، تصادفی و خلقالساعه نیست. یعنی این تحولات نشاندهنده یک روند است که ناشی از عدم تحول در نظامهای سیاسی اکثر کشورهای عربی است. بنابراین اگر با یک روند روبهرو هستیم، خواندن آن به نام بهار عربی با کمترین دقت روبهروست. زیرا زمانی که از بهار صحبت میشود، لاجرم این دوره باید تمام شود و به فصلی دیگر یعنی تابستان رسید. اما فرایند تحولات عربی نشان میدهد که تازه این اول کار است و بدون شک در کشورهای دیگری که تاکنون کمتر دچار تحول شدهاند نیز سرایت میکند. آنچه در بحرین اتفاق افتاد، بدون شک دارای تأثیرات شگرفی بر مناطق شرقی عربستان و میان شیعیان آن کشور خواهد بود و آنچه در سوریه رخ میدهد، حتما دارای پیامدهای خود در لبنان است. آیا میتوان این جریان را بیداری اسلامی نامید؟
سیر تحولات نشان میدهد که در جریان تظاهرات مردمی در کشورهای مختلف شعارهای اسلامی بهصورت وسیع بهکار برده شده است. همچنین احزاب و گروههای اسلامی در کشورهای عربی در نهضتهای اخیر نقش داشتهاند. این نقش در برخی از کشورها مانند مصر، بحرین و تونس بیشتر چشمگیر بوده است، زیرا گروههای اسلامی دارای تشکیلات منسجمتر و پایگاههای مردمی بیشتر بودهاند. واقعیت دیگر این است که این خیزشها عموما از بخش جوانان و از طریق استفاده از رسانههای الکترونیک گسترش یافته است. آمار نشان میدهد که 70درصد از جمعیت کشورهای عربی دارای سنی کمتر از 30سال هستند. این گروه عظیم از جوانان بهدنبال تغییرات متفاوت در زندگی خود از جمله بازگشت به هویت اسلامی و همچنین اشتغال و آموزش هستند. نکته دیگر آن است که در خیزشهای اخیر کشورهای عربی، تنها عربها و یا مسلمانان شرکت نکردهاند. بربرها در لیبی و تونس همراه با مسلمانان برای تغییر تلاش کردند.
مسیحیان و یهودیان نیز در تونس و مصر همپای اسلامگراها در این نهضت شرکت کردند. واقعیت دیگر این است که در کشورهای خاورمیانه هویت ملی و هویت اسلامی تقریبا ممزوج شده است. نمیتوان بهراحتی میان ارزشهای ملی مصر و ارزشهای اسلامی مردم مصر تمایز قائل شد. در دیگر کشورها نیز همین طور است. اما شعارها نشان میدهد که اکثریت قریب به اتفاق مردم گرایش به ارزشهای اسلامی دارند. در روند بیداری اسلامی یا عربی در منطقه خاورمیانه، شکوفههای آزادی در تونس زودتر به گل نشست. تونس نشانهای از بلوغ مردم منطقه برای مبارزه و رسیدن به اهداف خود است. این میتواند مدل خوبی برای دیگر مناطق عربی باشد. در تونس طبقه متوسط وجود دارد. در عین تلاش بیوقفه حبیب بورقیبه و زینالعابدین بنعلی، اسلام سیاسی در این کشور ریشه دوانده است. علاوه بر اسلامگراها گروههای سکولار نیز در جامعه وجود دارند. ارتش هم هست. تعامل نیروهای اجتماعی با یکدیگر و برگزاری یک انتخابات آزاد با نظارت کمیسیون مستقل انتخابات، پیروزی اسلامگرایان و بیطرفی ارتش نشان داد که میتوان مدلی جدید، مبتنی بر ارزشهای اسلامی و بدون نفوذ خارجی ارائه داد و مردم آن را قبول کنند. بیش از 90درصد از کسانی که برای انتخابات تونس ثبت نام کرده بودند، در رأی گیری شرکت داشتند. مذاکرات برای تشکیل دولت نیز بهخوبی و با آرامش در حال انجام یافتن است. اعتدال نقش اساسی در رفتار رهبران احزاب تونسی دارد.