قدیم‌‌ها که نه، همین چند سال پیش که کمتر پیش می‌آمد کسی زیر پای دیگری پوست‌خربزه بیندازد یا به زمین خوردن او بخندد، دور میدان ونک یک فرهاد کوه‌کن بود که به جای کوه، مدام تیشه به سنگفرش‌‌های دور میدان می‌زد.

اگر نامش فرهاد هم نبود کارش عاشقانه و فرهاد‌وار بود. به امید اینکه کسی در یخبندان‌ روز‌های سرد زمستان روی این سنگفرش‌های صاف و صیقلی لیز نخورد روی آنها ضربه می‌زد. همان روز‌ها برخی می‌گفتند خب کارگر است، پولش را می‌گیرد و به ضربه‌های مینیاتوری، ریز و مرتب او که طرح‌های به جا مانده از آن چشم‌نوازِ آدم‌های سر به زیر بود توجه نمی‌کردند. آن روز‌ها که گذشت اما اگر پیاده‌روی جلوی منزل ما هم صاف و صیقلی است باید بدانیم که عشق به همنوع، فرهاد و غیرفرهاد ندارد، باید تا دیر نشده دست به کار شد.

منبع: همشهری آنلاین