مهدی تهرانی: نوول 180 صفحه‌ای دنیل والاس به نام ماهی بزرگ در سال 1998 به بازار نشر راه یافت و به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های این سال تبدیل شد.

 آنچه که والاس در کتابش روایت کرده سرشار از نمادهای ماجراجویانه ، فانتزی و سرخوشانه ای بود که پیر و جوان سالها با آن آشنایی داشتند. داستانهای شاه و پریانی چیزی نیست که در فرهنگ ملت ها غیب باشد. از این رو والاس با ظرافت خاصی دوباره این نوع داستانها را در قالب مضمونی جدید و مربوط به عصر حاضر به نوشته تحریر درآورد ومخاطبان فراوانی نیز پیدا کرد.

روایت سینمایی تیم برتون از داستان دنیل والاس که در سال 2003 شکل گرفت، اما نگاهی متفاوت است. برتون به شیوه مرسوم و قاعده کاری همیشگی اش ، فانتزی را با نمادهای سردو خشک سورئالیسم مدرن ترکیب کرد و نتیجه اش ، تقابل یک تلخ کامی مفرط و هم همچنین بدبینی فزاینده به آینده بود. البته ماهی بزرگ به اعتقاد برخی یک فیلم سینمایی به شدت سرخوشانه و شاد و امید بخش هم می توانست باشد با این توضیح که تمام این روایت‌های سورئالیستی هرگز در ذهن تماشاگر ماندگار نگردید زیرا عمدتا مردم مایلند همان داستان های اسطوره ای اصلی و نوشتاری را در ذهن و یا قلبشان داشته باشند. در واقع ماهی بزرگ سیطره نفوذش بر ذهن و روح تماشاگر به همان زمان حضور وی در سالن سینما محدود می گرددو سپس از ذهن پاک میگردد  نه مانند سایر کتابهای شاه و پریانی که لبه تخت هر کودکی با هر فرهنگ و ملیتی دیده می شود و هر زمانی صحبت از این داستانک ها قابل قبول و مرسوم است.

داستان ماهی بزرگ برخلاف دیگر داستان‌های اینگونه، یک روایت خطی نیست که هیچ ، یک داستان تمام رنگی با گونگی های چند لایه و پیچ و خم های فراوان است. به این ها باید فانتزی از نوع پرتحرک یعنی فانتزی ماجراجویانه و هم چنین سورئالیسم مدرن از نوع نگرش تیم برتونی را اضافه کرد که پیش از این با آثارش آشنا بوده ایم.بعد از این نیز از برتون در سالهای آتی، سوئینی تاد ( 2008) و آلیس در سرزمین عجایب ( 2010) را شاهد بودیم.

برتون ، احتمالا مستر پیس در ساخت و سازهای اینچنینی است اما با این تفاوت که از نگاه او تقابل خیر وشر و سیاهی با روشنی و خیر و برکت باید الزاما با زبانی فانتزی و سورئال ارائه شود حال نتیجه هرچه می خواهد باشد. از این منظر اما تماشاگران موافق تیم برتون نیستندو اگر بودند همین ماهی بزرگ و یا سوئینی تاد را به هرشکل قبول می کردند. اگرچه فروش ماهی بزرگ به عنوان فیلمی با بودجه ی کلان ( حدود 70 میلیون دلار) به 122 میلیون رسید اما توقع از این فیلم به عنوان اثری که مخاطب کودک و نوجوان نیز دارد بسیار فراتر از این بود.

شروع روایت در ماهی بزرگ، یک ماجرای درون خانوادگی بین پدری به نام ادوارد و پسرش به نام ویلیام است. ما از همان ابتدا در می یابیم که رابطه پدر و پسر خانواده بسیار شکراب است و این دو سالهای متمادی است که کاری با هم ندارند و دست برقضا علت این کدورت بدجوری به ذات و اصل قصه ی اصلی مرتبط است.

ادوارد بلوم (آلبرت فینی نقش سالهای کهنسالی او و ایوان مک گریگور نقش سالهای جوانی اورا ایفا می‌کنند) که حالا پا به سن گذاشته و سخت هم مریض احوال هست سال های سال و تقریبا از جوانی اش علاقمند به گفتن داستان های شاه و پریانی بوده و با این تفاوت که در تمام داستان هایش ؛ خودش نقش اصلی ماجرا و نفر اصلی داستان است. چنین داستان های و نقل قول هایی البته در طول زندگی ادوارد روایت می شده. یعنی او ابتدا برای همسرش ساندرا (جسیکا لانگ)، بعد پسرش ویلیام (بیلی کروداپ) و فامیل سپس برای بچه های دیگر و همینطور در طی نیم قرن برای دیگر بچه های جدید خانواده و دوستان و آشنایان این روایت های فانتزی را می گفته است.

 پسر ادوارد ابتدا به ساکن اگرچه یکی از طرفداران پرشور قصه های پدرش و به تبع آن ماجراجویی های وی بوده اما در بزرگسالی دیگر این داستان ها را باور نکردنی تشخیص داده و پدرش را دروغگویی خیال پرداز می نامیده. به زعم او این داستان ها فقط برای بچه ها جذاب است و ویلیام شدیدا برایش این سئوال مبهم است که چرا بزرگسالان نیز حتی بزرگسالانی هم سن و سال پدرش، شنیدن هزاران باره این داستان ها را با لذت پیگیری می کنند؟  

با ورود ویلیام بر بالین پدرش ، تماشاگر به جواب این سئوال می رسد اگر صبور باشد البته ، چرا که ادوارد به سنت همیشگی اما این بار برای پسرش شرح ماجراهای جدیدی را روایت می کند که بازهم پسر این روایت ها را برنمی تابد اما همسرش  ژوزفین ( ماریون کوتیارد) با عشق و علاقه به مانند همه ، به شنیدن این فانتزی ها با قهرمانی ادوارد بلوم جوان پافشار ی می کند. هرچه روایت ها کامل تر می شود ، پسر پی میبرد که در پس همه ی این داستان ها معانی از عشق و محبت و مهرورزی حقیقی وجود دارد. اینجااست که نقطه عطف ماهی بزرگ شکل می گیرد. پسر دوباره به پدر و محبت او ایمان می آورد...

یک نکته مهم در ماهی بزرگ ،مقایسه باورهای زمان قدیم در عصر مدرنیته است در زندگی اجتماعی آدم هااست. در واقع هر سفری و ماجرایی که ادوارد بلوم ، به عنوان یک جوان پر از محبت آغاز می کند با دلخوشی و سرخوشی شروع می شود و با امید به آینده ادامه می یابد. حتی اگر در حین این ماجراها ادوارد به مرگ و نیستی نیز نزدیک شود اما فضا ، سرشار از امید است و نهایتا این ادوارد است که پیروز است و به مرحله و داستان و ماجرای بعدی پا می گذارد. در مقابل این سرخوشی و لطافت و امید به آینده که در زمان قدیم وجود دارد ، حالا حس و حال بی اعتمادی و سیاهی است که جایگزین شده است. قدیم ها همه با لذت پای صحبت های ادوارد بلوم می نشستند اما حالا چه؟ می توان انبوه شک و تردید ها را حس کرد حتی خود پسر ادوارد با بدبینی چنان رفتار زننده ای بروز داد که پدر را فقط به سبب اعتقاد و روایت همین داستان ها ، سال ها گذاشته و رفته بود. به دیگر سخن چیزی که زمانی محبوب قلوب و آرامش دهنده و سبب اصلی گرد آمدن و جمع شدن خانواده و فامیل و دوستان و آشنایان شده بود در چنین روزهایی دیگر هیچ قدرتی برای ازدیاد محبت و گرما بخشی خانواده ندارد که حتی می تواند موجب پراکندگی آنها نیز بشود.

در روایت تیم برتون؛ دوباره همان اعتمادی که باورهای زمان قدیم وجود داشت به میان باز می گردد ، آنهم با کمترین هزینه و بیشترین امتیاز. ادوارد دوباره محبوب ترین پدر دنیا و ویلیام هم مجددا به اصلی ترین طرفدار پدر مبدل می شود. به نظر می رسد بازهم باورهای قدیمی کارکرد از دست رفته شان را باز یافته‌اند.

ماهی بزرگ همانا شکل گیری ظرافت های فراگیر و متعدد آدمی در طی مراحل گذران عمر است و مجموع کاراکترهای عادی و عجیب و غریب فیلم نیز نماد خیر و شر مرسومی هستند که در در زندگی نوع بشر قطعا حضور دارند. به کرات در طی ماجراجویی های ادوارد بلوم تماشاگر با شخصیت های عجیب و غریب غیر انسان یا نیمه انسان نیز مواجه می شود که در نهایت نیز همگی در کنار او می ایستند و راه را برای او باز می کنند. به این ها انسان هایی را نیز اضافه کنید که اگرچه در ظاهر امر بسیار به نکویی میزنند اما در پس ماجرا دارای بحران های روحی فراوان هم می باشند. همه ی این کاراکترها در نهایت به آرامش ادوارد و موفقیت او کمک می کنند و رمز موفقیت هر ماجرایی ؛ امید به آینده نام دارد. و این مهم دقیقا همان چیزی که در داستان های اسطوره ای می توان یافت.

Big fish

کارگردان: تیم برتون، فیلمنامه: جان آگست؛ موسیقی: دنی الفمن، فیلمبردار: فیلیپ روسلات، تدوین :کریس لبنزون، بازیگران: آلبرت فینی؛ ایوان مک گرگور، بیلی کروداپ،جسیکا لنگ، ماریون کوتیارد، استیو بوشمی، هلنا بونهام کارتر و دنی دوویتو. محصول 2003 ، 126 دقیقه

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها