هادی اعلمی فریمان: تنش سیاسی ناشی از نتیجه انتخابات، کماکان بر مکزیک سایه افکنده است.

 با وجود گذشت قریب به 8 ماه از انتخابات مکزیک، اختلافات نه تنها رفع نشده بلکه عمیق نیز گشته است و به قطب‌بندی در جامعه مکزیک منجر شده است. برخی از تحلیل‌گران قطب‌بندی موجود را جنگ و اختلاف بین چپ‌گرایان و راست‌گرایان می‌دانند. اما فراتر از این تقسیم‌بندی می‌توان شرایط جدید را مرتبط با مطالبات جدید مردمی در الگویی فراتر از مدیریت چندین ساله تصور کرد. مکزیک یکی از عمده‌ترین کشورهای تولید کننده نفت است و نزدیک به یک سوم از درآمد دولت نیز از صادرات نفتی کسب می‌شود. ایالات متحده از جمله اولین و مهم‌ترین خریداران نفت‌خام مکزیک است. توسعه و پیشرفت آرزوی اغلب مکزیکی‌هاست. مناطق روستایی به فراموشی سپرده شده و به وضعیت آن‌ها توجهی نمی‌شود. آدم‌ربایی در مکزیک در رده جهانی بالایی قرار دارد، و درگیری کارتل‌های مواد مخدر نیز به ناامنی دامن می‌زند. از درون فراموشی طبقات محروم است که زاپاتیستا ظهور می‌کند و اکنون نیز ملت در پای صندوق‌های رأی شرایطی جدید را مطالبه می‌کنند. مکزیک با 96/1 میلیون کیلومتر مربع و با 4/106 میلیون نفر جمعیت در مسیر جدیدی از یک آزمون تاریخی قرار گرفته است. این مقاله نگاهی پژوهشگرانه به ریشه‌های اختلاف و زمینه‌های آن در کشور مکزیک دارد.
تاریخچه سیاسی
فاتحان اسپانیایی سال 1519 وارد مکزیک شدند، گرچه قبل از آن مکزیک تمدن بومی پیشرفته‌ای داشت. سه قرن حکمرانی اسپانیا آثاری عمیق در این کشور برجای گذاشت. مسیحیت کاتولیک مذهب آن شد و اسپانیولی نیز به عنوان زبان رایج ‌برتر شناخته شد. میراث اسپانیایی‌ها نظام متمرکز سیاسی با حداقل مشارکت مردم و جامعه‌ای طبقاتی با سلسله مراتبی سخت بود. میراثی که هم اکنون نیز در شناخت فرهنگ و سیاست مکزیک مورد لحاظ قرار می‌گیرد. تا 1876 مکزیک درگیر جنگ با اسپانیا، بر سر استقلال، ایالات متحده و سپس فرانسه بود. ثبات سیاسی و رشد اقتصادی کشور با آغاز دیکتاتوری درازمدت پورمیزیو دیاس (1876-1910) به کشور بازگشت. امروزه محققان سیاسی انقلاب 1910 مکزیک را یکی از انقلاب‌های مؤثر بر ساختار سیاسی یک کشور ارزیابی می‌کنند.
انقلاب 1910 مکزیک
تحلیلگران مسایل مکزیک همواره انقلاب 1910 مکزیک را در ارزیابی‌ها مورد لحاظ قرار می‌دهند. از این منظر که انقلاب 1910 مکزیک مبنایی برای حرکت بعدی کشور تا به امروز بوده است. والترگلدفرانک در بررسی انقلاب 1910 مکزیک چهار شرط ضروری و کافی برای انقلاب را در ابعاد نظام جهانی، بحران سیاسی داخلی، شورش روستاییان و جنبش‌های سیاسی نخبگان مخالف برمی‌شمارد و سپس مکزیک را در آن چارچوب قرار می‌دهد.وی در پارادایم نظام جهانی تحلیل می‌کند که توازن قدرت جهانی متغیر در منطقه کارائیب این امکان را به گونه‌ای فراینده از مکزیک سلب کرد که همچنان مانند گذشته به بازی دیپلماتیک با منافع اروپا در مقابل منافع آمریکا در مکزیک ادامه دهد. ایالات متحده سرمایه‌گذاری سنگینی در مکزیک انجام داده که باعث تأثیر بر این کشور می‌شد، اما در سال 1913-1910 ایالات متحده هیچ سیاست مشخصی در قبال مکزیک نداشت و دخالت فزاینده ایالات متحده در جنگ جهانی اول به مدتی مکزیک را تنها گذاشت و این مسأله عامل مهمی در انقلاب مکزیک بود. در بحران سیاسی داخلی آنچه دولت مکزیک را در دهه 1910 به مرحله حساسی رساند مجموعه تناقضاتی بود که در ذات اقتصاد سیاسی رژیم پورمیزیو وجود داشت. جدی‌ترین تناقض رابطة دولت با گروه‌های نخبه و سایر تناقض‌هادر رویه‌های سیاسی بودکه حکومت شخصی دیاس را تقویت می‌کرد وباعث مشکلات  ملت مکزیک، در عین اتکای شدید به سرمایه خارجی، بود. شورش‌های متعدد روستایی در چند بخش اصلی وضعیت را دچار پیچیدگی کرد. این شور‌ش‌ها عمدتاً در سونورا (منطقه‌ای دور از مکزیکوسیتی و همجوار با ایالات متحده)، در شمال مکزیک (چیئوئائونا) و در مورلوس (ایالت کوچکی بر فراز کوه‌های مشرف به مکزیکویستی) اتفاق افتاد، اما برخلاف فرانسه، روسیه یا چین کارگران روستایی در مکزیک وجود نداشتند تا برای کسب قدرت با کمک کارگران روستایی تلاش کنند.
سومین عنصر فعال در مکزیک وجود سه جنبش گسترده بود که از متن مبارزات و بحران‌های مختلف ظهور کردند. گلدفرانک در پایان نتیجه می‌گیرد:«انقلاب مکزیک حذف عناصر ارتجاعی (Reactionary Elements)  طبقة زمین‌دار را از عرصة تأثیرگذاری بر سیاست ملی تسریع کرد و به ایجاد دولت جدیدی منجر شد که برای هدایت اقتصاد و کنترل منازعه طبقاتی از قدرت کافی برخوردار بود. اما هر چند دولت انقلابی جدید اصلاحات ارضی را در دهه 1940 سرپرستی کرد و کارگران را جذب سازمان‌های دولتی نمود، اما رهبری سیاسی تا سال 2001 اجازه کنترل دموکراتیک حکومت را نداد. میراث چندگانه انقلاب ‌‌(رشد اقتصادی توأم با تداوم فقر و نابرابری و پوپولیسم بدون دموکراسی کامل) تا به امروز سیاست و اقتصاد مکزیک را شکل داده است.»
لذا انقلاب مکزیک بود که تا به امروز فضای سیاسی کشور را دچار تحول جدی کرد و ساختاری را برای این کشور پایه‌ریزی کرد که تا به امروز تداوم یافته است. انقلاب مکزیک موجب تضعیف یا نابودی شدید بازیگران سیاسی غالب شد و علاوه بر نیروهای قبلی، مانند کلیسای کاتولیک به مالکان بزرگ، ارتش رسمی و صاحبان منافع خارجی، عناصری از قبیل اتحادیه‌های کارگری، گروه‌های دهقانی و یک طبقه متوسط جدید را وارد عرصه‌های سیاسی کرد و به ارزش‌های ملی‌گرایی، تشویق حقوق بومیان، دفاع از کارگران و طبقات پایین شکل داد که در قانون اساسی 1917 تجلی یافت.
لذا امروزه در نتیجه همین انقلاب نظام سیاسی مکزیک را استبداد نرم نام نهاده‌اند. که بر تمرکز بریک رئیس جمهور نیرومند و یک حزب رسمی متکی است.
استمرار حکومت حزب انقلابی نهادین (PRI) و اپوزیسیون
فرایند ملت‌سازی یا کشورسازی در مکزیک پس از انقلاب 1910 پدید آمد. منازعه مسلحانه میان جناح‌های مختلف سیاسی رهبران و گروه‌های اجتماعی با شکل‌گیری یک قانون اساسی و کنگره پایان یافت.
مکزیک یکی از کشورهای معدودی است که نظام حزب - دولت در آن بر جای مانده است. حزب رسمی حزب انقلابی نهادین نام دارد که در تمام سطوح با دولت یکی بوده است.
در واقع حزب و دولت معادل یکدیگر تلقی می‌شدند. از دهه 1930 تا سال 2000 حزب انقلابی نهادین قدرت را در دست داشته است. بازیگر اصلی در نظام سیاسی مکزیک، رئیس جمهور است که کمابیش قدرتی نامحدود داشته است. رئیس جمهور برای دوره 6 ساله انتخاب می‌شود و همین نقل و انتقال مسالمت‌آمیز قدرت موجب رفتاری منظم در مسایل سیاسی شده است. در سطح داخلی حزبی در مکزیک دو جناح طرفدار حفظ وضع موجود (دینوس یا دایناسورها) با تمرکز بر سازمان‌های کارگری و دهقانی و اتحادیه‌های کارمندان دولت و رنوها (نوسازان) با تمرکز بر طبقات متوسط شهری قابل شناسایی است.
حکمرانی طولانی حزب انقلابی نهادین موجب شد در طول 70 سال سایر احزاب مخالف نیز ظهور کنند. از جمله احزاب مخالف حزب اقدام ملی است که نیروی اصلی جناح راست‌میانه است و در 1939 تشکیل شده است و همواره خواستار انتخابات و روابط سیاسی سالم بوده است. این حزب سرانجام در انتخابات 2000 پیروز شد. حزب دیگر حزب انقلاب دموکراتیک است که نوعی جناح چپ میانه محسوب می‌شود. این حزب در 1989 تأسیس شد و در برنامه‌هایش همواره بر حمایت بیشتر از حاکمیت مکزیک و کاهش تأثیر سیاست تعدیل اقتصادی بر طبقات پایین جامعه تأکید داشته است. از جمله چالش‌های مهم در دوره استمرار حکومت حزب انقلابی نهادین در 1994 اتفاق افتاد. حزب حاکم از اواخر دهه 1970، نظام انتخاباتی را بر احزاب مخالف گشود.  اما در جریان بحران اقتصادی اوایل دهه 1980 رژیم با تقلب در انتخابات راه مشارکت را بر احزاب مخالف بست. در طول دهه 1980 و اوایل 1990 فشارهای سنگینی بر دولت سالیناس وارد شد تا این راه را دوباره بگشاید اما مهمترین چالش در 1994 از ایالت چیاپاس ظهور کرد که حکومت مکزیک را دچار دگرگونی کرد. این جنبش زاپاتیتسا نام داشت.
ناآرامی در چیاپاس
در باره جنبش اجتماعی زاپاتیستا در ایالات چیاپاس مطالب متنوع و گوناگونی نوشته شده است، اما آنچه مهم است نتیجه پیدایش جنبش می‌باشد. اول ژانویه 1994 اولین روز اجرای معاهده تجارت آزاد آمریکای شمالی(نفتا) بود که حدود 3000 زن و مرد سازماندهی شده از سوی جنبش زاپاتیستا کنترل ایالت چیاپاس را در جنوب مکزیک دردست گرفتند.
 افراد زاپاتیستا روستاییانی اکثراً سرخ‌پوست (تزلتاله‌ها- تزوتزیله‌ها- چوله‌ها choles) و عمدتاً از اجتماعاتی بودند که از دهه 1940 میلادی در جنگل‌های استوایی لاکاندون در مرز گواتمالا تأسیس شده بودند. هدف جنبش یافتن راهی برای خروج از بحران اجتماعی ناشی از اخراج و بیرون راندن کارگران روستایی فاقد زمین (موسوم به Acasilados) از مزارع و مراتع مالکان بزرگ و متوسط بود، زیرا چندین قرن استعمارگران، بوروکرات‌ها و مهاجران سرخ‌پوستان و روستاییان را استثمار کرده و آن‌ها در ناامنی دایم به سر می‌بردند زیرا موقعیت سکونت‌گاه‌های آن‌ها طبق منافع دولت و مالکان زمین پیوسته در تغییر بود. ضربه نهایی به اقتصاد شکننده اجتماعات روستایی سیاست آزادسازی اقتصادی مکزیک در دهه 1990 برای تدارک زمینه‌های پیوستن به پیمان نفتا بود. رهبر جنبش فردی تحصیل کرده به‌نام مارکوس بود. از جمله حامیان جنبش کلیسای کاتولیک و برخی اعضای جنبش‌های مائوئیستی دهه 1970 در نواحی شهری بودند. در واقع پیمان نفتا و اصلاحات آزادسازی اقتصادی سالیناس کشاورزان و سرخ‌پوستان را وارد فرایند نوسازی نمی‌کرد و این جنبش مخالف نتایج تبعیض‌آمیز نوسازی اقتصادی بود. مانیفست جنبش مدنی زاپاتیستا در اوت 1995 اعلام کرد: «جنبش مدنی زاپاتیستا نهضتی است که با همبستگی اجتماعی در قبال جنایت سازمان یافته ناشی از قدرت پول و دولت مخالفت می‌ورزد».
مؤسسه Ran در این‌باره نوشت:«مکزیک یعنی ملتی که نخستین الگوی انقلاب اجتماعی قرن بیستم را پدید آورد، اکنون صحنة پیدایش نخستین الگوی شبکه اجتماعی فراملی در قرن 21 است.»
مانوئل کاستلز در این‌باره معتقد است:«زاپاتیستاها قصد براندازی ندارند بلکه شورش‌گرانی مشروع هستند، آنان میهن پرستان مکزیکی هستند که علیه صور جدید سلطة خارجی به دست امپریالیسم آمریکا دست به اسلحه برده‌اند.»
به هرحال شورش چیاپاس جنوب در 1994 تلاش برای پایان سلطه 29 سالة PRI (Institutional Revolutionary Party) بر کشور و پژواک نیرومندی از اقشار طبقه متوسط شهری به ستوه آمده از فساد دستگاه دولتی بود؛ شرایطی که حتی شبه نظامیان مائوئیست ومتألهین رهایی بخش نیزدر جستجوی عدالت  با سرخ پوستان همراه شدند.
مارتینز تورس اقتصاد دان دوره سالیناس را چنین  ارزیابی می‌کند:
«رئیس جمهور سابق سالیناس اقتصاد حباب‌ واری ایجاد کرده بود که برای چند سال توهمی از رفاه و رونق را زنده نگه می‌داشت، رفاهی که مبتنی بر سرمایه‌گذاری‌های انبوه داخلی روی اوراق قرضه دولتی با نرخ بهره بالا بود. این سیاست از طریق ازدیاد سرسام‌آور کسر بودجه‌ و بدهی اجازه می‌داد تا طبقات کارگر و متوسط چند صباحی از فراوانی کالاهای مصرفی و وارداتی بهره‌مند باشند. اما به همان آسانی که تطمیع و فریفتن سرمایه‌گذاران امکان‌پذیر بود، این امکان هم بود که هرگونه بی‌اعتمادی سرمایه‌گذاری به گردابی از وحشت و هراس و فرار سرمایه و بی‌اعتباری اوراق قرضه بینجامد که خود می‌توانست علت سقوط نظام باشد.»
گرچه شورش‌های زاپاتیستا سرکوب شد و بسیاری از آنها اعدام یا زندانی شدند و حتی قراردادهای موسوم به سان آندرس که بین تجارت آزاد آمریکای شمالی (النا) و دولت در ژانویه 1996 به امضاء رسید اما هیچ‌گاه به مرحله عمل در نیامد، زیرا اصلاحات برای بومیان حقی بر زمین‌شان قائل نیست. این مقاومت مجدداً در فوریه 2003 از ایالت اواکساکا با تظاهرات ده‌ها هزار روستایی ادامه یافت.
این بحران در حال حاضر در قالب مهاجرت گسترده به ایالات متحده، قاچاق انسان و مواد مخدر و سلاح، آدم‌ربایی و ناامنی گسترده بروز یافته است.
تحولات سال 2000 میلادی
حزب اقدام ملی به عنوان نیروی اصلی جناح راست میانه در 1939 تشکیل شد. این حزب همواره خواهان انتخابات و روابط سیاسی سالم بوده است. سه جریان عمده در این حزب با یکدیگر همزیستی مسالمت‌آمیز دارند، دموکرات‌های مسیحی که در مقاله‌هایی چون خانواده، آموزش و روابط دولت – جامعه مبلغ دیدگاه‌های  مذهب کاتولیک هستند، و رهبران بازرگانی و کسب و کار (نئوپانیستاس) که بسیاری از آنها بر این باورند که فقط از طریق عرصه‌های انتخاباتی است که می‌توان در برابر ریاست جمهوری اقتدارگرا وزنه‌ای واقعی به وجود آورد.  در انتخابات سال 2000 وینسنته فوکس، از مدیران پیشین شرکت کوکاکولا، سرانجام پس از 70 سال انحصار قدرت حزب رسمی احزاب انقلابی نهادین را شکست و به ریاست جمهوری رسید. تحلیل‌گران و ناظران معتقدند فوکس در ریاست جمهوری از کارنامه موفقی برخوردار نبود. در سیاست داخلی سهل‌انگاری وی و درگیری بیش از اندازه‌ی همسرش در زندگی سیاسی و پرونده‌های قضایی خویشاوندان او و فقدان نقش رهبری قدرتمند در دولت اعتبار سیاسی وی را از میان برد. به علاوه مهمترین مشکل وی در راه رسیدن به توافق با احزاب سیاسی بود، و کنگره نیز با دسته‌بندی‌های سیاسی در شرایطی ناهماهنگ با قوه مجریه به‌ سر می‌برد.
مشکل دیگر در دولت فوکس مسایل اقتصادی بود. سیستم‌ مالی مکزیک طی سا‌ل‌های 2002- 1990 شاهد دو تغییر مهم بود:
1 - خصوصی‌سازی بانک‌ها 2- اصلاح نظام بانکی و لغو محدودیت مالکیت خارجی در بانکداری مکزیک.
در سال 1991 دولت مکزیک بانک‌های تجاری را که در سال 1982 اقدام به دولتی کردن آن‌ها کرده بود، خصوصی کرد. اما دو علت اساسی که هر دو جنبه سیاسی داشتند باعث شد که خصوصی‌سازی از مسیر اصلی خود منحرف شده و نتایج مورد انتظار دولت و مردم مکزیک را برآورده نسازد:
بانکداری این کشور به دلیل اختیارات گسترده دولت، همواره با ریسک مصادره اموال خود مواجه بود.
هدف اصلی دولت مکزیک از خصوصی‌سازی کسب درآمد برای جبران کسری‌های مالی خود بود و نه اصلاح ساختار مالی کشور.
علاوه بر موارد مذکور، فقدان نظارت مؤثر بر عملکرد بانک‌های خصوصی شده باعث شد که وام‌های معوق به سرعت افزایش پیدا کند. در سال 1991، بیش از 13 درصد از کل وام‌ها را در مکزیک وام‌های معوق تشکیل می‌دادند که در سال 1993 این میزان به بیش از 16 درصد افزایش یافت.
به دنبال عدم موفقیت برنامه خصوصی‌سازی بانک‌ها، دولت مکزیک اقدام به انجام اصلاحاتی به منظور گسترش نظارت بر بانک‌ها و تجهیز سرمایه‌ای آن‌ها کرد. علاوه بر آن، دولت تمامی محدودیت‌های مربوط به مالکیت خارجی در بانک‌های مکزیک را لغو کرد. تا سال 1995 تنها 5 درصد از دارایی‌های سیستم بانکی مکزیک متعلق به سرمایه‌گذاران خارجی بود که این میزان در سال 1997 به 14 درصد و در سال 2002 به 66درصد افزایش یافت.
ورود بانک‌های خارجی به سیستم بانکی مکزیک تا حدود زیادی وضعیت سیستم بانکی این کشور را بهبود بخشید؛ به طوری که در سال 1997 (پس از خصوصی‌سازی) 39درصد از کل‌ وام‌ها وام‌های معوق تشکیل می‌داد. با ورود بانک‌های خارجی و مشارکت بیشتر سرمایه‌گذاران خارجی این نسبت رو به کاهش نهاده و به 27درصد در سال 2002 رسیده است، با این حال بازده دارایی در بانک‌های مکزیک به شدت کاهش پیدا کرد، به همین دلیل دولت مکزیک مجبور به انجام اصلاحاتی در برنامه‌ خصوصی‌سازی خود شد.
لذا تمام این مسائل موجب شد تا وینسنته فوکس موفقیت چندانی در ریاست جمهوری نداشته باشد و شرایط برای ورود کاندیدایی دیگر مهیا گردد.
انتخابات 2006 مکزیک
رقابت در انتخابات دوم ژوئیه 2006 بین «فلیپه کالدرون» از حزب اقدام ملی و (آندرس مانوئل لوپز اوبرادور» از حزب انقلاب دموکراتیک بود. حزب انقلاب دموکراتیک در تاریخ 26 می 1989 به‌طور رسمی در قالب حزبی سیاسی از میان جنبش فعالان مختلف خواهان تغییرات ایجاد شد.
سازمان مدنی شهر مکزیکو (انجمن برزن‌ها)، سایر نیروهای اجتماعی مانند ائتلاف کارگری، کشاورزی و دانشجویی، انجمن مدنی ملی انقلابی از جمله گروه‌های تشکیل‌دهنده حزب بودند. اعضای حزب پیشین کمونیست (حزب سوسیالیست مکزیک) و بسیج سال 1988 جبهه ملی مردم‌سالار (از جمله کاروناس منشعب از حزب نهادین انقلابی) از پایه‌گذاران حزب بودند.
حزب انقلاب دموکراتیک در انتخابات فدرال سال 1991، با دفاع از لزوم احترام به آرا و حقوق مدنی و حضور دولت در بخش‌های اصلی و ضمن پذیرش نظام اقتصاد بازار 91/7 درصد آراء را به دست آورد. در انتخابات 1994 کاردناس 18/16 درصد آرا را به‌دست آورد. حتی گفته می‌شد این حزب با ارتش زاپاتیستا و فرمانده مارکوس هم‌سویی دارد. از سال 1996 تا 1999 لوپزاوبرادور رهبری حزب را برعهده داشت و با سازماندهی بریگاد خورشید ازتک توانست نفوذ خود را در تمام نهادهای کشور گسترش دهد و 1997 به ریاست انجمن شهر مکزیک برسد.
در سال 2000، هشت حزب عضو هم پیوند برای مکزیک از جمله حزب انقلاب دموکراتیک و اقدام ملی شکست حزب نهادین انقلابی را پس از 70 سال تضمین کردند. در انتخابات 2003 آراء حزب انقلابی دموکراتیک افزایش یافت و توانست در چند ایالت پیروز شود. در جولای 2005 فرمانده مارکوس از حزب انتقادکرد و برخی از چهره‌های آن را مرتبط با سالینیسم(شیوه‌کار سالیناس رئیس‌جمهور پیشین) دانست و حزب را به سبب ماهیت ضد اصلاحی قانون خلق‌های بومی که توافق سان آندرس را از جوهر خود تهی ساخته نکوهش کرد. به هرحال در نهایت خاستگاه لوپزاوبرادور را از جنبش چپ می‌دانند. از جمله ویژگی‌ها و اقدامات لوپزاوبرادور در مبارزه انتخاباتی ریاست جمهوری می‌توان به سادگی در زندگی شخصی، کاهش دستمزدهای مناصب دولتی شهری، جیره‌بندی هزینه‌ها و خریدهای دستگاه اداری، ایجاد دانشگاه شهر مکزیکو، اقدامات گوناگون به سود سالمندان و مادران مجرد، پشتیبانی جدی از فرهنگ، مسکن‌سازی، ایجاد رویه پایدار حسابرسی، کشیدن مسیرهای تازه برای تردد (مترو- اتوبوس- جاده کمربندی) دانست.
آغاز بحران فعلی سیاسی را می‌توان از 2005 بررسی کرد. در آوریل 2005 دولت فدرال، حزب اقدام ملی و حزب نهادین انقلابی تلاش کردند وی را از مقام شهرداری عزل نمایند اما نزدیک به یک میلیون تن برای پشتیبانی وی به خیابان‌ها ریختند و وی از این دسیسه نجات یافت. از جمله نظرات مهم وی درباره اداره کشور می‌توان به طور خلاصه به موارد زیر اشاره کرد:
- عمل به توافقنامه سان آندرس لارائیزار (قراردادهای امضا شده بین النا و دولت مکزیک در ژانویه 1996 برای به رسمیت شناختن حقوق بومیان)،
- احتمال الغای قانون ضد اصلاحات 2001 م،
- تقویت نظام عمومی بهداشت،
- تضمین آموزش با ایجاد دبیرستان‌ها و دانشگاه‌های جدید در کشور،
- توجه شدید به روستاها و پیکار با مشکلات محیط زیستی،
- مناسبات جدید با آمریکای لاتین به شکلی جدید،
- بازیابی عزت ملی در روابط با ایالات متحده و کانادا (در قالب 50 تعهد برای بازسازی غرور مکزیکی‌ها)،
- نگرانی از بدهی‌های دولت که افزون بر 47 میلیارد یورو است،
در مقابل وی فلیپه کالدرون‌ 44 ساله و فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه هاروارد قرارداشت که از 2002 تا 2004 در مقام وزیر انرژی فعالیت می‌کرد. او در جریان تبلیغات تلویزیونی، اوبرادور را خطری برای مکزیک می‌دانست و خواستار ادامه سیاست‌های بازار آزاد بود. به هرحال در انتخابات جولای 2006 فلیپه کالدرون محافظه‌کار با کمتر از 1 درصد بر رقیب خود لوپز اوبرادور پیروز شد.
پس از پیروزی  تقلب در انتخابات مطرح شد. اوبرادور در واکنشی تند اظهار داشت که ما پیروز شده‌ایم و پیروزی‌مان را اثبات خواهیم کرد. وی حتی خواستار شمارش تک تک آرا شد و از آن تاریخ تا کنون بارها گردهمایی‌ها و اعتصاب‌هایی در حمایت از اوبرادور برگزار شده است. جامعه جهانی در برابر انتخابات مکزیک سکوت کرد. در مکزیک یک روز پس از تظاهرات یک میلیونی مردم در اعتراض به نتایج انتخابات رهبران چپگرای مخالف دولت از تشکیل یک کمیته مقاومت خبر دادند. این کمیته به منظور تحت فشار گذاشتن دولت جهت بازشماری مجدد آراء تشکیل خواهد شد.
اندرس مانوئل لوپس اوبرادور اظهار داشت که بهترین کار برای کشور اقدام دادگاه انتخاباتی در صدور حکم شمارش آرای انتخابات است. اما دادگاه عالی انتخابات مکزیک با رد اتهامات مبنی بر وجود تقلب گسترده در انتخابات باز هم فیلیپه کالدرون نامزد محافظه‌کار حزب حاکم را پیروز قطعی انتخابات ریاست جمهوری دانست.
7 قاضی به اتفاق آراء تمامی 375 شکایت چپ‌گرایان به رهبری آندره مانوئل لوپزرارد کردند. اوبرادور متقابلا تهدید به ادامه مبارزات وتبدیل پایتخت به شهری غیرقابل کنترل کرد. «هرگز اجازه نمی‌دهم دولتی غیر قانونی و نامشروع در کشورمان سرکار بیاید.» سازمان ملل و اتحادیه اروپا انتخابات را عادلانه و آزاد توصیف کردند. کاستیلو رئیس دادگاه انتخابات اظهار داشت ادعاهای لوپزاوبرادور مبنی بر بروز تقلب گسترده در انتخابات کاملاً بی‌پایه و اساس است. این حکم قضایی، حکمی نهایی و غیرقابل فرجام است.
اوبرادور نیز اظهار داشت انتخابات کودتای واقعی بوده است و خواهان تشکیل دولت موازی جهت مبارزه با بی‌عدالتی انتخاباتی شد و در نهایت این‌که تنش سیاسی کماکان در مکزیک  ادامه دارد و هواداران اوبرادور با همبستگی کامل وی را حمایت می‌کنند. علیرغم همه تحولات مذکور فلیپه از اول دسامبر (10 آذر) 2006 کار خود را در مقام ریاست جمهوری آغاز کرد و اظهار داشت که در مقابل معترضان مقاومت خواهد کرد و تحت هیچ عنوانی وظایف قانونی خود را ترک نخواهد کرد. اوبرادو نیز در جمع هواداران خود در اوایل دسامبر اعلام کرد که وی را همواره دزد خطاب خواهد کرد.
چالش‌های رئیس جمهور
فلیپه کالدرون اکنون در مکزیک با چالش‌های متعددی روبرو است. در بخش روابط خارجی مسأله مهاجرت مرزی با ایالات متحده یکی از مهمترین چالش‌های دولت است که از سال‌ها پیش استمرار مسأله مهاجرت مکزیکی‌ها دارای پیشینة تاریخی است. مهاجرت مکزیکی‌ها موجب داشته است برتری جمعیتی (demographic) در‌مناطقی از جنوب آمریکا شد که در قرن نوزدهم به زور از مکزیک گرفته شده‌اند. مکزیکی کردن آن مناطق با کوبایی شدن فلوریدا قابل مقایسه است. در عین حال با پیدایش تفاوت فرهنگی در این مناطق، مرز بین مکزیک و آمریکا نیز در حال ناپدید شدن است؛ به گونه‌ای که جامعه و فرهنگی در آنجا در حال ظهور است که نیمی آمریکایی و نیمی مکزیکی است. این عمل تنها محدود به مناطق جنوب ایالات متحده نیست و مهاجرت از مکزیک درحال اسپانیولی سازی سراسر آمریکا است. زبان و فعالیتهای اجتماعی- اقتصادی نیز متناسب با جامعه انگلیسی- اسپانیایی در حال تغییر است.
اما چرا مهاجرت از مکزیک چنین تأثیراتی دارد؟ می‌توان گفت علت آن است که مکزیکی‌ها و کلاً اهالی آمریکای لاتین نسبت به مهاجران سایر کشورها به آمریکا، از ویژگی‌هایی برخوردارند که باعث می‌شود آنها به راحتی در جامعه آمریکا جذب نشوند. مهاجرت کنونی از مکزیک به ایالات متحده، در تاریخ آمریکا بی‌سابقه است.
شاید بتوان دلایل زیر را برای متفاوت بودن این نوع مهاجرت برشمرد: 1- همجواری: برخلاف سایر مهاجران که معمولاً هزاران کیلومتر را می‌پیمایند تا به ایالات متحده وارد شوند، مکزیکی‌ها به دلیل داشتن مرز طولانی با امریکا در سطح گسترده و به سهولت وارد ایالات متحده می‌شوند، در حال حاضر آمریکا با جریان عظیمی از مهاجرت مردمی در جنوب مرزهایش مواجه است که جمعیت آن معادل یک سوم جمعیت آمریکا است. آنها به سادگی با عبور از خطور مرزی در سطح زمین یا عبور از رودخانه‌های کم عمق، مرز دو هزار مایلی را پشت سر می‌گذارند و وارد خاک آمریکا می‌شوند. این وضعیت در ایالات متحده و حتی جهان منحصر به فرد است چرا که هیچ کشور – توسعه یافته – دیگری در دنیا وجود ندارد که مرزی دو هزار مایلی با یک کشور جهان سوم داشته باشد 2- تعداد: هزینه‌ها، چالش‌ها و خطرات مهاجرت مکزیکی‌ها به ایالات متحده بسیار کمتر از مهاجران دیگر نقاط جهان است. آن‌ها به آسانی می‌توانند بین آمریکا و مکزیک در رفت و آمد باشند و با خانواده و دوستانشان تماس برقرار کنند. این عوامل موجب شد مهاجرت از مکزیک به آمریکا پس از سال 1965 افزایش چشمگیری پیدا کند. به طوری که در دهه 1970 در حدود ششصد و چهل هزار، در دهه 1980 در حدود 000/656/1 و در دهه 1990 در حدود 000/249/2 مکزیکی به ایالات متحده مهاجرت کردند. در این سه دهه مکزیکی‌ها به ترتیب چهارده، بیست‌ و سه‌ و بیست‌ و پنج درصد از کل مهاجرت‌ها به ایالات متحده را از آن خود کردند. در دهه 1990 مکزیکی‌ها بیش از نیمی از مهاجران آمریکای لاتین را تشکیل می‌دادند و در فاصله سال‌های 1970 و 2000 مهاجران آمریکای لاتین در حدود نیمی از کل مهاجرت به ایالات متحده را شامل می‌شدند. جمعیت اسپانیولی‌زبان‌ها  که در سال 2000 دوازده درصد از کل جمعیت آمریکا را تشکیل می‌داد (و دوسوم آنها دارای اصلیت مکزیکی بودند)، تا سال 2002 ده درصد دیگر افزایش یافت و تعداد آنها از سیاه پوستان بیشتر شد. طبق برآوردها تا سال 2040 جمعیت اسپانیولی‌ زبان‌ها تا بیست و پنج درصد کل جمعیت آمریکا افزایش خواهد یافت. این میزان صرفاً از مهاجرت آنها ناشی نمی‌شود، بلکه زاد و ولد را نیز دربرمی‌گیرد. روند بالای مهاجرت مکزیکی‌ها به ایالات متحده، سه پیامد مهم را در پی خواهد داشت: دوم این‌که هر چه مهاجرت بیشتر ادامه پیدا کند، مهاجرت در سطح بالا و زیاد، جذب و اتحاد مهاجرات را به تأخیر می‌اندازد و حتی از آن جلوگیری می‌کند. نکته بسیار مهم دیگر این که هیچ گروه مهاجر دیگری غیر از مکزیکی‌ها در تاریخ آمریکا وجود نداشته‌ است. ادعای تاریخی بر سرزمین آمریکا داشته باشند، در حالی که مکزیکی‌ها و آمریکایی‌های مکزیکی‌تبار می‌توانند این ادعا را مطرح کنند. تقریباً تمام تگزاس، نیومکزیکو، آریزونا، کالیفرنیا، نوادا و یوتا تا زمان جنگ استقلال تگزاس و جنگ مکزیک و آمریکا در سالهای 1846-1848، بخشی از خاک مکزیک محسوب می‌شدند. مکزیک تنها کشوری است که ایالات متحده آن را مورد حمله قرار داد و نیمی از سرزمین آن‌ها را ضمیمه خاک خود کرد. مکزیکی‌ها این حوادث را هرگز فراموش نمی‌کنند. آن‌ها بر خلاف دیگر مهاجران. احساس می‌کنند حق ویژه ای در این سرزمین دارند مکزیکی‌ها از کشوری همسایه می‌آیند که شکست نظامی سختی را از ایالات متحده متحمل شده ‌است و عمدتاً در مناطقی اقامت می‌گزینند که قبلاً بخشی از سزمین مادری‌شان بوده است. آمریکایی‌های مکزیکی‌تبار احساس می‌کنند در قلمرو خود هستند. در یک کلام، همجواری، تعداد زیاد، غیرقانونی بودن، تمرکز منطقه‌ای، تداوم و حضور تاریخی در کنار یکدیگر سبب تفاوت مهاجرت مکزیکی‌ها از دیگر مهاجران شده و مشکلات عدیده‌ای را برای جذب مردم مکزیک در جامعه آمریکا ایجاد کرده است.
مسأله مهاجرت موجب تشدید اختلافات بین دو کشور شده است. ایالات متحده در آخرین اقدامات خود برای مقابله با مشکلات مهاجرت غیرقانونی تصمیم گرفت 6 هزار سرباز گارد ملی را راهی مرز با مکزیک نماید. این تصمیم باعث اختلاف نظر در ایالات متحده و اعتراض دولت وقت مکزیک شد.اخرین تحول مربوط به مرز از سوی کالدرون در اوایل ژانویه2007 با اعزام 3 هزار نیروبه مرز برای کنترل امور مرزی صورت گرفت.کالدرون در شعارهای انتخاباتی قول کنترل مرز دو کشور را داده بود. با این حال مسأله مهاجرت کماکان یکی از مسائل مهم در دستور کار سیاسی دو دولت در آینده خواهد بود.
تشکیل اپوزیسیون قدرتمند
دومین چالش مهم رئیس جمهور تشکیل اپوزیسیون قدرتمند چپ‌گرا در کشور است. این کشور تاکنون با 70سال حاکمیت تک حزبی اپوزیسیون ساختاری پراکنده‌ای داشته است، اما انتخابات سال 2000 و ائتلاف احزاب مختلف برای پایان دادن به سلطه تک حزبی موجب شده است تا نیروهای اجتماعی به اهمیت و نقش ائتلاف‌ها پی ببرند. اکنون نیز شبهه موجود در تقلب انتخاباتی موجب شد تا نیروها و جنبش‌های مختلف مردم گرایانه در صحنة داخلی و در نگاه به نظام‌های مردمی در کشورهای ونزوئلا، اکوادور، برزیل، بولیوی شرایط جدیدی را مطالبه نمایند. یکی از کارشناسان آمریکای لاتین در بانک سرمایه‌گذاری‌(به نقل ازنیوزویک- ژوییه 2006) می‌نویسد: «آن‌چه ما در کشورهای آمریکای لاتین مشاهده می‌کنیم رقابت برای کسب مرکزیت سیاسی است. اگر هم در سبک، تفاوت وجود داشته باشد، در اصل قضیة هدف تفاوتی وجود ندارد. در حالی که بسیاری از رهبران لاتین، میراث‌دار کشورهایی هستند که در آنها جوامع به دو پاره شده‌اند، افرادی مانند گارسیا و کالدرون اگر پس از به قدرت رسیدن نتوانند به وعده‌های خود نظیر ایجاد اشتغال و گسترش ثروت عمل کنند و آن برنامه‌ها را به اجرا درآورند، شاهد خشم مردم کشورشان در خیابان‌ها خواهند بود.»
لذا کاندیدای شکست خورده لوپر اوبرادور و هواداران گسترده وی، اکنون توان بالقوه‌ای برای خلق حرکت‌های جدید در صحنة سیاسی مکزیک را دارند و در دوره ریاست جمهوری کالدرون شاهد قطب‌بندی جامعه و نخبگان به شکل مؤثر خواهیم بود.
ناامنی‌های اجتماعی و اقتصادی
بی‌ثباتی سیاسی، ناشی از مبارزات و نقش احزاب، به بی‌ثباتی اجتماعی نیز دامن زده است. قاچاق سلاح، کشتار زنان و کودکان، قاچاق مواد مخدر در مناطق مرزی و دور افتاده از مهمترین مسائل امنیتی مکزیک است. در مباحث اجتماعی چند اعتصاب مهمی که از سوی اتحادیه کارگزاران معدن و فلز مکزیک (SNTRMMRM) در سال 2005 و اوایل 2006 سازماندهی شد مشکلات بی‌شماری را برای مکزیک ایجاد کرد. این اعتصاب‌ها از دهه 1950 بزرگ‌ترین اعتصابی بود که بر 70 شرکت مختلف تأثیر گذاشت و 250000 کارگر را درگیر کرد.
یکی از منابع درآمد کشور علاوه بر نفت ارسال پول از سوی مهاجران به مکزیک است. کاهش ارسال حواله پول به مکزیک شرایط اقتصادی سختی را در کشور ایجاد کرد .وخامت اوضاع اجتماعی و بی‌ثباتی سیاسی ناشی از برنامه‌های توسعه اقتصادی نیز باعث رکود اقتصادی در آغاز 2007 شد و موجب ناآرامی‌های دیگر در طی سال خواهد شد.
 نکته پایانی
مکزیک نیز مانند سایر کشورهای آمریکای لاتین گرفتار فرهنگ و سنت سیاسی خاص منطقه است. خشونت دیرینه و ریشه‌دار، نهادهای دارای سلسله مراتب انحصاری، تلاش برای توازن قوا توسط رقبا به وسیله فرآیند سیاسی انتخابات، انقلاب، تظاهرات عمومی و خشونت و یا ارائه خدمات اجتماعی و حضور رقبای سیاسی گذشته از جمله این ویژگی‌هاست. پیمان نفتا گرچه توانسته است تحرک اقتصادی بالایی را نسبت به سالیان گذشته در کشور پدیدار نماید، اما سنت سیاسی کماکان درگیر فرایندهای منازعه و اشکال آن است. مکزیک فعلی در عرصه معادلات سیاست خارجی گرفتار دو مسأله اساسی است که آنها به امور داخلی نیز سرایت کرده‌اند.
اولین مسأله رابطه با ایالات متحده است. کاردناس درباره آینده روابط مکزیک با ایالات متحده سه حوزه را از مهمترین چالش‌ها می‌داند که عبارتند از مهاجرت، انرژی و آب.  او آینده روابط ایالات متحده با مکزیک را بسته به رهیافت دو جانبه در این سه حوزه از طریق یافتن راه‌حل جامع برای آن‌ها می‌داند. وی به ویژه در رابطه با مسأله مهاجرت معتقد است که ایالات متحده باید سپاسگزار نیروی کار مکزیک باشد. به هرحال رابطه با ایالات متحده به دلیل مرزهای طولانی اجتنا‌ب‌ناپذیر است. اما مسأله دوم که در ساختار فعلی و در ریاست جمهوری فلیپه کالدرون اهمیت دارد رابطه با کشورهای قاره آمریکای لاتین و همکاری‌های جنوب است. شکل یافتن هواداران لوییس اوبرادور و تأثیر وی در سازماندهی و به خیابان کشیدن هوادارن نشان از مطالبات جدیدی در کشور دارد. این مطالبات بسیار همسو با سایر کشورهای منطقه است که نگاه‌شان به استقلال عمل در کشور فراتر از نگاه آن‌ها به ایالات متحده است. تشکیل طبقه جدید کشورهای مستقل متشکل از ونزوئلا، بولیوی، برزیل، کوبا و جدیداً اکوادور به این طرز تفکر دامن زده است، و منجر به ظهور طبقات جدید با مطالبات جدید شده است.
لذا دولت فیلپه کالدرون از ابتدا و در طول سال 2007 با چالش‌های جدیدی در سیاست خارجی مواجه خواهد شد؛ سیاست خارجی که ارتباط و پیوند نزدیکی با اپوزیسیون داخلی مکزیک دارد. گرچه پیمان نفتا منافع زیادی را نصیب افرادی خاص از کشور کرده است، اما به همان نسبت اکثریت نیز از آن بی‌نصیب مانده است و لذا مثلت اقتصاد، سیاست خارجی و اپوزیسیون از مشکلات مهم کالدرون خواهد بود.

* کارشناس مسایل آمریکای لاتین