اگر یک طرف ماجرا به وضعیت کنونی کشور صفت بحران بیسابقه اطلاق میکرد حدس و گمانها میتوانست انگیزههای سیاسی را در ورای مناقشات اخیر جستوجو کند. اما هنگامی که دو طرف اصلی مناقشه بر این موضوع صحه میگذارند، ماجرا فرق میکند. ایاد علاوی، رهبر ائتلاف العراقیه در توصیف اوضاع کنونی عراق به این نکته اشاره میکند که این کشور بیسابقهترین خطر تاریخ خود را میگذراند. ائتلاف دولت قانون به رهبری نوری المالکی، نخستوزیر طی سخنانی از رخوت و ازهمپاشیدگی دستگاه سیاسی عراق نام میبرد و اولویت را به ثبات سیاسی کشور ارجاع میدهد. به این ترتیب میتوان فهمید که وضعیت بحرانی عراق به نقطهای غیرقابل کنترل نزدیک میشود.
این نوشته میکوشد بحران کنونی عراق را از منظر استراتژیهای منطقهای مورد بررسی قرار دهد.
یکم: مشکل عمده بازیگران تأثیرگذار منطقهای این است که هر یک از منظر منافع خود به اوضاع کنونی عراق مینگرند. فراتر از آن حداقل 2بازیگر عمده منطقه هر یک با انگیزههای ویژه خود چندان علاقهای به حل و فصل بحران سیاسی عراق از خود نشان نمیدهند. توجه به سلسله منافع این دو بازیگر منطقهای راز مربوط به رخوت و بیتفاوتی دیپلماتیک آنها را آشکار میکند. دستکم یکی از این طرفها، یعنی عربستان سعودی بهصورت معکوس عمل میکند. بدینترتیب که قصد دارد ناامنی مربوط به کشور عراق را به دخالتهای بازیگر بزرگ منطقهای یعنی جمهوری اسلامی ایران نسبت دهد. در واقع رهبران عربستان سعودی بهدلیل موقعیت رو به افولشان در عراق چندان علاقهای به آرامسازی اوضاع از خود نشان نمیدهند. امید آنها این است که وضعیت عراق به پرونده ایران گره بخورد تا شرایط برای یافتن راهحل منطقهای فراهم شود. بازیگر دیگر منطقهای یعنی کشور سوریه نیز روند ناامنی در عراق را در شمار ناامنیهای دیگر مناطق خاورمیانه دستهبندی میکند. ناامنی در عراق به سوریه کمک میکند تا بحرانهای ملی خود را به سطح بحرانهای منطقهای ارتقا دهد و از این طریق فشار نیروهای غربی را بر اوضاع رژیم دمشق کاهش دهد.
بازیگر دیگر منطقهای یعنی کشور ترکیه طی هفتههای اخیر عملاً به صفآراییهای داخلی عراق پیوسته و در موضع جانبداری از یکی از طرفها قرار گرفته است. حمله بیسابقه نوری المالکی، نخستوزیر عراق به آنکارا و سیاستهای دولت عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان در همین چارچوب قابل تفسیر است. تنها یک بازیگر مهم و تعیینکننده منطقهای یعنی جمهوری اسلامی ایران میماند که به دلایل استراتژیک علاقهمند به ارتقای سطح ثبات سیاسی و موفق شدن تجربه خروج نظامیان آمریکایی از عراق است، زیرا صرفنظر از منازعات و مناقشات جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده آمریکا، چندان نشانهای وجود ندارد که ایران قصد پیوند زدن موضوع اختلاف خود با ایالات متحده آمریکا ، با عراق را داشته باشد. دلایل این گرایش چنانکه گفته شد خصلت استراتژیک دارد. از یک سو ایران ترجیحاً علاقهمند به موفق شدن فرمول خروج نظامیان آمریکایی از عراق برای دور کردن خطوط تماس نیروهای بیگانه از قلمرو حیاتیاش است و از دیگر سو جمهوری اسلامی ایران به این نکته آگاهی دارد که متحد استراتژیک خود در بغداد قدرت را از طریق انتخابات آزاد و دمکراتیک به دست گرفته و تضعیف این متحد استراتژیک مطلقاً به سود ایران نیست.
بدینترتیب ظهور معادلهای که در آن کشورهای زیاندیده از تحولات عراق به ادامه روند ناامنی این کشور بهمنظور سنجاق کردن آن به سلسله اتهامات علیه ایران علاقهمندند و نیز کشورهایی که ناامنی خود را یک پدیده فراملی میشمارند، ظاهرا معادله ساده و قابل فهم میشود.
دوم: یکی از مشکلات بزرگ موجود این است که کشورهای تأثیرگذار منطقهای که سهم مهمی در حل و فصل بحران عراق میتوانند ایفا کنند، خود بهصورت دوجانبه یا چندجانبه از بحران در روابط رنج میبرند و این موضوع تشریک مساعی این کشورها را برای یافتن راهحلهای جمعی دشوار و بلکه ناممکن میسازد. ملاحظه فرمایید که عربستان سعودی با جمهوری اسلامی ایران در منتهیالیه خط مناقشه قرار دارد.
از سوی دیگر عربستان سعودی بهصورت آشکار و عملاً در صفآراییهای مربوط به بحران سوریه در کنار کشورهای غربی و بلکه در پیشقدمی آنها حرکت میکند. دولت ریاض که از کشتار مردم بحرین به بهانه فرقهای بودن مطالبات ملت مسلمان بحرین جانبداری میکند و نیز در حالی ریاض میکوشد علی عبدالله صالح رئیسجمهور یمن را با کمترین هزینه از گردونه قدرت این کشور خارج کند تا نسیم تحولات عرب در مرزهای این کشور متوقف شود در همان حال در قبال اوضاع سوریه پیشقدم شده و پوشش منطقهای تشدید فشار علیه سوریه و نیز تمامی هزینههای مربوط به نیروهای اپوزیسیون سوریه را بهعهده گرفته است. در این سوی ماجرا ترکیه قرار دارد که وضعیت چندان مساعدی نه در روابط با عراق (بهدلیل مسائل کردستان) و نه با سوریه بهدلیل جانبداری آشکار از فرمول کنارهگیری بشار اسد از قدرت ندارد.بدینترتیب میتوان گفت که چندان امیدی به حل و فصل بحران سیاسی عراق بهدلیل گرهخوردن با دیگر حوزههای بحران زده منطقه وجود ندارد.
سوم: اما این پرسش وجود دارد که چرا ایالات متحده آمریکا و شخص باراک اوباما بهصورت ناگهانی به عقبنشینی از عراق آنهم در شرایط دشوار دیگر حوزههای مرتبط به عراق اقدام کرد؟ آیا واقعاً بهدلیل تعهد باراک اوباما در هنگام ورود به کاخ سفید چنین اقدامی از سوی واشنگتن صورت گرفته است و آیا بحرانهای اقتصادی غرب و افزایش سرسامآور بودجه دفاعی ایالات متحده رهبران کاخ سفید را بدین جمعبندی رسانده است؟ مگر وعدههای دیگر باراک اوباما در حوزههای دیگر از جمله وعده بستن کمپ گوانتانامو یکسال پس از ورود اوباما به کاخ سفید عملی شده است؟
در پاسخ به پرسشهای بدیهی فوق میتوان این گمانه را مطرح کرد که ایالات متحده آمریکا هنوز از رسوبات تئوری «ناآرامیهای خلاق و سازنده» دوره محافظهکاران جدید آمریکا رنج میبرد. بدینترتیب و در بررسی دلایل شتابگیری عملیات خروج نظامیان آمریکایی از عراق میتوان از پیامدهای این رخداد فهمید که واشنگتن از قبل نسبت به ظهور شکافهای جدی فرقهای در عراق پس از خروج نیروهایش از این کشور آگاهی داشته و آن را برای دورهگذار منطقهای مفید دانسته است، زیرا ایالات متحده آمریکا که قبلاً از نتایج پارهای شکافها در جوامع در معرض مداخله یا از پیامدهای مربوط به شیوع و رواج فرضیههای تجزیه و چندپارگی کشورهای پهناور خاورمیانه بیمناک بود امروزه بهدلیل ورود عملی الگوهای یاد شده در گفتمان سیاسی پارهای فرقههای قومی و نژادی در برخی مناطق و کشورهای انقلاب کرده تحت شعارها و عناوین فدرالیسم، تمرکززدایی، اعطای امتیازهای فوق طاقت حکومتهای مرکزی به پارهای فرقههای نژادی و قومی، ترجیح میدهد که این فرمول را به حربهای برای ترساندن کشورهای خارج از دایره نفوذ ایالات متحده آمریکا و سوق دادن آنها به پذیرش راهکارهای آمریکایی یا پذیرش عواقب وخیم نافرمانی، در شکل چند پارگی جغرافیایی و تجزیه و یا شکستن هیبت و قدرت مرکزی دولتها تبدیل کند. دست کم نمونه سودان و علاقه مفرط آمریکا به گسترش این الگو در دیگر مناطق آفریقا و خاورمیانه و بخشهای مربوط به احتمال تکرار این تجربه در سوریه پیش روی ناظران و دولتمردان دیگر کشورهای خاورمیانه از جمله عراق قرار دارد.
چهارم: اگر فرضیهها و فرمولهای فوق به هر میزان صحت داشته باشد، بحران عراق و بحرانهای دیگر منطقه بیش از آنچه تلاش برای تغییر فرم رژیمها و نزدیک کردن جوامع خاورمیانه به الگوی دمکراسی خوانده میشود، باید مورد توجه کشورهای مهم منطقه از جمله جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد. اگر در نمونه عراق، بحران سیاسی کنونی بدون دخالت ایالات متحده آمریکا حل و فصل شود و گزینههای افراطی چیدهشده برای کشورهای خارج از دایره نفوذ آمریکا به شکست بینجامد، بیتردید موضوع ظهور و شکلگیری خاورمیانهای عاری از حضور قدرتمندانه آمریکا به مثابه هدف قابل دسترس شناخته خواهد شد. مسئله سودان و تجزیه آن به 2کشور شمال و جنوب و راهیابی رژیم صهیونیستی به قلب آفریقا در آشپزخانهای پخت و پز شد که در خارج آن غوغای کمنظیری در کل خاورمیانه جریان داشت. اکنون نگرانی از بحران سیاسی عراق، نباید کشورهای قدرتمند منطقه را به یکجانبهنگری در سیاستهای منطقهای خود یا حتی به یکطرفگی منازعات و مناقشات خود با ایالات متحده نظر کنند. نگاهها باید جامعنگر همراه با خصلتی ژئوپلیتیک بهخود گیرد. جمهوری اسلامی ایران بهدلیل ویژگیهای فراوانش در عراق و ثقلی که در کل منطقه دارد میتواند از گسترش بحران عراق بهویژه در خطوط متمایل به قرمز آن ممانعت کند.