رضا بختیاریان: پدیده‌ها بررسی شاخص‌ها و ویژگی‌های خاص آن پدیده است. بررسی این شاخص‌ها و ویژگی‌ها کمک می‌کند به شناختی درست و درکی بهتر نسبت به آن پدیده و تمایزها و تشابهات آن با دیگر پدیده‌ها دست یابیم.

 در همین ارتباط و برای شناخت بهتر ابعاد مختلف تحولات اخیر در منطقه که از آن به عنوان بیداری اسلامی یاد می‌شود، گفت‌وگویی با دکتر محمدباقر خرمشاد از استادان دانشگاه و رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی انجام دادیم تا ضمن واکاوی و شناخت این تحولات، به بررسی اقدام‌ها و برنامه‌های سازمان تحت نظارت ایشان در قبال موج بیداری اسلامی بپردازیم. در ادامه متن این گفت‌وگو را می‌خوانید

پدیده‌ها بررسی شاخص‌ها و ویژگی‌های خاص آن پدیده است. بررسی این شاخص‌ها و ویژگی‌ها کمک می‌کند به شناختی درست و درکی بهتر نسبت به آن پدیده و تمایزها و تشابهات آن با دیگر پدیده‌ها دست یابیم.

در همین ارتباط و برای شناخت بهتر ابعاد مختلف تحولات اخیر در منطقه که از آن به عنوان بیداری اسلامی یاد می‌شود، گفت‌وگویی با دکتر محمدباقر خرمشاد از استادان دانشگاه و رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی انجام دادیم تا ضمن واکاوی و شناخت این تحولات، به بررسی اقدام‌ها و برنامه‌های سازمان تحت نظارت ایشان در قبال موج بیداری اسلامی بپردازیم. در ادامه متن این گفت‌وگو را می‌خوانید.

  • ماهیت و ریشه تحولات اخیر را در چه می‌دانید؟

در جامعه‌شناسی سیاسی برای تبیین تحولاتی از جنس تحولاتی که در جهان اسلام و جهان عرب در جریان است، از معیارها و شاخص‌هایی بهره می‌گیریم. در اینجا برای بررسی علمی این تحولات به ناچار باید از روش استقرایی استفاده کنیم.

بر اساس روش استقرایی، وجه مشترکی را که در این تحولات در مورد آن اجماع وجود دارد، مبنا قرار می‌دهیم و براساس تحلیل این وجه مشترک، با استفاده از شاخص‌های تعیین شده ماهیت تحولات موردنظر را بررسی می‌کنیم.

فارغ از عناوین متفاوتی که به تحولات اخیر داده می‌شود، مفهوم مشترکی که در مورد آن اجماع وجود دارد، اطلاق مفهوم انقلاب به این تحولات است. اگر چنین عنوان مشترکی را در مورد تحولات اخیر بپذیریم، این مساله ما را به سمت سه دسته از مطالب سوق می‌دهد که بر اساس آنها، می‌توان ماهیت این تحولات را تبیین کرد.

اولین نکته این است که ما به تحولاتی انقلاب می‌گوییم که سه خصوصیت سخت‌افزاری و سه خصوصیت نرم‌افزاری را داشته باشند.مولفه های سخت افزاری انقلاب عبارتند از:

1- انقلاب‌ها پدیده‌هایی هستند که در آنها پیش و بیش از هر چیز حضور مردم در عرصه سیاست به صورت بسیج توده‌ای آشکار است؛ یعنی به عبارتی وقتی از انقلاب صحبت می‌کنیم، اولین تصویری که به ذهن می‌آید، تصویر توده‌های مردمی در خیابان‌ها در مقام اعتراض و نفی وضع موجود و بالطبع جست‌وجوی وضع مطلوب است.

2- این مردم توسط عده‌ای هدایت می‌شوند که آنها را رهبر یا رهبران انقلاب می‌نامیم.

3- مردم توسط رهبران با زبان یا نظام معنایی و فکری ترغیب می‌شوند، در صحنه حاضر شوند و با وجود همه مسائل، دست به ریسک و خطر بزنند و تا کشتن و کشته شدن پیش بروند که ما از آن به عنوان ایدئولوژی نام می‌بریم. از این طریق، خرق عادتی روی می‌دهد؛ چراکه به صورت عادی مردم به این شکل در سیاست وارد نمی‌شوند.

علاوه بر این، انقلاب‌ها سه مؤلفه نرم‌افزاری هم دارند.

1- در جست‌وجوی تغییر و تحول هستند. به خصوص اینکه انقلاب‌های بزرگ دنبال تحولات عمیق و بنیادین هستند.

2- تقاضا برای تغییر و تحول بنیادین، موجب مقاومت و واکنش رژیم مستقر و در نتیجه منجر به خشونت می‌شود.

3- این انقلاب‌ها دفعی و آنی اتفاق می‌افتند. به عبارتی، انقلاب حرکتی توفنده است که بر شرایط موجود می‌شورد و منجر به تغییر آن می‌شود و جامعه را به سمت وضعیتی جدید می‌برد.

نکته دوم، اینکه انقلاب‌ها سکه دورو هستند؛ یعنی نفی وضع موجود و همزمان جست‌وجوی وضع مطلوب.

نکته سوم، وقتی از انقلاب‌های عربی صحبت می‌کنیم، اینها تنها انقلاب‌هایی نیستند که در جهان اتفاق افتاده‌اند و ما در طول تاریخ، انبوهی از انقلاب‌ها را حداقل از سه، چهار قرن پیش شاهد بوده‌ایم. امروز که در قرن بیست و یکم ایستاده‌ایم و به این انقلاب‌ها نگاه می‌کنیم، می‌توانیم چهار تیپ از انقلاب‌ها را دسته‌بندی کنیم و با مقایسه این دسته‌بندی‌ها به سراغ شاخص‌های انقلاب‌ها برویم.

تقسیمات چهارگانه انقلاب‌ها را به شکل ذیل می‌توان بیان کرد:

1- انقلاب‌های کلاسیک مانند انقلاب انگلیس، آمریکا، فرانسه که نوعا انقلاب‌های لیبرال هستند و شاید تولد انقلاب‌ها به مفهوم انقلابی که در آن توده‌های مردم با ایدئولوژی، رهبری، خشونت و... با همین انقلاب‌های کلاسیک شکل می‌گیرد.

دسته دوم انقلاب‌ها از نوع انقلاب‌های چین که سلسله‌جنبان آن از انقلاب سال 1917 روسیه شروع می‌شود. بعد خصوصا با انقلاب چین و با انقلاب کوبا تداوم پیدا می‌کند و یک مدل خاصی را می‌گیرد این انقلاب ها یک اونگارد دارد و با انواعی چون مارکسیست، لنینیسم، مائویسم، کاسترویسم و... مدل های مختلفی به خود می گیرد و این مدل ها به تدریج که از انقلاب روسیه دور می‌شویم به انقلاب‌هایی تبدیل می‌شود که از حاشیه شروع می‌شود و به تدریج به متن می‌آید و پایتخت را تصرف می‌کند.

مدل سوم: مدل انقلاب اسلامی است که در شکل به انقلاب‌های کلاسیک شباهت دارد اما در محتوا و جوهره با انقلاب‌های کلاسیک که نوعا لیبرال هستند، متفاوت است. مدل انقلاب اسلامی برخلاف انقلاب‌های پیش از خود چه نوع چپ، چه نوع کلاسیک، دارای ماهیت و ایدئولوژی دینی است؛ چراکه انقلاب‌های چپ و کلاسیک یا دین‌گریز هستند یا دین‌ستیز اما در انقلاب‌های اسلامی دین جوهره انقلاب است.

مدل چهارم: مدل چهارم مدلی است که از آن به عنوان انقلاب یاد می‌شود. هرچند در مورد اطلاق انقلاب به آن، مناقشه وجود دارد. این انقلاب‌ها که به عنوان انقلاب رنگی معروف هستند، برخلاف انقلاب‌های دسته دوم، انقلاب‌های راست جدید هستند.معمولا در گذشته این چپ‌ها بودند که همیشه دنبال انقلاب بودند.

خصوصا در فضای جهان دوقطبی که چپ‌ها می‌خواستند با انقلاب اردوگاه چپ را گسترش دهند. اماراست‌ها به رهبری آمریکا دنبال خنثی کردن و جلوگیری از انقلاب بودند. در واقع به نوعی ضدانقلاب بودند اما بعد از فروپاشی شوروی، برعکس می‌شود و راست‌ها دنبال انقلاب هستند تا از طریق انقلاب، کشورهای فروپاشیده را وارد اردوگاه راست کنند و آخرین مقاومت‌های چپ را با انقلاب درهم بشکنند.

هرچند بعضی به جای واژه revolution به این مدل از انقلاب نام refolution می‌دهند که ترکیبی از انقلاب و اصلاح است. به همین خاطر نیز بعضی از آن به عنوان کودتا یاد می‌کنند چون انقلاب به وسیله بخشی از حاکمیت هدایت می‌شود.

این بخش از حاکمیت از طریق هدایت طبقه متوسط به بالای جامعه که عمدتا دارای تمایلات غربی هستند و غرب نیز از آنها حمایت می‌کند، تغییری در درون حاکمیت به وجود می‌آورند و حرکت آنها تحول بنیادینی به معنای انقلاب را به دنبال نخواهد داشت.

حال با توجه به نکاتی که اشاره کردیم، اگر بخواهیم ماهیت انقلاب‌های عربی کنونی را بررسی کنیم، باید عنوان کرد که این انقلاب‌ها از شش ویژگی اول که عنوان کردیم، چهار ویژگی را تقریبا به صورت کامل دارند؛ یعنی پدیده‌هایی هستند که در آنها نقش توده‌های مردم آشکار است. خشونت در آنها دیده می‌شود.

در جست‌وجوی تغییر و تحول هستند (البته دامنه تغییر و تحول به شرایط انقلاب بستگی دارد). توفنده آغاز شده‌اند و با شدت ادامه دارند اما دو ویژگی دیگر انقلاب‌ها در آنها وجود ندارد یا کم دیده می‌شود. 1- رهبری یا رهبران مشخص 2- ایدئولوژی؛ که هر کدام از این دو می‌تواند دلیل نبود دیگری باشد.

باوجود نبود این دو ویژگی که ممکن است عده‌ای آنها را انقلاب ندانند اما با توجه به اجماع بر انقلاب بودن آنها و دارا بودن دیگر ویژگی‌ها به آنها انقلاب گفته می‌شود. فقدان ایدئولوژی و رهبری ما را به بحث دوم منتقل می‌کند که بر اساس این مبحث، این انقلاب‌ها، انقلاب‌هایی هستند که قطعا وضع موجود را نفی می‌کنند اما اینکه وضع مطلوبشان چیست، مورد اختلاف و انشقاق است و همین‌جاست که موجب نامگذاری‌های پراکنده می‌شود.

به عبارتی گروه‌های سیاسی مختلف یا افراد وابسته به تفکرات مختلف، به اعتبار آینده روی حال نامگذاری می‌کنند. به عبارتی آرزو، آمال و وضع مطلوب مورد نظر خود را در این حرکت‌ها جست‌وجو می‌کنند؛ مثلا ما انقلاب تونس را بیداری اسلامی می‌دانیم در حالی که غرب آن را انقلاب دموکراتیک یا جنبش بدنه می‌داند.

این انقلاب در خود تونس نیز دو اسم دارد؛ عده‌ای آن را ثوره کرامه می‌نامند که میل به جست‌وجوی کرامت خودشان در فرهنگ اسلام دارد و عده دیگری آن را ثوره الیاسمین یا انقلاب گل یاس می‌نامند که انسان را به یاد انقلاب گل رز می‌اندازد. اما این انقلاب ها با داشتن این ویژگی‌ها، از چهار تیپ انقلابی که نام بردیم، به کدام شبیه‌تر است.

باید عنوان کرد برای تبیین ماهیت انقلاب‌ها حدود ده شاخص داریم که برآیند این ده شاخص، ماهیت انقلاب را تعیین می‌کند. بعضی از این شاخص‌ها عبارتند از:

1- رهبری 2- ایدئولوژی 3- شعارهای انقلاب 4- نقاط تاریخی، مکانی انقلاب‌ها 5- نقطه عزیمت و حرکت مردم 6- سمبل‌های انقلابی 7- ادبیات انقلاب و... .

مجموعه اینها را که بررسی کنیم، می‌بینیم این شاخص‌ها در انقلاب‌های عربی به انقلاب اسلامی نزدیک است؛ چراکه نقطه عزیمت این انقلاب‌ها روزهای جمعه و بعد از نماز جمعه است. هرچند عده‌ای تلاش می‌کنند بیان کنند چون جای دیگری نبوده از اینجا شروع شده است. به هر حال آنچه مهم است این است که از اینجا شروع شده است و اگر انقلاب از جای دیگری مانند کارخانه‌ها و... شروع می‌شد، ماهیت انقلاب متفاوت می‌شد.

سمبل‌های این انقلاب‌ها چیست؟ سمبل‌ها عبارتند از شعار الله‌اکبر (چون عمدتا بعد از نماز جمعه شروع می‌شوند)، قرآن و استفاده از سمبل‌های مذهبی و دینی به صورت انبوه، نوع آدم‌هایی که در تظاهرات هستند، جلوه غالبش و نه همه‌شان آدم‌های متدین و مبادی به آداب اسلامی و دینی هستند. ادبیاتی که به کار گرفته می‌شود، برآیند هویت دینی اسلامی این جوامع است.

در کل می‌بینیم مجموعه این شاخص‌ها ماهیتی به انقلاب می‌دهد که به انقلاب اسلامی نزدیک می‌شود. به خصوص اگر دو نکته را به این شاخص‌ها اضافه کنیم؛ یکی اینکه این پدیده ای بنام بیداری در جهان اسلام شکل گرفته از سید جمال اسدآبادی به عنوان سید جمال که دنبال یک‌سری اهداف با یک ادبیات خاص به عنوان یک فرد شروع شده و بعد در کل جهان اسلام تکثیر شده است و تبدیل شده به حسن البنا، مودودی، حضرت امام، کواکبی، صدرها، سنوسی‌ها و... . و ادبیات اینها این‌قدر نزدیک است که همه آنها را در یک حوزه قرار می‌دهد که در ابتدا به آنها جنبش‌های اسلامی و رنسانس اسلامی می‌گفتند و بعدها به تجدد اسلامی معروف شد تا اینکه به ایستگاه انقلاب اسلامی رسید.

در زمان انقلاب اسلامی، این تفکر در بخش‌های و مناطق زیادی از جهان اسلام گسترش یافته چنانکه در کشورهای عربی زیر پرچم اخوان‌المسلمین، در شبه‌قاره زیر پرچم جماعت اسلامی، در ایران و کشورهای همرنگ ایران چه زبانی و چه فرهنگی زیر پرچم انقلاب اسلامی.

پس آنچه را سیدجمال به عنوان بیداری اسلامی و پیشرفت جامعه مسلمانان و راه چاره عقب‌ماندگی از طریق اسلام جست‌وجو می‌کرد، در ایران به صورت انقلاب اتفاق می‌افتد. انقلاب اسلامی از درون تفکر اسلامی، هم مدلی برای انقلاب پدید می‌آورد و هم مدلی برای حکومت.

مدلی که امروز در قالب بیداری اسلامی در کل منطقه گسترش یافته و از آن به عنوان موج سوم بیداری اسلامی یاد می شود. پدیده دیگری که این دو مجموعه را تکمیل می‌کند، این است که از ده سال قبل، متخصصان منطقه به خصوص غربی‌ها به این نتیجه رسیدند که منطقه جهان اسلام؛ یعنی خاورمیانه و شمال آفریقا به یک بن‌بست رسیده است.

غربی‌ها این بن‌بست را بر اساس مجموعه آمار یونسکو و سازمان ملل بیان می‌کردند که بر اساس این آمار، فقر، سطح فساد مالی، فساد سیاسی، سطح بی‌سوادی و... بیش از جاهای دیگر است. مجموعه اینها حاکی از این بود که وضع موجود دیگر قابل تحمل نیست.

جالب اینکه تمام حکام این مناطق در ائتلاف با غرب بودند. پس غرب به این نتیجه رسید که برای تأمین منافع خود در آینده باید تحولی اتفاق بیفتد که این تحول را به صورت طرحی که جورج بوش پسر به صورت خاورمیانه بزرگ مطرح کرد، می‌بینیم. این خاورمیانه جدید عبارت بود از وضعیت مهندسی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جهان اسلام و جهان عرب، جهت تأمین منافع غرب در شرایط جدید. در این شرایط، غرب به این نتیجه رسیده بود که مردم دو کالا را جست‌وجو می‌کنند.

1- در جهان جهانی شده که همه‌جا صحبت از مشارکت مردم در سرنوشت خودشان است، با حمایت غرب نظام‌های منطقه از بسته‌ترین نظام‌های سیاسی جهان محسوب می‌شوند. به عبارتی از بالا نظام سیاسی بسته و حاضر به پذیرش مشارکت مردم نیست و از پایین توده‌های نهادهای مدنی، گروه‌های اجتماعی، فرهنگی و... دنبال مشارکت در سرنوشت سیاسی خود هستند، پس مشارکت در سرنوشت سیاسی یکی از کالاهای جست‌وجو شده است.

2- کالای دوم همان چیزی است که غرب از آن به عنوان اسلام سیاسی یاد می‌کند. به عبارتی جست‌وجوی خروج از وضع موجود با تکیه بر اسلام سیاسی است و اگرچه سال‌ها تلاش شده بود تفکرات نزدیک به غرب لیبرالی و نزدیک به شرق در این منطقه گسترش یابد اما هیچ کدام موفق نشده و نهایتا وضع نامطلوب امروز را رقم زدند؛ وضع نامطلوبی که امروز عرب‌ها برای حدود 60 سال توسط یک نظام حمایت شده به وسیله غرب به نام رژیم صهیونیستی تحقیر شده اند.

تنها گروه‌هایی که با تیکه بر داشته‌های تاریخی و فرهنگی خود این تحقیر را رد می‌کردند و در مقابل آن ایستادگی می‌کردند، دارای تفکر اسلامی بودند. در نتیجه، منطقه، دموکراسی و مردم‌سالاری به مفهوم مشارکت می‌خواهد و چنان‌که دیدیم به عنوان یکی از نشانه‌های مشارکت، هر جا انتخابات برگزار می‌شود، اسلام‌گرایان پیروز می‌شوند که می‌توان به پیروزی حماس در انتخابات یا پیروزی حزب عدالت در ترکیه اشاره کرد.

همین موضوع باعث شد رژیم‌های منطقه نسبت به مشارکت مردم به دولت‌های غربی هشدار دهند و ادامه حمایت غرب از مشارکت مردم را به معنای پایان خود و در نتیجه پایان منافع غرب عنوان کنند؛ چراکه رفتن آنها به معنای آمدن اسلام سیاسی در منطقه است.

به همین خاطر، غرب به فکر خرید زمان افتاد تا بتواند انقلاب‌ها را چند مرحله‌ای کند تا در مرحله بعدی بتواند این سیل انقلاب را کنترل کند و بتواند حزب‌سازی و جریان‌سازی کند تا این احزاب بتوانند ماهیت حرکت را به سمتی سوق دهند که وضع مطلوب را در مدل غربی جست‌وجو کنند که البته این خود با دو مشکل روبه‌رو بود یکی اینکه غرب خود تا دقیقه 90 حامی تمامی این رژیم‌های سیاسی بود 2- غرب هنوز هم حامی رژیم صهیونیستی است که جهت‌گیری بسیاری از این حرکت‌ها، جهت‌گیری ضد این رژیم است.

غرب علاوه بر اینکه می‌خواهد زمان بخرد، تلاش می‌کند با ترویج اسلام‌هراسی، اسلام سیاسی هراسی، اسلام‌گرایی هراسی، شیعه‌هراسی، ایران‌هراسی بتواند این گروه‌ها را تضعیف کند تا گروه‌های وابسته به خود را در موقعیت برتری قرار دهد اما با وجود این تلاش‌ها می بینیم در تونس اسلام‌گرایان 60 درصد آرا را به دست می‌آورند و امروز در دیگر کشورها مانند مصر و اردن بحث از اسلام سیاسی است.

درست است که این انقلاب‌ها ایدئولوژی و رهبری نداشتند و نفی وضع موجود در آنها بر جست‌وجوی وضع مطلوب غلبه داشت اما آنچه از پایه اول حرکتشان در انتخابات می توان دید همان وضع مطلوبی است که در درون فرهنگ و تمدن اسلامی پیگیری می‌کنند.

چنان‌که امروز بخواهیم این وضع مطلوب را ترسیم کنیم، می‌توان رفت و در خیابان‌ها و میدان التحریر نظرسنجی کرد و از مردم پرسید که دنبال چه هستند؟ و می‌توان سه نوع نظام لیبرالیسم، سوسیالیسم و نظامی مبتنی بر دین و آداب و ارزش‌های دینی را مشخص کرد. قطعا سومی را انتخاب می‌کنند. هرچند ممکن است از کشوری به کشوری، این نوع نظام دینی متفاوت باشد ولی این تفاوتی ندارد چون این خود تبدیل به انواع مردم‌سالاری دینی اسلامی می‌شود. پس می‌بینیم به روش استقرایی ماهیت این انقلاب‌ها، یک ماهیت اسلامی است.

  • تأثیر انقلاب اسلامی بر این انقلاب‌ها چگونه است؟

الهام‌گیری این انقلاب‌ها از انقلاب اسلامی را می‌توان به دو شکل بررسی کرد. در نظریه‌های بازتاب انقلاب‌های بزرگ، یکی از نظریه‌ها برای فهم بازتاب انقلاب استفاده می‌شود، نظریه پخش است. در نظریه پخش که انواع مختلف سرایتی از بالا به پایین و... را دارد، در جاهای این انقلاب‌ها به صورت مستقیم پخش می‌شود و در جاهای دیگر یک کانون ثانویه پیدا می‌کنند و از طریق این کانون ثانویه، دوباره انتشار پیدا می‌کنند؛ مثلا انقلاب روسیه در یک جا کانون ثانویه‌اش انقلاب چین و کوبا بود.

در مورد انقلاب اسلامی ایران نیز یک‌سری خصوصیات دارد که فارغ از اینکه خود ایران بخواهد یا نخواهد، وقتی این خصوصیات را ببینند، از آن به عنوان بازتاب انقلاب یاد می‌کنند. از الهام‌گیری مستقیم می‌توان به انتخاب مسجد به عنوان کانون انقلاب در ایران اشاره کرد. در همه این انقلاب‌ها می‌بینیم نمازهای جمعه، مبدأ حرکت انقلاب است. اگر انقلاب اسلامی باعث گسترش نوع خاصی از پوشش و ظاهر در میان مردم و جوانان شد، عین همین را در تمام انقلاب‌های اخیر می‌بینید.

همچنین در انقلاب اسلامی، برخلاف انقلاب‌های کلاسیک که بخواهند به زندان‌ها حمله کنند (چنان‌که در انقلاب فرانسه به زندان باستیل حمله شد) یا مانند انقلاب‌های چپ بخواهند برای فتح پایتخت، جنگ مسلحانه راه بیندازند یا مانند انقلاب‌های رنگی بخواهند پارلمان تصرف کنند، می‌بینیم دیکتاتورها در این انقلاب‌ها به یک کانونی که کانون غربی است، فرار می‌کنند.

مانند آنچه در مورد انقلاب ایران اتفاق افتاد و شاه فرار کرد. در بحث کانونی نیز باید اشاره کرد که انقلاب ایران حداقل یک کانون ثانویه جدی در لبنان پیدا کرد و این مدل در شکل جدیدش در لبنان بازآفرینی و الهام‌بخش انتخابات منطقه شد.

مدل مقاومت در لبنان مدل مقاومتی است که در ایران شکل گرفت؛ یعنی مقاومت ایران تظاهراتی بود؛ یعنی مردم ایران دست به اسلحه نمی‌بردند، کشته می‌دادند، بیشتر می‌شدند و سیل جمعیت شاه را برد. چنان‌که در فشار تظاهرات، بن‌علی و مبارک می‌روند. مساله‌ای که در سوریه وجود ندارد تا غرب از آن برای رفتن بشار اسد استفاده کند.

نوع مقاومتی دیگری از انقلاب ایران در زمان جنگ شکل گرفت که از آن به عنوان مقاومت بسیج یاد می‌شود. مقاومت بسیج یعنی توده‌های مردمی از اقشار و اصناف مختلف، یک دوره آموزشی نظام می‌بینند تا زمانی که لازم شد، به یک نیروی نظامی که مبارزه و مقاومت می‌کند، تبدیل شوند.

بعد از پایان جنگ هم به سر شغل اصلی خود برمی‌گردند. حزب‌الله در لبنان عینا همین کار را می‌کند و بسیج سازمان‌یافته‌ای از نیروهای مردمی شکل داده است و این در جنگ‌های 33 روزه به خوبی خود را نشان می‌دهد و برای اولین بار جهان عرب تحقیر شده توسط رژیم صهیونیستی، در مقابل رژیم صهیونیستی ایستادگی می کند.

دیگر کسی شک ندارد مدل حزب‌الله، مدل انقلاب اسلامی ایران است و بعد مدل حزب‌الله می‌شود مدل حماس و مدل اخوان و امروز تبدیل شده به مدل فراگیر اخوان در مصر، اردن، تونس و... .

نیاز نیست رهبران آنها بیایند بگویند مدل ما انقلاب اسلامی ایران است. نشانه‌های انقلاب اسلامی را به روشنی می‌توان در تمام این انقلاب‌ها دید. همین موضوع باعث شد بعضی دچار اشتباه در تحلیل شوند و آن را نشانه دخالت ایران بدانند.

در حالی که این صدور معنا و مفهوم و گفتمان انقلاب است که خود این مردم آن را پذیرفته‌اند. حتی من می‌گویم صدور نیست، بازتاب است؛ چراکه در صدور یک اراده‌ای است اما در انقلاب‌های بزرگ مانند انقلاب اسلامی بازتاب است و این الهام بخشی از یک سو به سال‌های اولیه انقلاب و از سوی دیگر به مقاومت انقلاب اسلامی در سال‌های بعد و امروز برمی‌گردد. انقلاب اسلامی، انقلابی است که با وجود 32 سال مانده و مقاومت کرده است و این مقاومت مقابل دو چیز بوده است.

یکی فشار طاقت‌فرسای غرب که این را همگان به خصوص جهان اسلامی به روشنی مشاهده کرده است و حتی از آن رنج برده است و دیگری مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی است. ضمن اینکه توانسته مقاومت کند بلکه پیشرفت در بخش‌های مهم مختلف علمی، اقتصادی و... نیز داشته است و تحت تأثیر بحران‌های اقتصادی غرب و شرقی نیز قرار نگرفته و همچنین به قالب مردم‌سالاری خود وفادار مانده است.

اگرچه غرب بارها تلاش کرده دموکراسی ایران را متوقف کند و به بلوغ نرسد و این مقاومت، پیشرفت، وفاداری به مردم‌سالاری و اسلام (دو کالایی است که در جهان اسلام به شدت جست‌وجو می‌شود)، موجب الهام‌بخشی و بازتاب شد.

  • نقش و تحلیل مقام معظم رهبری از بیداری اسلامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

یقینا در جهان امروز از برجسته‌ترین رهبران تفکر اسلامی و بیداری اسلامی و نهضت اسلامی مقام معظم رهبری است و بسیاری معتقدند ایشان با فاصله زیادی نسبت به بقیه رهبران دو پله بالاتر و دو گام جلوتر به عنوان پرچم دار این تفکر محسوب می‌شود و چنان‌که دیدیم در جریان نشست بیداری، ایشان مانیفست بیداری اسلامی که عصاره تجربیات شخصی خودشان در تجربیات انقلاب اسلامی بود را تقدیم کرد به رهبران نهضت بیداری اسلامی از کشورهای مختلف که به شدت مورد استقبال و توجه این رهبران و جهان اسلام قرار گرفت و بسیاری رهبری ایشان را در حرکت اخیر در جهان اسلام پذیرفته‌اند.

  • یعنی در زمانی که غرب تلاش می‌کرد نظام مطلوب خودش را در منطقه، تبلیغ کند و با اسلام‌هراسی، غلبه خود را در منطقه گسترش دهد، مقام معظم رهبری با این رهبری به احیای تفکر اسلامی می‌پردازد. کافی است اهمیت نقش ایشان را خدای نکرده در فقدان نقش ایشان تصور کرد؛ یعنی اگر ایشان نبودند چه می‌شد؟

ایشان با مقاومت‌شان برای احیای بیداری اسلامی، بی‌شک از مؤثرترین شخصیت‌های کنونی جهان اسلام هستند.

  • تقابل غرب و بیداری اسلامی را چگونه می‌بینید؟

این تقابل را می‌توان در عرصه نظر و در عرصه عمل و واقعیت موجود می‌توان بحث کرد. این تقابل را در تمام کشورهای منطقه که انقلاب شده می‌بینیم. در تمام این کشورها نوعی قطب‌بندی شکل گرفته و این را به صورت دو قطب می‌بینیم.

یک طرف قطب طرفداران سکولار که مبتنی بر لیبرالیسم غربی است و قطب دیگر مبتنی بر تفکر اسلامی سید جمال و امام و مقام رهبری است. تفکر اسلامی براساس جست‌وجو در درون گفتمان اسلامی است و این اسلام صرفا به مثابه دین نیست بلکه به مثابه فرهنگ، ایدئولوژی و تمدن است.

این تفکر را می‌توان در تمام کشورها از تونس، مصر تا یمن و.. مشاهده کرد. نکته‌ای که اینجا قابل توجه است که مزیت تفکر اسلامی به تفکر غربی بیشتر و چشمگیرتر است. چنان‌که در همه این جوامع، تفکر اسلامی اپوزیسیون نظام سیاسی مستقر بوده است و غرب حامی و موتلف نظام‌های حاکم بوده است.

در همه این کشورها که تقریبا بیشترشان بعد از جنگ جهانی دوم مستقل شدند، هم تفکر لیبرالیستی و هم تفکر سوسیالیستی امتحان خودشان را پس دادند و نتوانستند آمال، آرزوها و وعده‌های نسل استقلال را برآورده کنند. در نتیجه به عنوان آلترناتیو در جست‌وجوی تفکر اسلامی هستند.

نکته سوم این است که تفکر اسلامی با محوریت انقلاب اسلامی شعاری داشت که تا مدت‌ها تصور می‌شد یک شعار سیاسی است و آن هم شعار نه شرقی، نه غربی است اما این شعار نه یک شعار سیاسی بلکه شعاری تفکری و ایدئولوژیکی است؛ یعنی تفکر شرقی مبتنی بر سوسیالیسم و مارکسیسم و نه تفکر غربی مبتنی بر کاپیتالیسم و سکولار و چنان‌که می‌بینیم شرق فرو می‌پاشد و الگوی شوروی دچار شکست می‌شود و تفکر چپ رو به افول می‌گذارد و امروز نیز در خلال بحران‌های منطقه، کاپیتالیسم دچار بحران جدی است که می‌توان آن را به صورت بحران مالی اقتصادی مشاهده کرد و شاید اگر این انقلاب‌ها چند سال پیش‌تر از این که غرب دچار بحران نبود، اتفاق می‌افتاد، شاید با دست پرتر می‌توانست خود را به عنوان الترناتیو مطرح کند اما امروز با توجه به این شرایط در وضعیتی نیست که حتی روشنفکران طرفدار غرب، بخواهند نظام مطلوب خود را در آنجا جست‌وجو کنند.

  • با تفسیری که شما از بیداری اسلامی ارائه داده‌اید، همه حاوی فرصت‌های زیادی هم برای کشورهای منطقه و هم برای انقلاب اسلامی ایران است. این فرصت‌ها را چگونه تعریف می‌کنید؟ و به عنوان مدیریت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی از این فرصت‌ها چقدر استفاده کردید؟ و چه برنامه‌هایی برای استفاده از این فرصت‌ها دارید؟ آنچه در حال اتفاق افتادن است، در حال شکل دادن به مقطع تاریخی بسیار مهمی است. به قول مقام معظم رهبری در یک پیج تاریخی هستیم؟

واقعا همین‌طور است. یک نقطه عطف است که قبل و بعدش خیلی متفاوت است. در این چرخش تاریخی می‌توان گفت یک مصاف عظیم در حال روی دادن است، مصافی که برنده خیلی می‌برد و بازنده خیلی می‌بازد چون شرایط سیال و رقبا قدر هستند.

چالش‌ها و تنش‌ها هم زیاد است و شرایط به گونه‌ای است که فرصت‌ها و تهدیدها توأم و درهم تنیده شده هستند. به عبارتی در هر تهدید، فرصتی و بالعکس در هر فرصت، تهدیدی نهفته است و شرایط محدود در طول تاریخ چنین وضعیتی را شاهد بوده‌ایم.

برای انقلاب اسلامی ایران فرصتی بزرگ است. به خاطر اینکه در حال تکثیر و گسترش است و حادثه‌ای که همه بعد از انقلاب اسلامی منتظر آن بودند، بعد از 30 سال امروز اتفاق افتاده است؛ چراکه همه منتظر بازتاب ان به صورت زنجیره‌ای در دیگر مناطق بودند.

آن زمان همه فکر می‌کردند کشور بعدی عراق است و بعد جاهای دیگر. شاید همین موضوعی بود که منجر به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شد. همین مساله را می‌توان در حمایت غرب از عراق در طول جنگ، مشاهده کرد؛ چنان‌که وقتی از میتران می‌پرسند چرا از عراق در جنگ حمایت کردید، جواب می‌دهد ما یا باید در مرزهای فرانسه با جمهوری اسلامی ایران درگیر می‌شدیم یا در مرزهای خودش و ما ترجیح دادیم در مرزهای خودش درگیر شویم.

پس می‌بینیم وضعیت کنونی فرصتی برای ایران به وجود آورده و تعبیری که ما داریم، این است که الان زمان خوابیدن نیست و اکنون که زمان بیداری اسلامی است، برای ما باید زمان بیداری مضاعف باشد و الان که فصل بهره‌برداری است، باید استفاده شود؛ چراکه این فرصت محدود است و این نیازمند فعالیت و مدیریت فضاست.

چنان‌که می‌بینیم دیگر گروه‌ها مانند وهابیت و... فعال هستند. پس از آنجا که فرصت‌های زیادی برای ما دارند پس رقبا حساس شده و تلاش می‌کنند از این فضا علیه ما استفاده کنند قبل از اینکه وضعیت کنونی به استقرار همفکران ما در این کشور بینجامد.

سازمان فرهنگ و ارتباطات هم این وضعیت را به عنوان یک فرصت می‌نگرد و تلاش می‌کند نتیجه زحمات گذشته نظام و سازمان را کار و فعالیت فرهنگی بوده، ارائه کند. در حد ظرفیت‌های سازمان که کاملا رسمی و قانونی است، بخش‌های مختلف سازمان تلاش کردند در خدمت این پدیده باشند و برنامه‌های مختلفی را در این فضا داشته‌اند.

  • مصادیقی را برای برنامه‌ها معرفی می‌کنید؟

مثلا سازمان اولین همایش‌های بیداری اسلامی در داخل را سازماندهی کرد؛ چراکه سازمان جزو اولین جاهایی بود که بیداری اسلامی را پذیرفت و مبنای عمل خود قرار داد.

سازمان اولین همایش‌ها را در بهمن و اسفند سال 89 در دانشگاه تهران و علامه و... برگزار کرد و همچنین اولین همایش بین‌المللی بیداری اسلامی نیز به گونه‌ای به وسیله سازمان در سالگرد رحلت امام(ره) در خرداد با حضور مهمانان خارجی برگزار شد.

برگزاری همایش‌ها به عنوان حج و بیداری اسلامی در کشورهای مختلف

انتشار ویژه‌نامه‌هایی در مجلات سازمان به زبان‌های مختلف در مورد بیداری اسلامی

انتشار کتاب‌هایی در حوزه بیداری اسلامی

همشهری دیپلماتیک