زن سوری گریه میکند، بچه نیمه جاناش را در دست دارد، نمیداند گلوله از کجا به پسرک بور 8-9 سالهاش خورده. سرش را تکانتکان میدهد. اصلا روشن نیست چه میگوید. زنجموره میکند، اما به عربی نامفهوم. ناگهان مکث میکند، خیره میشود و با بغض بچهگانهای تکهتکه میگوید: «بهش گفته بودم بیرون نرو... به ما چه ربطی دارد، که علوی و سلفیها...» کلام قطع میشود، خیره میشود، جیغ میکشد، دو زن جوانتر که از دور، با سر و وضع پریشان میدوند، به زن میرسند و بچه و مادرش را که حالا انگار از حال رفته، جمعوجور میکنند.
یکیشان دورتر که میشود، رو به دوربین داد میزند که «چه غلطی میکنی، چه فایدهای داره، اصلا میفهمی؟...» نریشن گزارشگر تمام میشود مجری اخبار سرش را از مانتیور استودیو که گزارش شبانه Faxnews را پخش میکند، برمیگرداند رو به ما میگوید: «چه بگویم... چه وقت این وضع تموم میشه... این مردم گناهی ندارند... نمیدانند از کجا گلوله خوردهاند... فقط میخواهند کشته نشوند...»
حرف دل غربیها در مخالفتهای به اصطلاح بشردوستانهشان را گزارشگر و کارگردان بخش خبر شبانگاهی fax، هفته پیش دوشنبه، از زبان مادر داغدیده سوری بیرون کشیده است. آنها، منتظرند گروهی بیخانمان یا جنگزده از آنها کمک یا محبت گدایی کنند... یک زن یا مرد داغدیده بچه بغل که گریهکنان میگوید: «ما هیچی نمیخواهیم جز تمام شدن ناامنیها» همین حرف، گوهر گمشده سیاستهای دخالتجویانه غربیهاست که در زورق «بشردوستی» پیچیده شده است.
دیروز...
مردم اسپانیا، تحت حکومت کودتایی ژنرال فرانکو، همت کردند و در برابر ظلم قد علم کردند. گروهی از جوانان، برای آرمان جمهوری و حراست از زندگی آزاد، به اسلحه دست بردند؛ همانها که «جمهوریخواهانِ» اسپانیا نامیده میشدند. فرانکو، اما با قساوت تمام در خیابان و دانشگاه، جوانان آرمانگرای اسپانیایی را قصابی میکرد. فرانکو حتی حمایتهای مادی و معنوی فاشیستهای تمام عالم را پشت سر داشت.
در عوض، همه انقلابیون جهان، از پیر و جوان، متدین و لائیک دست به کار شدند و از خشکی و دریا، زمین و آسمان خود را به اسپانیا رساندند تا از پرپرشدن جمهوریخواهی و جمهوریخواهان جلوگیری کنند؛ آنها از مرزهای اسپانیا میگذشتند و به اردوی جوانان آرمانگرا میپیوستند، تا دیو مجسم آدمخواری را بر سر جا بنشانند.
دولتهای دهه 20 و 30 میلادی، به تکه پاره کردن تعارفات دیپلماتیک، گاهی سرد و گاهی داغ مشغول بودند؛ مردم انقلابی اسپانیا هم فقط از مردم و گروههای مردمی اجتماعی همجنس خودشان در سراسر جهان کمک خواستند، نه از دولتها یا نهادهای دولتمدار بینالمللی. این مردم بودند که اگر در خیابانهای محلهشان بر ضد خوی ضد بشری فرانکوی فاشیست شعار میدادند، دست به کار میشدند و به یاری «هم نوع» میشتافتند.
پس، از دولتها خبری نبود. از خوی تجاوزکارانه و مداخلهجویانهشان خبری نبود؛ سازماندهیها و روشهای مردم و گروههای مردمی (اعم از اجتماعات دینی، فرهنگی و سیاسی و...) بودند که به داد مظلومان رسیدند. کما این که این جوانان مؤمن همچون شهید چمران بودند که فریاد یا غیاث المستضعفین خانواده مظلوم و آواره فلسطینی را لبیک میگفتند.
رودربایستی هم نداشتند، در مقابل جنگجویان عالم دست به اسلحه میبردند تا یاور مظلوم و دشمن ظالم باشند، و منتظر مجوزهای حقوق بشری یا تزئینات انسان دوستانه نمیماندند. این مردم بودند که تصمیم میگرفتند فاشیست یا صهیونیست، قاتل یا غاصب را از میان بردارند.
امروز...
امروزه روز ولی، دنیا پر شده است از ژستهای انسان دوستانه و حقوق بشری بیفایده. (تظاهرات گروههای صلحطلب و ضدجنگ در آمریکا و اروپا و شرق دور توزیع اعانات غذایی و پوششی و...) ضدجنگهای غربی، عصر که از مشغولیت اداری، خدماتی و... مرخص شدند، به خیابانهای تجمع میتینگ ضدجنگ میروند، دو ساعتی علیه بوش، بلر، سارکوزی و اوباما شعار میدهند و میگویند که ناتو نباید به عراق، افغانستان، سوریه، لیبی و... حمله کند. گردهمایی تمام میشود، آنها هم خداحافظی میکند و به خانه میروند.
چرا که در ذهن و بر زبانشان جاری است که ما کار خودمان را کردیم و مطالبات انساندوستانهمان را خطاب به دولتهایمان فریاد زدیم. در نتیجه دولتها، در رودربایستی قرار میگیرند و نوبت آنهاست که کاری بکنند. پس، منطق فکری حاکم بر فعالیتهای انساندوستانه این است که: «ما که کار خودمان را کردیم، دینی بر گردن ما نیست.» سازوکار کمک و امداد بشردوستانه، در چنین لحظهای از «تصمیم» و «اقدام» انسانها و مردمان تهی میشود و به قاعده قانون، عرف و خلاصه نظام حقوقی محتاج میشود. بیرحمی دنیای کنونی بر دو مؤلفه استوار است. ژستهای پرافاده انساندوستانه از یک سو و موقعیت خواجه یا سرور مانند دولتها و نهادهای دولت محور بینالمللی.
از سوی دیگر این وسط هم حقوق بینالملل، با لحن و بیان بشردوستانه، موقعیتها و فضاهایی تعبیه کرده است تا جایی خالی به نظر نرسد و جهان موزون«آقا - بنده»، از یک نقطه خلأ به درون کشیده شود. این نهادهای تعبیه شده و پیشبینیهای حقوقی در روزهای اخیر، قامت مداخله بشردوستانه رخ مینماید.
مطابق این سازوکار جدید، مردم تحت ستم نشان داده شده از سوی رسانه غرب، دچار انفعال و سرگردانی میشوند. نمیدانند چگونه از شر جنگ و ناامنی آسوده شوند. بهزعم رسانه و گفتمان حقوق غربی به هر شکل شده، هر گروه انسانی باید از جنگ و ناامنی برهند. فرق نمیکند چه کسی امن و آرام را هبه میکند، مهم به دست آوردن آن است.
مردم همچنان، در چشم رسانه غربی، و از زبان ادبیات و روشهای حقوقی - اجتماعی تدبیر جهان امروزی، فارغ از هر ایدئولوژی و مرامی، تنها در پی رفاه هستند. همین وقتی هم که به دیو و «ناامنی و جنگ ستیزی گرفتار آمدند، طبیعی است که از «آقا»های جهان کمک و یاری بطلبند؛ گروههای سیاسی - فرهنگی ضد جنگ که تنها به پکیجهای ژست حقوق بشری و انسان دوستی مشغولاند. بنابراین تنها از ابرقدرتهای مداخلهگر، میتوان کمک خواست.
چنین مردمی که این راه (ظاهرا) طبیعی و روال معقول را تا درخواست رفاه و امن، از دستان بخشاینده ناتو و غرب طی میکنند؛ معترضانی هستند که با روشهای مسالمتآمیز و بشردوستانه، در پی حقشان هستند! اما آنان که خودشان دست به اسلحه یا سنگ ببرند تا حاکم جور را براندازند، انگ شورشی یا جداییطلب میخورند، چون نشان دادهاند که میتوانند برای خودش «تصمیم بگیرند». مردم لیبی تا پیش از آن که روی تابلوهای نوشته شده از ناتو بخواهند در لیبی مداخله کند، «شورشیان معدود» خوانده میشدند، اما رسانه غربی پس از این به آنها لقب «انقلابیون» داد.
اگر چه لیبیها همواره در جنگ روی پای خودشان ایستاده بودند و مثلا به جای مستشاران غربی از «پلیس کشورهای اسلامی» برای تأمین امنیت لیبی پسا انقلابی یاری خواستند، یا همه جبهه مقابله نظامی با حاکم جور را به اجنبی واگذار نکردند.
پس هنوز هم میبینیم که رسانه و نهادهای غربی در جامعه لیبی، با این شک و تردید حرف میزنند که مبادا این جامعه پسا انقلابی در آشوب و جنگ داخلی درغلتند، چرا که «آقا»های جهان چندان بر آن دیار مسلط نیستند. اما مردمی که منفعلاند، از هر گونه تصمیم سیاسی و اراده و همت ایدئولوژیک و حتی سویهها و کنشهای سیاسی هم تهی نشان داده میشوند تا جا برای تلقین و اعمال هرگونه برنامه و نقشهای به آنها هموار شود.
رسانه غربی قصد دارد نشان دهد که سوریهای معترض حالا فقط در فکر راحت شدن از کشته شدناند، نه در فکر اعمال طرح و برنامهای مستقل برای پایان دادن به بحران سیاسی داخلی یا حتی غربی. چنانچه در برنامههای خبری ابتدا از کشتارها، بازداشتها و درگیریهای مسلحانه یا سیاسی در سوریه و کشورهای ناآرام دیگر سخن سر داده میشود؛ اول تعداد کشته، زخمی یا بازداشتشدگان برشمرده میشود و از تظاهرات و راهپیماییها و اقدامات سیاسی ایجابی (positive) این ملتها و نیز راهحلهای دولتها برای آشتی و بازسازی بومی کشور چیزی نمیبینیم یا نمیشنویم و اگر هم بشنویم، این راهها نا کارآمد و حقیر باز نموده میشوند.
از این رو باید نشان داده شود، که آنها یک مشت Case حقوق بشری زبان بستهاند که محتاج توجه و گزارشهای حقوقبشریاند تا بزرگترهای جهان سر برسند و آنها را آزاد کنند. مردم منفعل و بیتصمیم، حتما به دیوار مشایخ جهان در آمریکا و ابواب جمعیاش نیاز دارند. در ادبیات حقوق بشری و رسانههای غربی، هر نوع ساز و کار داخلی لازم است تا در سنتهای بومی - مردمی یا اصلاحطلبی درون نظامهای مورد تعارض، به تمسخر یا حمله گرفته شود تا اساسا افکار عمومی جهان اقناع شود که لازم است غرب متمدن بار دیگر، یک منطقه ویرانه و پر از بیمنطقی و آنارشی را به نظم آورد... منطق بشردوستی حقوقبشریهای امروز جهان همین است.
همشهری ماه