مرد جوان میدانست که زمان اعدامش فرارسیده است. او بارها و بارها صحنه اعدام را در ذهنش تجسم کرده بود و حالا در یکقدمی چوبه دار قرار گرفته بود. سحرگاه27 اردیبهشتماه، مأموران زندان او را از بند به محوطه انتقال دادند؛جایی که طناب دار انتظارش را میکشید و او دیگر مطمئن شده بود که به ایستگاه آخر زندگیاش رسیده است اما درست زمانی که همهچیز برای اجرای حکم آماده بود و خانواده مقتول به قصاص قاتل فرزندشان اصرار داشتند اتفاقی افتاد که روند رسیدگی به پرونده را تغییر داد.
5 سال قبل
دی ماه سال 86 پیمان کیوانیان، تازهداماد 33 ساله، برای خرید هدیه برای نامزدش از خانهشان در کرج بیرون رفت اما دیگر برنگشت. وقتی غیبتش طولانی شد، خانوادهاش نگران او شدند و با مراجعه به اداره آگاهی کرج خبر از ناپدید شدن وی دادند. پدر پیمان به مأموران گفت: پسرم کارمند است و برای تأمین مخارج عروسیاش عصرها مسافرکشی میکند.وی ادامه داد: او مثل همیشه سوار خودروی پژو 405 خود شد و از خانه بیرون رفت.
150 هزار تومان پول همراهش بود تا بین راه برای نامزدش هدیه بخرد و قرار بود شب برگردد اما آن شب هرچه منتظرش نشستیم برنگشت. با موبایلش تماس گرفتیم اما هیچکس جواب نداد. سابقه نداشت که پیمان شب به خانه نیاید. فردای آن روز به همه کلانتریها و بیمارستانها سر زدیم اما اثری از پسرم نبود به همینخاطر تصمیم گرفتیم پلیس را در جریان قرار دهیم.
بعد از اظهارات این مرد مأموران تحقیقات ویژهای را برای پیدا کردن جوان تازهداماد آغاز کردند.
درحالیکه بررسیها ادامه داشت چند روز بعد مأموران خودروی پژو 405 پیمان را در شهر قدس شناسایی کردند. مرد جوانی که پشت فرمان خودرو نشسته بود بعد از توقف مدعی شد که خودرو را از یکی از بستگانش خریده است. با راهنمایی وی، فروشنده خودرو دستگیر شد و در بازجوییها راز قتل پیمان را فاش کرد. او گفت: روز حادثه مواد کشیده بودم و حالت عادی نداشتم. به همین خاطر با در دست داشتن اسلحهای که دوستم برای تعمیر در اختیارم قرار داده بود به خیابان رفتم.
در کرج بهصورت دربستی سوار خودروی قربانی شدم و از او خواستم به سمت قلعه حسنخان برود. وقتی به بیابانهای آنجا رسیدیم، اسلحه را روی پیشانی راننده قرار دادم. میخواستم خودرو و پولهایش را سرقت کنم اما او مقاومت کرد و من مجبور شدم دستانش را ببندم. بعد هم گلولهای به سرش شلیک کردم که باعث مرگ او شد.
وی ادامه داد: بعد از قتل پول و ماشینش را به سرقت بردم و جنازهاش را در بیابان رها کردم. سپس ماشین مقتول را به یکی از آشنایانم فروختم اما راجع به صاحب خودرو چیزی به وی نگفتم. بعد از اعتراف متهم جسد مقتول در بیابانهای اطراف شهرقدس پیدا شد و متهم با قرار قانونی به زندان انتقال یافت.
حکم اعدام
این سارق جنایتکار در سال 88 به اتهام قتل و سرقت در شعبه 74 دادگاه کیفری پای میز محاکمه رفت و با شکایت خانواده قربانی از سوی قضات به قصاص محکوم شد. این حکم به تأیید قضات شعبه 11 دیوان عالی کشور رسید و با ارسال پرونده به شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران، شمارش معکوس برای اجرای حکم شروع شد.
درحالیکه همهچیز برای اجرای حکم آماده بود و خانواده مقتول نیز اصرار به قصاص قاتل فرزندشان داشتند، جوان محکوم 27 اردیبهشت ماه به محوطه زندان اوین انتقال یافت تا به دار مجازات آویخته شود. اما آن روز اتفاقی افتاد که باعث شد پرونده او سرنوشت عجیبی پیدا کند.
اجرای تعهدها شرط بخشش قاتل
آن روز بنا به دلایلی مسئولان زندان اجرای حکم را متوقف کردند و اعدام مرد جوان یک هفته به تعویق افتاد. بهدنبال این اتفاق تلاشهای واحد صلح و سازش دادسرای جنایی تهران به ریاست قاضی جمشیدی برای گرفتن رضایت خانواده مقتول آغاز شد تا اینکه صبح دیروز پدر و مادر قربانی با مراجعه به دادسرا شروطی را برای گذشت از قصاص قاتل پسرشان بیان کردند.
مادر مقتول درخصوص این شروط گفت: پسرم پیمان ورزشکار بود و آرزوهای بزرگی برای زندگیاش داشت که عامل جنایت همه این آرزوهایش را گرفت. در این مدت بارها خانواده قاتل پسرم برای گرفتن رضایت نزد من آمدند اما من اصلا در فکر بخشش نبودم چرا که او با بیرحمی پسرم را بهقتل رسانده بود. شاید اگر جنایت، اتفاقی رخ داده و یا در اثر یک عصبانیت آنی بود او را میبخشیدم اما چون قاتل برای کشتن نقشه کشیده و حتی اسلحه همراهش بود هیچ وقت فکر گذشت به سرم نزد.
تا اینکه سحرگاه روز اجرای حکم رسید. آن روز به زندان رفتیم تا شاهد اعدام قاتل پسرمان باشیم. همه شرایط برای اعدام او فراهم شده بود و من برای مجازات قاتل پسرم لحظه شماری میکردم. حتی او را از داخل زندان به محوطه آوردند اما ناگهان اعلام کردند که شرایط اجرای حکم مهیا نیست و زمان اعدام به تعویق افتاده است. واقعا شوکه شدم.
وقتی پرسوجو کردم، متوجه شدم که دلیل اجرا نشدن حکم یک اتفاق ناگهانی بوده است. پیش خودم گفتم که شاید معنی این اتفاق، اعلام گذشت ما است. آن روز استخاره کردم و سوره توبه آمد. مطمئن شدم که قاتل پسرم توبه کرده و پشیمان است. مانده بودم بین قصاص و بخشش. از آن روز به بعد فکر بخشش از ذهنم خارج نشد. با اینکه شوهر و پسر دیگرم مخالف بودند و میگفتند که برگشت این جنایتکار به جامعه خطرناک است اما من فکر دیگری در ذهنم بود.
اینکه با گذاشتن چند شرط قاتل را ببخشم. بههمینخاطر دیگر اعضای خانواده را هم راضی کردم که درصورت پذیرفتن این شروط از سوی قاتل، از قصاص او گذشت کنیم. یکی از این شروط توبه واقعی قاتل است. باید بدانم که او واقعا توبه کرده و انسان دیگری شده است. شروط بعدی را هم به خودش میگویم. اگر قبول کرد از قصاص او گذشت میکنم.با اظهارات این زن نزد قاضی جمشیدی، پرونده جوان اعدامی وارد فاز جدیدی شده و تلاش برای جلوگیری از قصاص او ادامه دارد.