او معتقد است که بدترین زمان اکران به فیلمش اختصاص داده شده است و زمان را در ضرر مالی فیلم بسیار مقصر میداند.
هر چند که او کارگردانی است که کارهایش با کنتراست بالای موضوعی همراه است و در این گیرودار یا فیلمهایش خوبند یا کمفروغ؛ چرا پوران درخشنده سعی میکند معلمی کند تا کارگردانی؟
نه... من سعی نمیکنم معلم باشم، سعی میکنم احساس مسئولیت کنم. چون این حرفه را خیلی مقدس میدانم و فقط سعی میکنم متعهدانه جلو بروم و موضوعاتی را انتخاب کنم که مسئله است و فقط قصه خالی نیست. نمیخواهم معلم باشم، میخواهم حداقل آنچه که درست است را انجام بدهم. پنجرهای باز کنم و در آن چیزی را به نمایش درآورم که همه از آن غافل شدهاند.
جلب کردن توجه آدمها به مسائل مهم خیلی برایم مهم است. نه میخواهم کسی را نصیحت کنم نه اینکه روشی را عوض کنم. هر کسی بسته به قلبش و روحش میتواند با آن موضوع برخورد کند.
- فکر نمیکنید دیگر تاریخ مصرف این مدل سوژهها گذشته باشد؟
- نه، هیچ وقت تاریخ مصرف این قصهها تمام نمیشود و باید این تلنگرهای اخلاقی و روحی و تربیتی زده شود حتی اگر کسی بدش بیاید. باید برای مخاطب فرصت ایجاد کرد. شاید خیلیها با شما هم عقیده باشند.
اما ممکن است همان خیلیها ناگهان از روش خودشان برگردند. من فکر میکنم اینطور مسائل دائماً باید مطرح شود، هر چند که ما در مورد نوجوانها هنوز حرفی نزدهایم. اگر هر چیزی با سلامت و صداقت جلو رود تأثیر خودش را میگذارد.
- یعنی شما نمیترسیدید که تماشاگر بگوید دوباره یک مشت پیام اخلاقی؟
- من فکر میکنم اصولاً پیام بد جا افتاده. این ما هستیم که باید بفهمانیم اگر کسی دارد دیگران را آگاه میکند، نگوییم ای بابا تو همهاش پیام میدهی! شاید همان آدم خیلیها را از خطرهایی نجات دهد که اصلاً متوجه آنها نیستند.
بستگی به این دارد که ما با چه عینکی به این مسئله نگاه میکنیم. نگاه بیتعهد و از سر شکم سیری. یا با نگاه دلسوزانه و آگاهیدهنده. مهم این است که! چقدر عواطفمان فعال است و به زندگی چطور نگاه میکنیم.
- برای نوشتن فیلمنامه «رویای خیس» چقدر وقت گذاشتید؟
- خوب من اصولاً همیشه همه کارهایم را با تحقیقات کامل انجام میدهم. برای این کار هم زمان زیادی برای تحقیق گذاشتم. حدود سه ماهی روی طرح اولیه کار کردم. اصلاً میتوانم بگویم که همه فیلمهای من از تحقیق کلید میخورد و شروع میشود.
این طور نیست که اول یک موضوعی را انتخاب کنم و بعد در موردش اطلاعات جمع کنم تا شاید این اطلاعات به آن یک کمکی بکند. معضلی مثل بلوغ جوانان برای من یک موضوع بود که کمکم تبدیل به یک دغدغه شد و بعد دنبال تحقیقاتش رفتم.
- و بعد به کجاها کشید؟
- رفتم به مدارس شمال شهر و جنوب شهر و خلاصه در تمام نواحی تهران تا با بچهها و اولیای مدرسه و پدر و مادرها به گفتوگو نشستم... گفتوگوهای تصویری و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که نمیتوان از ماجراهای دوران بلوغ به سادگی گذشت.
این شد موضوع فیلمنامه من. یک موضوع آموزشی که براساس آن بستری را برای تحقیقات فراهم کردم و رویش کار کردم. چون برایم تحقیقات کار از خودش مهمتر است. اصولاً اول به این فکر میکنم که چه چیزی در این قصه مهم است.
- بنابراین تعهد خودتان را بیشتر در تحقیقات میدانید تا قصه؟
- دقیقاً، این متن هم یک کار مشترک است که من با یکی از نویسندههای خانم انجام دادم. به هر حال قصه پرورش پیدا کرد و کار شد. البته در طول دوران ساخت این فیلم تغییراتی هم به وجود آمد.
- شما در فیلم قبلیتان «شمعی در باد» کلی بازیگر مهم و مطرح داشتید. مثل بهرام رادان و حسام نوابصفوی و آزیتا حاجیان؛ چطور شد که در این کار تصمیم گرفتید به نابازیگرها برای ایفای نقشهای مهمرو بیاورید؟
- سؤال خیلی جالبی است. این کار را اصلاً طبق داستان انجام نمیدهم. اصولاً اینگونه است که همیشه کسانی که روی یک فیلم تهیهکنندگی میکنند به دنبال بازیگران چهره و بفروش میگردند.
اما این بار، قصه من براساس زندگی دو تا آدم واقعی و ناآشنا اتفاق افتاده است که همین الآن دارند در این شهر زندگی میکنند. در سن و سالی هم هستند که بازیگری هم سن آنها نداریم. پس باید روی فروش فیلم اصلاً حساب نمیکردیم.
- برای ضبط کار عجلهای داشتید؟ میخواستید کار حتماً به جشنواره پارسال برسد؟
- اصلا عجلهای در کار نبود. در مرحله اول قصه با رسیدن به تفاهم تمام میشد. اما در سری دوم که ما بخشهایی از کار را دوباره فیلمبرداری کردیم پایان قصه طور دیگری رقم خورد.
- یعنی پایان اولی که برای کار نوشته بودید ایراد داشت؟
- خودم ایرادی نمیدیدم. اما برای اینکه پروانه نمایش بگیرم مجبور شدم پایان قصه را عوض کنم.
- یعنی ایراد محتوایی از فیلم گرفته بودند؟
- بله، میگفتند این که نمیشود یک نوجوان همه مرزها را به راحتی بشکند و هیچ اتفاقی هم نیافتد. در حالی که من فکر میکنم اصلاً چرا باید به اینجا برسد که یک همچین اتفاقی بیافتد؟ چرا ما باید اینقدر عقبتر از بچههایمان باشیم و اجازه دهیم اتفاقات تبدیل به فاجعه بشوند و بعد همینطور ولش کنیم؟
- این تغییرات اجباری را میپسندید یا نه؟
- الآن به هر حال فکر میکنم با مرگ آرش یک علامت سؤال بزرگ به وجود میآید که چرا آرش به اینجا رسید؟ این حادثه میتوانست به وجود نیاید. چرا رسید؟ آن بچهها که نمیخواستند فرار کنند. این دوران که دوران تعقل نیست. حتی ترس از کتک خوردن هم میتواند باعث مرگ آرش شده باشد و برای فرار از یک اتفاق یک کار اشتباه دیگر را انجام میدهد.
- چقدر به فیلمتان توجه شده؟
- خیلی زیاد. من ایمیلهای زیادی از همین گروه سنی دریافت میکنم که سؤالات زیادی دارند و من هم خیلی تلاش میکنم با آنها حرف بزنم؛ چون عقیده دارم ایجاد یک رابطه خیلی مهم است.
من خیلی متعجب بودم از این همه ایمیلی که از سراسر ایران به من میرسید. با اینکه در خیلی از شهرها فیلم هنوز اکران نشده اینکه از طرف یک نوجوان سؤالی از فیلمساز مطرح میشود اتفاق بزرگی است که تا حدود زیادی خود هدف است.
*بازیگر نقش آرش از بین چند کاندیدا انتخاب شد؟
- تقریباً از بین 100 نفر که تست گرفتیم، او انتخاب شد.
- نازنین چطور؟
- او هم همینطور. البته نازنین را زودتر پیدا کردم. در یک زمان یک ماهه.
- چقدر زیبایی برایتان مهم بود؟ که مثلاً نقش اولتان حتماً چشم سبز باشد؟
- اصلاً به زیبایی فکر نکردم. فقط به معصومیت چهرههایشان فکر میکردم که چه کسی بیشتر آن حسی را که میخواهم به تماشاگر منتقل کنم را در چهرهاش دارد. اصلاً زیبایی برایم ملاک نبود. هیچ وقت هم نبوده. مهم این است که چقدر با نقش هماهنگ است.
- توی کار احساس نکردید پلان اضافهای گرفتهاید؟
- من خیلی این حس را نداشتم. فکر میکنم همیشه براساس یکسری حوادث ریز و خرد اتفاقهای مهمتر رخ میدهد. از طرفی خودم را خیلی متعهد به تحقیقاتم میدانم. همیشه دوست دارم به دنبال علتها باشم و وقتم را برای معلول هدرندهم. از این جهت فکر نمیکنم پلان اضافهای گرفته باشم.