بیخود نبود که در سال کهنه مردان کتوشلوارپوش، فوتبال را به بازی بدون توپ تبدیل کرده بودند. اتفاقات نامیمون، این سال را که قرار بود سال ضیافت ما در جام جهانی باشد و افتخارات ملی را یکی پس از دیگری برای پیراهن سپید در ردههای مختلف قهرمانی جوانان آسیا، بازیهای آسیایی دوحه و مقدماتی المپیک به ارمغان آورد، به یکی از تیرهترین سالهای تاریخ فوتبال ایران بدل کرد. طبیعی است که چهره شدن در چنین سالی نمیتواند چندان خوشایند باشد، دستکم برای آنها که هیچ نقشی در بازی زیبا نداشته اند.
نماینده رئیس
صحنهای عمومی از جلسه انتخابات یک فدراسیون ورزشی. همه دست به سینه منتظر ورود چهره اصلی. برگزاری انتخابات بدون حضور هیچ یک از کاندیداهای ریاست هم بلامانع است اما بدون حضور فرد مورد انتظار هرگز. ناگهان در باز میشود و صدایی میگوید: «مأمور مخصوص رئیس بزرگ، کیومرث هاشمی.»
کارمند سابق سازمان تربیتبدنی در سال 85 آخرین مدارج مدیریتی را به سرعت پیمود تا از یک مدیر متوسط تبدیل به یک رجل ورزشی شود اما به نظر میرسد او هنوز جزء بافت عضلانی هرم ورزش باشد نه بافت تصمیمگیری. صعود هاشمی در سلسله مراتب مدیریتی سازمان ورزش تنها در دوره مدیریت «قدمی» در مرکز توسعه ورزشهای قهرمانی دچار اخلال شد و به جز آن روحیه انعطاف پذیرش همه موانع پیش روی کیومرث برای رسیدن به معاونت مهندس علیآبادی را برداشت.
در بهار 85 جای قدمی را در مرکز توسعه ورزشهای قهرمانی گرفت و از آن جا با حکم ویژه رئیس ورزش به تمام فدراسیونها سرک کشید. او به ویژه در ایجاد تحولات موردنظر علیآبادی در کشتی و فوتبال (تا پیش از تعلیق) نقش اول داستان بود و در واقع حضورش در هر انتخابات تضمینی بر پیروزی نامزد مورد حمایت سازمان.امضای او پای احکام داریوش مصطفوی و امیر قلعهنویی نشست که تا اواخر سال 85، دو چهره متزلزل نشان دادند. در ماجرای تعلیق هم سرپرست فدراسیون فوتبال بود که با رفع تعلیق به نفر دوم هیأترئیسه موقت پس از صفایی بدل شد در حالی که به عنوان سخنگوی کمیته انتقالی اغلب اوقات خاموشتر از پنج عضو دیگر بود.
با این که کیومرث هاشمی با ایستادن جلوی منتقدان یزدانیخرم در انتخابات فدراسیون کشتی از علیآبادی نمره قبولی گرفت ولی به لحاظ ساختار متفاوت فدراسیون فوتبال بعید است جای رئیس سازمان را به عنوان رئیس مجمع فدراسیون فوتبال بگیرد.
چنین دور، چنان نزدیک
برخلاف ادعای مهندس صفایی فراهانی که میگفت در تمامی چهار سال پس از استعفایش هیچ کاری با فوتبال نداشته، معلوم شد که او در مدت مزبور همواره نقشی فعال در کمیته برنامهریزی AFC و رابطهای نزدیک با رئیس قطری کنفدراسیون آسیایی داشته است.لیدر سه یار قدیمی (صفایی، غفاری، خبیری) در سالهای دور از فدراسیون هم به لطف کوهپیماییهای هفتگی مشترک با حسن غفاری رئیس کمیته بینالملل فدراسیون دادکان و مهندس خبیری عضو سابق یکی دو کمیته فرعی فیفا و AFC در حقیقت چندان دور از فدراسیون نبود.
سرانجام او با نظر مستقیم سپ بلاتر (به سفارش بنهمام)، در رأس کمیته انتقالی قرار گرفت و نامش در چارت «IRIFF» در جایگاهی معادل ریاست فدراسیون نشست و بر سر اختیارات خود با سازمان مذاکره کرد. بلافاصله او و دو نماینده دیگر فیفا بر ایجاد ساختار دمکراتیک در مجمع آتی فدراسیون فوتبال تأکید کردند و با این که تنظیم اساسنامه اصلاحی فدراسیون هشتاد درصد مهلت صد روزه فیفا را به خود اختصاص داد اما سه یار دبستانی شادمان بودند که 90 درصد مفاد اساسنامه استاندارد در آن پیاده شده. البته صفایی در روزهای آخر سال در قبال انتخابات غیردمکراتیک و یکنفره AFC که به تمدید چهارساله ریاست بنهمام منجر شد سکوتی پرمفهوم داشت.
مشغلههای اقتصادی مهندس در قالب شرکت ساختمانی بینالمللی «استراتوس»در ماجرای حذف استقلال از لیگ قهرمانان آسیا مورد سئوال قرار گرفت به ویژه که صفایی همزمان با فرجامخواهی استقلال از AFC درگیر انتخابات اتاق بازرگانی بود که در نهایت او را به اتاقی رهنمون شد که از اتاق طبقه فوقانی ساختمان سئول هم پراهمیتتر است.
آمدنم بهر چه بود؟
داریوش مصطفوی که با هلهله مطبوعاتیهای قدیمی و به حکم مهندس علیآبادی دبیرکل فدراسیون فوتبال شده بود حتی نتوانست خود هشت سال قبلش را تکرار کند. همه چیز از معادلات قدرت و ساختار جدید فوتبال گرفته تا کارکرد رسانهها و افکار عمومی برای او تازگی داشتند و دیگر اثری از رابطه با فسیلهای AFC هم بر جا نمانده بود. انتخاب مصطفوی با امید گذر از بحران تعلیق به اتکای روابط مورد ادعایش با سران جهانی و آسیایی فوتبال صورت گرفت اما او در بیاطلاعی محض سازمان ورزش از مناسبات فیفا و AFC او چند ماهی گرای غلط داد و تأکید کرد: «فیفا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» معروف بود که هربار از دفتر علیآبادی بیرون میآید چشمش به حقایق جدیدی باز میشود و آخرین حقیقت چنین بود: «مهندس خداحافظ تا همیشه.»
همه با هم رفتیم
«محمد دادکان» یکی از چهرههای اصلی گردش ایام و چرخش توپ در سال سپری شده.پیش از جامجهانی محمد دادکان در پاسخ «محمد علیآبادی» که از او خواسته بود کادرفنی تیمملی را تقویت کند، کوتاه نوشت: «یا برانکو میماند یا همه با هم میرویم.»این نخستین پیشبینی درست دادکان در سال گذشته بود که پس از آلمان 2006 با حکم علیآبادی محقق شد، هرچند دادکان در واکنش به برکناریاش قید «همه» را به علیآبادی هم تعمیم داد.
این پارادوکس که آیا ابتدا دادکانی استعفا داده و بعد برکنار شده یا بالعکس تا روز استعفای علنی او در دفتر میدان کتابی و در حضور نمایندگان رسانهها ادامه یافت، هرچند در پایان استعفای شفاهیاش جملهای اضافه کرد که همه چیز را به هم ریخت: «اما سازمان ورزش من را برکنار کرد.» حرکت آینده دادکان مهم است. شاید او با نزدیک شدن انتخابات اردیبهشت ماه ریاست فدراسیون از فضای دمکراتیک به منظور بازگشت استفاده کند یا اینکه برای تصاحب پرسپولیس تلاشهایی انجام دهد وگرنه دلزده از فوتبالی دوباره به گود زورخانه پناه میبرد.
پروفسور در محاق
شبی که همراه تیم ملی تهران را به مقصد آلمان ترک میکرد یک شب گرم و داغ اواخر بهار بود و او در گیرودار بحثی داغتر با دو خبرنگار جوان مستأصل شده بود. آخرین جمله مردی که پنج سال از زمان دستیاری بلاژویچ تا سرمربیگری تیم امید و بعد تیم ملی به هر مناسبتی ادعا میکرد به ایران و ایرانیها عشق میورزد این بود: «شما خائن هستید، شما تیم ملی کشورتان را دوست ندارید، شما ایرانی نیستید!» اما برانکو ایرانی بود. پس از شکست از پرتغال یعنی شب بازی آنگولا در کمال آرامش حسابش را با دادکان تسویه و چمدانش را پر از دلار کرد تا به «واراژدین» بازگردد.
این ایرانی عزیز برخلاف قرارداد و قولهای مکرر هرگز جرأت نکرد به تهران بازگردد. او در طول حضورش در ایران سه مربی کروات را به ایران آورد که یکی برادرش «زلاتکو» بود، دیگری «فرانچیچ» مربی تیم کارخانهای که برادرش در آن کار میکرد و سومی «گمالوویچ» همبازی دوران کودکیاش. او با یک میلیون و دویست هزاردلار پولی که از فدراسیون فوتبال گرفت به کرواسی بازگشت و ادعا کرد مشتریان زیادی حتی از باشگاههای اروپای غربی دارد اما در حال حاضر در نزدیکی خانه در باشگاه دینامو زاگرب شاغل است.
سرانجام شیرین مصائب حاجی
مقدر بود شاهکار «90» درست یک هفته پس از نقد برنامه عادل فردوسیپور توسط کارشناسان و روزنامهنگاران خلق شود.صدای بلند فوتبال، آن شب میهمان 90 بود اما ترجیح داد «سیلی بخورد» تا مکافاتش گریبانگیر امیر قلعهنویی شود. محمد مایلیکهن، سرمربی تیم ملی را در چند موضوع خطاب قرارداد و وقتی امیر قلعهنویی در واکنش به او حرمت مربی سابق خود و تیم ملی را شکست، افکار عمومی جریحهدار شد. حاجی مایلی بعد از آن اعتراف کرد که مطبوعات برای اولین بار به حمایت همهجانبه از او برخاستهاند. اما این پایانی شیرین بود بر سالی که برای حاجی با تلخی گذشت.
ابتدا عزلت پس از کنارهگیری از هیأتمدیره پرسپولیس و سپس از دست دادن پاس، کنار گذاشته شدن از انتخاب سرمربی تیم ملی، تبعید خودخواسته به اهواز و کار در گرمای 06 درجه جنوب، خلع سلاح شدن تیم جوان فولاد از مهمترین ستارههایش که بازیکنان تیمهای ملی جوانان و امید بودند، نوشتن نامه استعفا از فولاد و دوباره عزلت و خانهنشینی.
سرمربی موقت
«او گفت عجله نکن، تا بعد از انتخابات صبر کن. چون الان هر چهرهای وارد شود میسوزد.»اینها را یک چهره معتبر قضاوت پس از برکناری داریوش مصطفوی از دبیرکلی فدراسیون به زبان آورد. امیر قلعهنویی هم در چنین جوی سرمربی تیم ملی شد. روزهایی که هر انتصابی یا پسوند «موقت» داشت یا وصفالحال دوران گذار بود. سرپرست، دبیر موقت، سرمربی موقت، مشاور موقت و بعد از تعلیق، هیأترئیسه موقت. ظاهراً او از گلدان آرای شورای خرد جمعی بیرون آمد که اوایل تابستان برای نمایش دمکراسی در فوتبال
(شعار همیشگی مصطفوی) برپا شده بود.
اما دنیزلی و جلالی در همان گلدان آرایی بیشتر یا مساوی با قلعهنویی داشتند. دو روایت در مورد چگونگی انتخاب او بر سر مربیگری تیم ملی وجود دارد:
1- یک روزنامهنگار و دوست نزدیک مصطفوی او را به داریوشخان معرفی کرده است.
2-عضو هیأتمدیره سابق استقلال، قلعهنویی را به علیآبادی توصیه کردهاست.
قلعهنویی ابتدا وانمود کرد از استقلال کناره گرفته اما نهتنها او صمد مرفاوی و مسعود اقبالی را به عنوان دو عامل هماهنگ روی نیمکت و نظری جویباری را بالای سر نیمکت داشت که دوشغله بودن به تدریج بلای جان امیر شد. بهترین نتیجه او با تیم ملی در فاصله شش ماه پیروزی بر امید کرهجنوبی در تهران بوده است که یک ماه بعد تیم سیموئز در دوحه و در شرایطی بحرانی هم بر آن چیره شد.
اما او که روز اول آمدن به کمپ تیم ملی ادعا کرده بود از حیثیت مربی ایرانی دفاع خواهد کرد، پس از مدتی خود دست به دامان تئو یونگ شد و مشغلههای این چنینی سببساز غفلت او و اطرافیانش از ارسال به موقع فهرست اسامی استقلالیها به AFC و حذف از لیگ قهرمانان. قلعهنویی از استقلال کنار رفت. کمی پیش از این اتفاق ماهیت کار او در تیم ملی هم توسط محمد مایلیکهن زیر سئوال برده شده بود. همه اینها در کنار هم، موقتی بودن امیر قلعهنویی را به اثبات رساند.
نیمه پر موفقیت، نیمه خالی محبوبیت
حتی در روزهایی که باران انتقاد بر سرش باریدن گرفته بود، روزی که جلوی چشم فیگو، رونالدو، دکو، کاروالیو و میلیونها نفر دیگر روی نیمکت تیم ملی ایران جا خوش کرد، تصور بغض چهره سنگی فوتبال غیرممکن بود. در سالی که رجال فوتبال بسیار بیش از فوتبالیستها خودنمایی کردند، علی دایی 38 ساله یک پدیده بود. از آن رو که خیلیها تصور میکردند سایپا گذرگاهی است برای تبدیل یک فوتبالیست پیر و مورد انتقاد به یک رجل ورزشی جوان و نوگرا.
بخش دوم این پیشبینی درست بود با این تفاوت که دایی فوتبالیست، شادابی دایی مربی و مدیر را برای مدتی نامحدود به عاریت گرفت. خودش همین اواخر اعتراف کرد نمیتواند پشت میز یا روی نیمکت بنشیند و آرزوهای بزرگش را در چارچوبی خارج از عرف مدیران ورزش دنبال میکند. حتی تا پایان نیمفصل اول، سرمربی صدرنشین نارنجی لیگ برتر آقای گل لیگ هم بود. افتخاری که تاکنون در فوتبال ایران تنها به علی پروین رسیده است. البته برای تمام فصل نه یک نیمفصل. این همان معمایی است که ما و دایی هرکدام به سهم خود باید آن را حل کنیم. اگر نیمه پر اسطوره دایی را اراده، موفقیت و مبارزهجویی او با هر چیز حتی تقدیر بدانیم، نیمه خالیاش چیزی نیست جز محبوبیت. مبارزهجویی دایی تا آن جا پیش میرود که او گاه و بیگاه با افکار عمومی هم درمیآویزد.
آخرین نمونه از این رفتار خارج از عرف پس از کوبیدن سر به صورت شیث رضایی بود که در یک کنفرانس ادعا کرد مقصر نبوده چون حتی یک خراش روی صورت دفاع پرسپولیس نیفتاده. منتظر میمانیم تا ببینیم آیا اسطوره دایی در سال 86 کامل میشود یا خیر!
سفر به جزیره
مهمترین انتقال سال فوتبال ما از شمال شرقی ایران به شمال غربی انگلستان صورت گرفت. «آندرانیک تیموریان» ستاره بهترین تیم شهرستانی فصل قبل با ابومسلم وداع کرد تا در شهر بولتون در نزدیکی منچستر رؤیای بازی در جزیره را تحقق بخشد. این بهترین پاداش ممکن برای بهترین بازیکن ایران در جام جهانی بود. هافبکی همه کاره و باهوش که حتی یوهان کرایف تماشاگر ویژه بازی ایران – مکزیک هم لب به تحسین او گشود.
رقم قرارداد «آندو» با بولتون حتی به نصف پیشنهاد اماراتیها هم نمیرسید ولی او اطمینان داشت به عنوان دومین بازیکن ایرانی لیگ برتر گوی سبقت را از کریم باقری خواهد بود. همین اتفاق هم افتاد، سرعت و قدرت تطابق تیموریان از اواسط فصل رفتهرفته او را وارد ترکیب سپید و سیاهها کرد و او به رقابت با هافبکهای بزرگی چون گری اسپید، ایوان کمپو، کوین نولان و عبدالله فایه پرداخت. آندو نخستین گلهایش (2 گل) را در جریان پیروزی بر دانکستر در جام حذفی به ثمر رساند. او از دومین ماه سال 2007 میلادی به عنوان یک هافبک فیکس به میدان میرود.تجربیات سرژیک برادر بزرگتر آندو که دو سال برای «ماینتس» در بوندسلیگای دو بازی کرده بود به کمک نسل دوم لژیونرهای خانواده تیموریان آمد.
سالی که «نکو» بود
سال 85 برای او خیلی رؤیایی آغاز نشد ولی از همان ابتدا رؤیای بلندپروازانه جواد نکونام قابل تصور بود. مدیران باشگاه الوحده امارات بهترین هافبک دفاعی ایران را به جرم گل نزدن به الشارجه پایین جدولی کوچانده بودند اما جواد یک جام بزرگ را پیشرو داشت و میدانست که پس از بازگشت از آلمان 2006 دیگر نه به الوحده و الشارجه که به کایزرسلاترن، تاتنهام یا حتی هرتابرلین و لیون فکر خواهد کرد.
شماره 6 تیم ملی در مقابل مکزیک و پرتغال بازی کرد و همان جا چشم یک مکزیکی را گرفت که مدیر نقل و انتقالات باشگاه اوساسونا و دوست نزدیک خاویر آگیره مربی سابق این تیم بود.با اینکه رقم پیشنهادی باشگاه باسک از قرارداد 950 هزار دلاری الوحده برای نصف سال کمتر بود ولی جواد میخواست به آرزویش، بازی در لالیگا، برسد و رسید. تا نیمفصل او از یک بازیکن گمنام ایرانی به محبوبترین چهره اوساسونا بین هواداران تبدیل شد که حالا به او لقب «نکو» داده بودند. نخستین بازیکن ایرانی تاریخ لالیگا، نخستین گل پارسی را با ضربه سر به ویارئال زد و از آن روز جای کاپیتان مصدوم اوساسونا در قلب زمین را گرفت.
سرانجام با ضربه سر تماشایی دیگری که در 20 ثانیه آخر وقت اضافه بازی اوساسونا – بوردو به ثمر رساند تیمش را به مرحله یک شانزدهم جام یوفا برد و همه رسانههای اسپانیایی او را تمجید کردند. طوری که حالا باشگاه اوساسونا 5 میلیون یورو روی «نکو» قیمت گذاشته. اما در همین فاصله او برای تیم ملی هم بسیار مؤثر بود. اولین گل رسمی دوران سرمربیگری قلعهنویی به سوریه با ضربه 25 متری جواد به ثبت رسید. در بازی برگشت هم او دوباره دروازه سوریها را گشود. نکونام برای اولین بار در سال 85 بازوبند کاپیتانی تیم ملی را بر بازو بست.