تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۹

به بهانه‌ی فروش بالای فیلم «خوابم می‌آد»، اولین فیلم بلند رضا عطاران

شادی خوشکار:

در خبرها می‌خوانم که وقتی «رضا عطاران» کیک تولد سینمای کمدی نوین ایران را به‌مناسبت فروش میلیاردی فیلم «خوابم مى‌آد» در سینماآفریقا می‌بُرد.

او از دو گروه تشکر می‌کند: یکی بازیگرها و عوامل فیلم و دیگری مخالفان فیلم! کسانی که باعث شده‌اند توجه‌ها به فیلم جلب شود و مردم به دیدن آن بیایند. شاید همین روحیه‌ی شکست‌ناپذیر عطاران است که حالا به‌عنوان یکی از مردان اول کمدی از او یاد می‌شود. همان روز، روی سر در سینما، روی پلاکاردی نوشته‌اند: «سینما بیداره، خوابت نبره!» درست برعکس شخصیت «رضا» در «خوابم مى‌آد» که خیلی هم به خوابیدن علاقه دارد.

شما هم خوابیدن را دوست دارید؟ فکر می‌کنید بی‌فکری و بی‌وزنی خواب را با هیچ‌چیز نمی‌شود عوض کرد؟ پس درست آمده‌اید! خواب شیرین رضا دیدنی است؛ خوابی شیرین مثل اسم «شیرین»، زنی که دنیای رضا را تغییر می‌دهد. «مریلا زارعی» این نقش را بازی می‌کند.

عصر یک روز تعطیل، یکی از سینماهای غرب تهران

تبلیغات به پایان رسیده که به سینما می‌رسم. سینما تقریباً پُر است و فیلم با تصویر رضا عطاران که جلوی پنکه نشسته و از خوبی‌های خوابیدن حرف می‌زند شروع می‌شود. هنوز چیزی از فیلم نگذشته که صدای خنده‌ها بلند می‌شود و ورود اکبر عبدی به فیلم با گریم و لباس‌های زنانه، خنده‌ها را بیش‌تر می‌کند. یاد فیلم «آدم‌برفی» می‌افتم که سال‌ها پیش فرصت زن بودن در یک فیلم سینمایی را به اکبر عبدی داد و حالا او در نقش یک مادر خوب در «خوابم می‌آد»، خنده‌های تماشاگران را چند برابر می‌کند.

بعد از فیلم سراغ دو نوجوانی که با هم به دیدن «خوابم مىآد» آمده‌اند می‌روم. یکی‌شان چیزی زیر لب می‌گوید و هر دو می‌خندند.

علی 17 ساله است و زیاد فیلم را دوست ندارد، اما از اکبر عبدی خیلی راضی است. اصلاً به‌خاطر دیدن او در نقش مادر، به سینما آمده و حالا از دیدن او خیلی خوشحال است. علی صحنه‌ی تیراندازی اکبر عبدی را دوست دارد و کلاً در جواب همه‌ی سؤال‌ها اسم عبدی را می‌آورد. دوست علی، می‌گوید دیرش شده و فرصت گفت‌وگو ندارد.

اشکان را کنار در خروجی سینما می‌بینم که خجالتی است و آرام صحبت می‌کند. در جواب این‌که چه‌طور شد به دیدن این فیلم آمد می‌گوید: «بی‌کار بودم، دوستم پیشنهاد داد بریم سینما.» اشکان از فیلم خوشش آمده. می‌گوید خیلی وقت بود که یک کمدی ایرانی خوب ندیده بود. درست بعد از «ورود آقایان ممنوع». او هم بازی اکبر عبدی را دوست داشته، اما از آخر فیلم زیاد خوشش نیامده. اشکان فکر می‌کند اگر قرار بود فیلم غم‌انگیز تمام شود، می‌شد بهتر از این‌ها باشد.

از سینما بیرون می‌آیم. توی یکی از واگن‌های مترو هم نوشته‌اند: «سینما بیداره، خوابت نبره!»

 عصر یک روز غیر تعطیل، یکی از سینماهای مرکز تهران

فیلم هنوز شروع نشده است. نگاهی به آدم‌های منتظر پشت در سالن می‌اندازم. زیاد نیستیم و نوجوان‌های زیادی هم بین‌شان نیستند. فیلم شروع می‌شود. این‌بار به تصویرها و حرکت‌های دوربین خیلی دقت می‌کنم. همین‌طور به لحظه‌هایی که دوربین به گذشته‌ی رضا می رود. اگر کسی قصه شنیدن را دوست داشته باشد، حتماً از این صحنه‌ها لذت می‌برد. خیلی زود صدای خنده‌ها شروع می‌شود و گوشه‌ای از سالن به خنده می‌افتد. کسی موقع تماشای فیلم چیزی نمی‌خورد. دو دختر نوجوان کنار هم نشسته‌اند و یکی‌شان خیلی می‌خندد. تصمیم می‌گیرم بعد از فیلم با آن‌ها صحبت کنم.

کنار در خروجی صدایشان می‌کنم. کمند 15ساله است و به اصرار دوستش زهرا به دیدن این فیلم آمده و فیلم را دوست دارد. اما می‌گوید: «آخرش مسخره تموم شد. ولی خنده‌دار بود؛ دوستش داشتم. به خصوص اکبر عبدی رو. فیلم خیلی مثل زندگی روزمره بود. دلم برای رضا می‌سوخت.» کمند می‌گوید که همه‌ی فیلم‌ها و سریال‌های رضا عطاران را دوست دارد.

زهرا که تماشای این فیلم را به کمند توصیه کرده، فقط به خاطر اکبر عبدی آمده است. او می‌گوید: «عاشق بازی اکبر عبدی‌ام؛ با این حال زیاد از فیلم خوشم نیومده و انتظار داشتم فیلم بهتری از رضا عطاران ببینم.»

***

رضا عطاران تا به حال سریال‌های پر مخاطبی ساخته است که از خاطره‌ها نمی‌روند و این اولین تجربه‌اش در کارگردانی یک فیلم سینمایی است که هم به فروش بالایی رسیده و هم تعدادی از بازیگران و کارگردان‌ها، کارش را نقطه‌ی مثبتی در سینمای کمدی ایران می‌دانند. جایی که آدم‌ها فقط برای خندیدن نمی‌آیند و می‌خواهند چیز تازه‌ای در فیلم‌ها پیدا کنند. انگار عطاران حواسش به این چیزها هست و مراقب است که خوابش نبرد!

منبع: همشهری آنلاین