با این حال تاریخ 30سال اخیر این شهر مقاوم، سرشار از رشادتها و حماسه آفرینیهای شگرف است؛ خاطرات روزهای گرفتار در حصر صدامیان و بعد عملیات ثامن الائمه و پیروزی به یاد ماندنی شکست حصر آبادان ... و بهدنبال آن یکی یکی خاطرات تلخ و شیرین رزمآوریهای مردمان این شهر و رزمندگانی که از اقصی نقاط کشور به یاری هموطنانشان شتافته بودند، این خاطرات به یاد ماندنی را به خاطرات غرورآفرین تحصن کارگران پالایشگاه در ملی شدن صنعت نفت و اعتصاب همان کارگران در بحبوحه انقلاب اسلامی گره میزند. آبادان سالهاست که سمبل مقاومت مردم ایران شده است.
موزهای در دل هتل
بچهها بهدنبال توپهای پلاستیکیشان در فضاهای خاکی شهر بازی میکنند. لبخندهای پهنی روی صورتشان است و همین که زمین خاکی برای بازی دارند، دلشان را شاد میکند. یکی از محلهای دیدنی آبادان هتل پارس است، جایی که قبل از این کاروانسرایی بیش نبود. این کاروانسرا سال 1350در آبادان ساخته شد. محسن عزیز زاده، یکی از کسانی است که سالهای اخیر در این کاروانسرا زندگی میکند و توضیحات جالبی درخصوص این مکان دارد: زمانی که این هتل راهاندازی شد، اغلب مکانی بود که انگلیسیها در آن رفتوآمد میکردند و محل استقرارشان بود. با شروع جنگ، دیگر کسی به این هتل نمیآمد تا اینکه بعد از جنگ آن را دوباره راهاندازی کردند. در این هتل بعضی از ابزار و وسایل باقیمانده از جنگ نگهداری میشود که در واقع موزهای خاص را تشکیل داده است.
دریاقلی و آن شب تاریخی
در گوشه و کنار آبادان، به هر کجا که نگاه میکنی واقعیتی خودش را نشان میدهد؛ از پس دیوارهایی که جنگ آنها را ویران کرده بود که الان برخی از آنها دوباره ساخته شده یا دیوارهایی که هنوز روی بعضی از آنها رد گلوله پررنگ است وخانههای خالی از سکنهای که پنجرههای شکستهشان، هر کسی را یاد گلوله بارانهای شهر میاندازد. اما در دل همه اینها قهرمانی وجود دارد که اگر در یکی از شبهای جنگ به داد مردم آبادان نمیرسید، شاید مردم آبادان هم مانند خرمشهریها باید مدتها داغ اشغال شهرشان توسط دشمن بعثی را بر دل تحمل میکردند. تندیسی از دریاقلی سورانی وسط میدان محله ذوالفقاری به چشم میخورد؛ مجسمهای که صورتش پوشانده شده و در حال دویدن است. چهل روز پس از آغاز جنگ تحمیلی، دریاقلی سورانی پس از آنکه خانوادهاش را از شهر آبادان راهی میکند به اوراق فروشی خود در حاشیه رود بهمنشیر برمیگردد و احساس میکند تانکهای دشمن هر لحظه به آبادان نزدیکتر میشوند. این مرد، به گواه شاهدان، آن شب کیلومترها رکاب زد تا مردم آبادان را بیدار کند و به آنها بگوید که دشمن نزدیک است.
پروین دختر دریا قلی سورانی سالهاست به همراه همسر و فرزندانش در آبادان زندگی میکند. رضا فرزند دیگر دریاقلی که شب حادثه همراه او بوده نیز ساکن اصفهان است. رضا خاطره آن شب را هیچگاه فراموش نمیکند: هفت یا هشتسالم بود. با پدرم رفتیم کنار شط. همه خانهها را خالی کردند و به شهرهای دیگر رفتند، اما من و پدرم ماندیم. او وقتی دید دشمن به ما نزدیک شده من را کنار شط گذاشت و خودش به سمت شهر راه افتاد. وقتی برگشت خمپاره به ران پایش اصابت کرد و ترکش هایش هم به انگشتهای من خورد. پدرم را به تهران منتقل کردند، اما همانجا شهید شد و در بهشت زهرا او را به خاک سپردند.
عقبماندگی 23ساله شهر
«هرچند که ما ادعا داریم، آمارها هم ثابت کرده و اعلام رضایت مردم هم نشان از این دارد که ما در طول یک سال برابر چهار سال کار کردهایم اما تمامی خرابیها، زنگار گرفتگیها و مشکلاتی که بر بدنه و پیکره شهر آبادان وجود دارد با یک حرکت حل نمیشود. آبادان بعد از جنگ بهاندازه 23سال عقب ماندگی دارد و متأسفانه آنطور که باید و شاید با برنامهریزی در این شهر کار نشده است.»
اینها حرفهای شهردار آبادان است. محمودرضا شیرازی درخصوص فضاهای خاکی این شهر میگوید: فضاهای خاکی شهر یکی از مشهودترین یادگاریهایی است که آبادانیها از دوران جنگ دارند. تا زمانی که تکلیف زمینها و فضاهای خاکی باقیمانده بین مناطق مسکونی شهر مشخص نشود، چهره شهر آبادان به وضعیت قبل از جنگ تحمیلی برنمیگردد. میزان خرابیهای شهر آبادان بهعنوان یک شهر زخم خورده در طول هشت سال دفاعمقدس آنقدر زیاد است که به این زودیها زنگار جنگزدگی از چهره آبادان زدوده نمیشود.