در هفته دفاعمقدس به سراغ این سردار سپاه رفتیم تا ناگفتههای جنگ را از زبان او بشنویم.
- نهادهای زیادی هستند که در هفته دفاعمقدس برنامه و نمایشگاههایی دایر میکنند. در این نمایشگاهها چه اهدافی دنبال می شوند؟
دفاعمقدس موجودی است که حیات جاودانهای خواهد داشت و مانند بسیاری از حوادث بزرگ دنیا با گذشت زمان هرگز کهنه نمیشود و رنگ فراموشی بهخود نمیگیرد. امروز بسیاری از آزادگان که به مبارزه با ظلم و جور میپردازند وقتی از آنها میپرسیم میگویند ما از حضرت سیدالشهدا(ع) الهام گرفتهایم. بعضی هم هستند که اصلا مسلمان نیستند اما سیدالشهدا و امیرالمومنین(ع) را الگوی خود قرار دادهاند. بهنظر من دفاعمقدس و شهدای ما هم از عاشورا و حضرت اباعبدالله(ع) الگو گرفتهاند لذا اینها هم جاودانه خواهند بود. البته ما هم باید برای احیا و زنده نگهداشتن آن تلاش کنیم. امروز که ما یک نسل از دوران دفاعمقدس فاصله گرفته ایم، شاهدیم خیلی از جوانان و نوجوانان آرزوی حضور در جبههها و دفاعمقدس را دارند چون آن شجاعت و دلیریای که در آن زمان متوجه کشور شده بود و رزمندگان و شهدای ما با آن عجین شده بودند را شنیدهاند و دوست دارند به جای آنها میبودند. ما هم تلاش داریم با هدف آشنایی نسل جدید با مفاهیم دفاعمقدس و پیوند میان نسل جدید با نسل جبهه و جنگ برنامههایی را در هفته دفاعمقدس تدارک ببینیم.
- شما میگویید جوانان آرزوی حضور در جبهه را دارند. نسل جدید چقدر برای تکرار تجربه دفاعمقدس آمادگی دارد؟
من بهعنوان کسی که تجربه دیدن دوران قبل از انقلاب و نیز دوران انقلاب و دفاعمقدس را دارد و دوران بعد از پذیرش قطعنامه و تهدیدات جدید را لمس کرده است و الان نیز با جوانان در قالب سرباز و بسیجی کار میکند به شما اطمینان میدهم که این جوانان اگر نگوییم که بهتر از جوانان جنگ دفاع خواهند کرد لااقل میتوان گفت که بهطور قطع در صحنه حضوری جدی دارند. از خودشان هم میتوانید بپرسید و نظرسنجی انجام دهید چون جوانان ما با سختی عجین شدهاند و اگر پای دشمن خارجی در میان باشد خودشان را به صحنه میرسانند و پایبندی خودشان را به اثبات میرسانند. ما با دست خالی در دفاعمقدس جنگیدیم اما امروز ابزارهای بسیار پیچیده و به روزی داریم و هر آنچه برای دفاع از کیان یک کشور لازم است توسط همین جوانان و به برکت تحریمها بهدست آورده ایم. ما امروز در تهران بزرگ یکمیلیون و 460هزار بسیجی سازماندهی شده داریم. البته ادعا نمیکنیم این عدد کافی است بلکه باید سرعت بیشتری در گامهایمان بدهیم و جوانان بیشتری را جذب و ساماندهی کنیم. از دیدگاه ما، تمام مردم تهران بسیجی هستند جز تعداد انگشت شماری که ما آنها را داخل بسیج نمیدانیم. به عقیده ما، تمام مردم تهران علاقه دارند که عضو بسیج باشند یا با بسیج همکاری داشته باشند البته ما باید برای جذب آنها برنامهریزی کنیم. ما هر کسی را که متولد جمهوری اسلامی است و قانون اساسی جمهوری اسلامی را پذیرفته بهعنوان کسی که علاقه به حضور در بسیج دارد، میپذیریم.
- چقدر آن روحیات و فرهنگ ایثار و شهادت امروز در جامعه وجود دارد؟
ببینید شما باید اول یک شاخص اندازهگیری برای این موضوع مشخص کنید و بعد با آن معیار ، قیاس انجام دهید. ما میگوییم دفاعمقدس، خودش ظرف مقدسی بود که خود ظرف هر کسی را که وارد آن میشد طاهر میکرد. بنابراین شاخصهای اندازهگیری در دفاعمقدس مشخص بودند که بحثهایی چون گذشت، مبارزه، ایستادگی و موضوعات دینی و... بودند. امروز اگر همان شاخصها را بیاورید و جامعه را با آن اندازه بگیرید نمرهای عالی بهدست میآید. شما در شبهای احیا در هر نقطهای از ایران که حضور پیدا کنید در حسینیهها، مساجد و تکایا جوانان و نوجوانان را میبینید که حضورشان موج میزند. درماه رمضان و محرم هم باز نمونههایی از این دست را میبینید. خب اینها با چه عشقی میآیند؟ حتی افرادی را در این مراسم میبینیم که شاید انتظار دیدنشان را هم نداشته باشیم. این یک شاخص اندازهگیری است. کسی که در راه خدا قرار دارد حتما در وقت مقتضی از دین خدا دفاع میکند. امروز وقتی اهانتی در یک نقطه از جهان به پیامبر اکرم(ص) صورت میگیرد شما میبینید که جوانان و دانشگاهیان و مردم و اقشار مختلف به صحنه میآیند و انزجار خودشان را نشان میدهند. الان ما با جوانان در بسیج ارتباط داریم و نظرات آنها را میشنویم. خب اینها برای ما شاخص اندازهگیری است. ما درسی داریم در دبیرستان به نام آمادگی دفاعی که برای دانشآموزان دوم دبیرستان تدریس میشود. میزان علاقهمندی و استقبال اینها برای ما شاخص است و برای ما مثل روز روشن است که این جوانان در روزهای سختی هم پای کار میآیند.
- شما در کدام عملیاتها حضور داشتید؟
این سؤالات را معمولا رزمندگان دوست ندارند در دوران حیاتشان جواب دهند.
- بعد از آن هم که دیگر عملا امکانش نیست؟
(با خنده) من معمولا در اکثر عملیاتهای بزرگ بهعنوان رزمنده و تکتیرانداز حاضر بودم.
- از جنگ چه ناگفته هایی مانده است؟
بهنظرم ما از دفاعمقدس اصلا چیزی نگفتیم. به لحاظ حجم و وسعتی که دفاعمقدس دارد ما هنوز چیزی نگفتیم. تمام گفتهها و نوشتهها و خاطراتی هم که تاکنون گفته شده و جمع شده در مقابل آن چیزی که موجود بوده اصلا قابل اندازهگیری نیست. این هم به نظرم به ضعف خود ما و نویسندگان و هنرمندان ما برمیگردد. آن چیزی که در دفاعمقدس گذشت مانند معدن بود، مثل چشمه نبود که جاری شود بلکه باید بشکافیم و سنگ را خرد کنیم تا به دل حقایق جنگ برسیم. متأسفانه رزمندگان ما کمتر خاطراتشان را بیان میکنند.
- چرا؟
نمیدانم. در صحنهای که فیلم و دوربین و ضبط صوت نباشد میبینیم که دارد خوب تعریف میکند اما کمتر حاضر میشوند این خاطرات را ثبت کنند. ما شهدایی داشتیم که حتی یک عکس هم از آنها در جبهه وجود ندارد. حاضر نمیشدند جلوی دوربین بایستند و عکس بگیرند. جلوی دوربین فیلمبرداری که دیگر جای خود دارد. نمیدانم این ارزش بود یا نه. قضاوتی درباره اینکه اینها خوب است یا بد ندارم اما نتیجه اش این شد که امروز خیلی از جنبههای جنگ ناگفته باقی مانده. ما باید از هنرمندان، فیلمبرداران و نویسندگان استمداد بطلبیم. البته آنها هم چون خودشان نبودند باید بشنوند تا بنویسند. امروز خیلی از داستانهایی که نسل جدید از جنگ میشنود برای آنها شبیه افسانه است و باور کردنش برایشان سخت است. مثلا اینکه دو رزمنده در کنار هم مجروح بودهاند و یک قمقمه آب هم داشتهاند اما هیچکدام ننوشیدند تا شهید شدند برای نسل جدید قابل درک نیست. آنها میگویند یعنی چه که ننوشیدند تا شهید شدند؟ خب نصف آن را این میخورد و نصف دیگر را آن یکی. اما خب این اتفاق افتاده و وقتی آن را کالبد شکافی میکنیم به یاد ماجرای مجروحان جنگ احد می افتیم که اینگونه عمل کرده بودند؛ یعنی هیچ کدام حاضر نشدند که از هم سبقت بگیرند و زودتر آب بنوشد. اینها با این معادلات قابل حل است نه با معادلات ریاضی و مادی. رزمنده مجروحی که به درجه رفیع شهادت هم نایل شد خودش در اروند به من گفت که سر من را بگیر زیر آب. گفتم برای چه؟ گفت من مجروح شدم و میترسم صدای من، دشمن را هشیار کند. امروز این را هر کجای دنیا بگوییم که آدم زنده میگوید سر من را ببر زیر آب تا صدایم دشمن را آگاه نکند برایشان قابلفهم نیست. از این دست مطالب زیاد است. ازگذشت خانوادههای رزمندگان و سختیهایی که تحمل میکردند کمتر صحبت شده است. اینکه بالاخره سهم مادران، همسران، برادران و خواهران در جنگ چه بوده؟ سهم پدر چه بوده؟ پدری که پنج جوان داشته و پنج شهید داده. این در دفاع سهمش از خود این شهیدان کمتر نیست.
- به نظر شمامهمترین بعد دفاعمقدس چیست؟
من با گوش خودم از یک فرمانده عراقی در بیسیم شنیدم که فریاد میزد و کمک میخواست. من ترجمه صحبتهای او را میگویم. فریاد میزد و پشت بیسیم میگفت: «آمدند. آنهایی که دستمال به پیشانیشان بستهاند، آمدند». نگفت آنهایی که تاکتیک خوبی دارند و سلاحشان برنده است. اینها را نگفت. گفت آنهایی که دستمال به پیشانیشان بستهاند. ما به اینها میگوییم پیشانیبند اما آن فرمانده عراقی از آن بهعنوان دستمال یاد میکرد. این پیشانیبند ما چه بود؟ یک پارچه 10در 40سانتی متر که 10ریال ارزش مادی داشت اما روی آن نوشته بود یا حسین، یا مهدی، یا فاطمه زهرا، یا ابالفضل العباس... . حقیقتا هم در شبهای عملیات بچهها میگشتند و آن اسم و شعاری که دوست داشتند را پیدا کنند. حقیقتا جنگ ما یک جنگ حق و باطل بود. شما ببینید مثلا شهیدی مانند مرحمت بالازاده را درنظر بگیرید. 13سال بیشتر نداشت که از اردبیل آمد به تهران و با هزار سختی کاری غیرممکن کرد و هر طوری بود خودش را به رئیسجمهور وقت (مقاممعظم رهبری) رساند و به ایشان گفت من یه تقاضا از شما دارم. ایشان فرمودند بفرمایید. گفت لطفا به مداحان وحوزههای علمیه بفرمایید که دیگر روضه قاسمابنالحسن(ع) را نخوانند. ایشان تعجب کردند و گفتند چرا این حرف را میزنی؟ گفت چون قاسم ابن الحسن روز عاشورا 13سال داشت و حتی زره اندازه او نمیشد و شمشیرش به زمین کشیده میشد اما روز عاشورا امام حسین(ع) به او اجازه داد به جنگ برود اما الان فرمانده سپاه اردبیل به من اجازه نمیدهد به جنگ بروم. یا به حوزهها بگویید روضه قاسم نخوانند یا اجازه بدهید من به جبهه بروم. رئیسجمهور در آنجا به این پسر دستخطی میدهد که اجازه دهند به جبهه برود. دشمن از این تربیت دینی جوانان ما میترسد نه از تسلیحات و تانک و موشک ما.