تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۳۹۱ - ۱۶:۵۳

نفیسه مجیدی‌زاده: مولوی را می‌شناسم اما نه زیاد. یک‌بار بچه که بودم با پدرم برای خرید پرنده رفته بودیم مولوی. آن‌جا یک کوچه بود پر از پرنده‌ها و حیوانات مختلف. شنیده‌ام آن کوچه دیگر وجود ندارد.

نامش محمد و لقبش جلال‌الدین است. در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در شهر بلخ متولد شد.
پدرش، بهاءالدین‌ولدبن‌ولد هم محمد نام داشت و سلطان‌العلما خوانده می‌شد. او در میان مردم بلخ به ولد مشهور بود. ولد مردی خوش سخن بوده و مجلس می‌گفته و مردم بلخ به او بسیار ارادت داشته‌اند.

مولانا را می‌شناسی؟

- سر چهارراه، سرای سنتی مولاناست که کارکنانش لباس محلی می‌پوشند و موسیقی سنتی می‌زنند. کسانی که آن‌جا می‌روند هم غذا می‌خورند و هم قلیان می‌کشند. روی در و دیوار هم اشعاری از شاعران نوشته‌اند.

کدام شاعرها؟

- نمی‌دانم خطش قابل خواندن نیست. اگر هم بخوانم نمی‌توانم تشخیص بدهم که این شعر مال کدام شاعر است!

***

پنج ساله بود که پدرش به علت رنجشی که از سلطان محمد خوارزمشاه پیدا کرده بود، شهر و دیار خود راترک کرد و با خاندان خود به قصد بغداد مهاجرت کرد و در نیشابور با«عطار» عارف مشهور قرن هفتم دیدار کرد. عطار، جلال‌الدین را ستایش کرد وکتاب اسرارنامه‌ی خود را به او هدیه داد.

در هشت سالگی همراه پدر و خانواده از بغداد به زیارت کعبه رفت و از آن‌جا به دمشق و نهایتاً به منطقه‌ای در جنوب رود فرات در ترکیه مهاجرت کردند.

مولوی را چه‌قدر می‌شناسی؟

- کدام مولوی را؟

مگر چند تا مولوی داریم؟

- منظورم خیابان مولوی است یا مولوی شاعر!

شاعر

- بله می‌شناسم، یک شاعر است. هیچ وقت توی مدرسه نگفتند شعرهاش را حفظ کنید. ما بیش‌تر شعر حافظ و سعدی را حفظ می‌کنیم.

می‌دانی مقبره‌اش در ایران است یا...

- ایران است دیگر ؟ نه؟ نیست؟

***

جلال الدین محمد بنا به روایاتی در 18 سالگی در شهر لارنده، به فرمان پدرش با گوهر خاتون، دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرد. پدرش در سال ۶۲۸ هجری قمری در‌گذشت و محمد42 ساله به خواهش مریدان یا بنا به وصیت پدر، دنباله‌ی کار او را گرفت و به وعظ و ارشاد پرداخت.

در چهارراه مولوی

بازار پارچه‌فروش‌ها پایین‌تر از چهارراه است. در این راسته حصیر و فرش هم زیاد است، لوازم آشپزخانه و حمام هم هست.

مولوی بازار سرپوشیده‌ای هم دارد که همه چیز در آن پیدا می‌شود، از روسری و لباس گرفته تا مواد خوراکی فله‌ای. بازار سیداسماعیل هم هست که در آن کلی اسباب و وسایل دست‌دومِ باصاحب و بی‌صاحب خرید و فروش می‌شود!

خلاصه هرچه که بخواهی در محله‌ی مولوی پیدا می‌شود. باغت آباد مولوی!

***

در سال 642 هجری قمری وقتی 38 ساله بود به شمس تبریزی برخورد. پس از آشنایی با این مرد، مجالس وعظ وسخنرانی را ترک گفت و به شعر و شاعری پرداخت و این همه آثار بدیع از خود به یادگار گذاشت:

نه از خاکم نه از بادم نه ازآبم نه از آتش...

شمس بیش از سه سال در قونیه نماند و در سال 645 هجری قمری قونیه را ترک کرد و ناپدید شد.

مولانا کیست؟

- بعضی از قصه‌هایش را در درس‌هایم خوانده‌ام، مثلاً طوطی و بازرگان. قصه‌ی فیل را هم از تلویزیون دیده‌ام.

فکر کنم هم شاعر بوده و هم یک قصه‌گوی خوب.

***

مولانا در فراق شمس، سر به شیدایی برآورد. انبوهی از شعرهای او در حقیقت گزارش همین روزها و لحظه‌های شیدایی است.

مولانا را می‌شناسی؟

- یکی از دوستان مادرم تابلویی از ترکیه هدیه آورده بود که در آن مردی سماع می‌کرد. برایم حرکت مرد جالب بود. مادرم به من گفت که این مربوط به یک شاعر ایرانی است. پرسیدم خب، اگر ایرانی است در ترکیه چه می‌کند؟

مادرم یادم آورد که در مدرسه خوانده‌ام او در قونیه دفن است، اما شاعری ایرانی و پارسی‌گوی است.

***

جلال‌الدین محمد در غروب روز پنجم جمادی الاخر ۶۷۲ هجری قمری در سن ۶۸ سالگی بر اثر یک بیماری ناگهانی، در قونیه فوت کرد. مولانا در مقبره‌ی خانوادگی خفته است. مقبره‌ای که بسیاری از افراد خاندانش از جمله پدرش در آن‌جا مدفون‌اند.

منبع: همشهری آنلاین