جواد عزیزی: این روزها کمتر کسی است که درباره جنایت هولناک نظام‌آباد چیزی نشنیده یا نخوانده باشد.

 حادثه‌ای که جوانی 22ساله به نام حسین، صبح دوشنبه 24مهرماه در خیابان شهید مدنی رقم زد، گوش به گوش در شهر پیچید و خیلی زود تبدیل به یک بمب خبری شد. همه روزنامه‌ها و رسانه‌ها از جوانی نوشتند که چاقوی بزرگی در دست داشت و درحالی‌که در خیابان می‌دوید، مردم بی‌گناه را هدف ضربات چاقویش قرار می‌داد. خبرها و حرف و حدیث‌ها درباره این حادثه، موجی از نگرانی و وحشت را بین مردم منطقه به‌وجود آورد تا جایی که پلیس برای حفظ امنیت منطقه مجبور به راه‌اندازی ایستگاه پلیس در منطقه شد و سرانجام تب حادثه، با دستگیری جوان جنایتکار در یکی از شهرهای اطراف تهران، تا حدودی فروکش کرد. اما سؤالی که حالا مطرح است اینکه عامل جنایت که بود و چرا دست به چنین جنایت احمقانه و دیوانه‌واری زد؟

«مدت‌ها بود که احساس می‌کردم روحم با بقیه در ارتباط است و این مسئله عذابم می‌داد». این جمله یکی از دلایلی بود که جوان جنایتکار بعد از دستگیری به‌عنوان انگیزه‌اش از حمله به مردم به زبان آورد. حسین، فرزند طلاق است و شاید زندگی سختی که در این سال‌ها پشت‌سر گذاشته، یکی از دلایلی باشد که زمینه‌ساز ارتکاب این جنایت وحشیانه بوده است. می‌گوید: «خیلی کوچک بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. دادگاه، سرپرستی من و خواهرم را به پدرم واگذار کرد اما او با زن دیگری ازدواج کرده بود و ما را نمی‌خواست. برای همین به خانه مادربزرگم رفتیم و نزد عمه‌ام بزرگ شدیم».

شاید همین سختی‌ها بود که باعث شد جوان جنایتکار تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواند و بعد از آن ترک تحصیل کند. او پس از رها کردن درس و مدرسه وارد باز کار شد و به‌عنوان پیک موتوری، شروع به‌کار کرد و از همان سال‌ها بود که به ادعای خودش، آن احساس عجیب و غریب به سراغش آمد؛ «کارم در پیک موتوری، رساندن غذا به مشتریان یک مرکز فروش غذا بود. مدتی آنجا کار کردم تا اینکه کار تازه‌ای برایم جفت و جور شد. کار جدیدم، اداره بوفه یک دانشگاه بود ولی وقتی می‌خواستم کارم را شروع کنم، بر سر حقوق با صاحب کارم دچار اختلاف شدم و آن را رها کردم. بعد نزد پدرم رفتم تا در کنار او کار کنم. ولی پنج‌‌ماه که گذشت با هم دچار اختلاف شدیم و این کار را هم رها کردم. در همان زمان‌ها بود که احساس می‌کردم روحم با بقیه در ارتباط است. این ارتباط مرا زجر می‌داد. روحم به من می‌گفت که بقیه، آدم‌های خوبی نیستند و تو باید آنها را از بین ببری. من در برابر این دستور روحم مقاومت می‌کردم تا اینکه شب حادثه رسید و دیگر نتوانستم در برابر این دستور مقاومت کنم».

شروع روز وحشت

حدود ساعت 11:30دوشنبه 24مهرماه بود که حسین به بهانه خرید گوشت چرخ کرده، وارد یک مغازه قصابی در خیابان شهید مدنی شد. او می‌گوید: «از شب قبل از حادثه، صدای روحم به من دستور داده بود که این کار را انجام دهم. ابتدا می‌خواستم نقشه‌ام را در منطقه مجیدیه اجرا کنم. یک مغازه چاقوفروشی در آنجا دیده بودم. می‌خواستم به آن مغازه بروم و چاقویی بردارم و نقشه‌ام را عملی کنم. وقتی به مجیدیه رفتم، مغازه چاقوفروشی بسته بود. برگشتم به نظام‌آباد. می‌خواستم در بازار روز به مردم حمله کنم اما آنجا شلوغ بود و ترسیدم. می‌ترسیدم که مردم دستگیرم کنند و مرا به پلیس تحویل دهند. برای همین پشیمان شدم و به خیابان نظام‌آباد رفتم. وقتی چشمم به قصابی افتاد، به بهانه خرید گوشت‌چرخ‌کرده وارد آنجا شدم. چاقوی قصابی را دیدم که در گوشه‌ای از مغازه بود. به بهانه خوردن آب به آن قسمت رفتم و چاقو را برداشتم. صاحب مغازه مرا دید و می‌خواست مانعم شود، اما او را کتک زدم و از مغازه بیرون دویدم».

از همان لحظه بود که جنایت هولناک جوان 22ساله کلید خورد. رهگذرانی که آن روز در حال عبور از خیابان نظام‌آباد بودند، جوانی را دیدند که چاقوی بزرگی در دست داشت و درحالی‌که در خیابان می‌دوید، هر کسی را که سر راهش می‌دید، با ضربه چاقو مجروح می‌کرد.

یکی از شاهدان می‌گوید: «حدود ساعت 12بود که به مدرسه پسرم رفتم تا او را به خانه برگردانم. ناگهان پسر جوانی را دیدم که می‌دوید. او با قمه‌ای که در دست داشت ناگهان ضربه‌ای به شکم مردی زد که در حال عبور از خیابان بود و به سرعت پا به فرار گذاشت. وقتی مقابل مدرسه پسرم رفتم از دوستانم شنیدم که این جوان خطرناک در اطراف مدرسه‌ای در آن حوالی به سمت چند زن و کودک حمله کرده و آنها را نیز مجروح کرده است».

فرار به قم

حسین بعد از اینکه 12نفر را مجروح کرد، چاقوی خود را بین شمشادهای کنار خیابان انداخت و پا به فرار گذاشت. مقصد او ترمینال جنوب بود و وی وقتی به آنجا رسید، به سرعت بلیت اتوبوس تهیه کرد و راهی قم شد.همزمان با فرار جوان جنایتکار، مأموران پلیس که در جریان حادثه قرار گرفته بودند راهی منطقه نظام‌آباد شدند. مجروحان به سرعت به بیمارستان انتقال یافتند و درمان آنها شروع شد. در بین مجروحان هشت مرد و چهار زن به چشم می‌خوردند که حال یکی از آنها که مردی 42ساله بود، وخیم‌تر از بقیه بود. گرچه پزشکان همه تلاششان را برای نجات جان این مرد انجام دادند اما شدت خونریزی او به حدی بود که در جدال با مرگ مغلوب شد و روی تخت بیمارستان جانش را از دست داد. با مرگ این مرد، پای قاضی شهریاری، بازپرس جنایی پایتخت هم به ماجرا کشیده شد و این در حالی بود که جست‌وجوی گسترده پلیس برای شناسایی و دستگیری عامل جنایت ادامه داشت.

دستگیری شبانه

ماموران پلیس و بسیج در چشم بر هم‌زدنی محله نظام‌آباد را پر کردند. نخستین اقدام آنها، تلاش برای شناسایی هویت ضارب بود. حسین اهل همان منطقه بود و خیلی زود افرادی که وی را در خیابان دیده و شناخته بودند، اطلاعاتشان را در اختیار پلیس قرار دادند. در همان ساعات اولیه هویت و محل زندگی ضارب شناسایی شد و مأموران راهی آنجا شدند اما ردی از پسر جوان به‌دست نیامد. او به محل نامعلومی گریخته و هیچ سرنخی از خودش برجا نگذاشته بود. کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران که مأمور رسیدگی به این پرونده شده بودند، ردیابی‌های ویژه‌ای را برای شناسایی مخفیگاه متهم فراری شروع کردند. این ردیابی‌ها نشان می‌داد که متهم تحت تعقیب به شهر قم گریخته است. تحقیق از خانواده حسین شروع شد اما آنها مدعی شدند که کسی را در قم نمی‌شناسند و نمی‌دانند که چرا پسرشان به این شهر گریخته است. از طرفی پرس‌و‌جو از دوستان جوان جنایتکار نیز نشان می‌داد که حسین در قم کسی را نمی‌شناسد و به همین دلیل احتمال داشت که وی در پارک‌ها و اماکن عمومی این شهر مخفی شود.

با این فرضیه، مأموران با تمامی کلانتری‌های شهر قم تماس گرفتند و مشخصات حسین در اختیار آنها قرار گرفت. تیم‌های گشتی با در اختیار داشتن مشخصات جوان تحت تعقیب راهی پارک‌ها و تمامی محل‌هایی شدند که احتمال می‌رفت وی در آنجا مخفی شده باشد تا اینکه چند ساعت بعد درحالی‌که هوا تاریک شده بود قاتل تحت تعقیب راهی یکی از کلانتری‌ها شد.
حسین می‌گوید: «در چند ساعتی که در قم بودم به یکی از مکان‌های عمومی رفتم. در آنجا گریه کردم و بعد تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. این بود که به طرف یکی از کلانتری‌ها راه افتادم و وقتی وارد آنجا شدم، آنها که مشخصات مرا در اختیار داشتند، دستگیرم کردند».

بازسازی ناکام

پسر جوان به محض دستگیری به تهران انتقال یافت و در اختیار کارآگاهان اداره دهم آگاهی قرار گرفت. او که کاملا خونسرد بود، در همان بازجویی‌های اولیه به جنایت اعتراف کرد؛ جنایتی که باعث شده بود جوی از ناامنی در منطقه نظام‌آباد به‌وجود آید و مردم این منطقه را به‌شدت خشمگین کند. پلیس در این مرحله تصمیم گرفت برای کم‌کردن التهاب مردم، متهم را برای بازسازی صحنه جنایت به آنجا انتقال دهد تا همه با اطمینان از دستگیری او از برقراری امنیت مطمئن شوند.
مردم منطقه که از ماجرا باخبر شده بودند ساعت 12ظهر سه‌شنبه 25مهرماه درحالی‌که قرار بود جوان جنایتکار در حضور مأموران پلیس و بازپرس پرونده به بازسازی صحنه جنایت بپردازد، راهی محل حادثه شدند. در چشم برهم زدنی خیابان شهید مدنی تهران مملو از جمعیتی شد که برای دیدن بازسازی صحنه به محل آمده بودند. همزمان خودروهای پلیس و به‌دنبال آن ونی که حامل متهم بود با عبور از میان جمعیت در محل حادثه متوقف شدند. بین جمعیت خانواده افرادی که هدف ضربات چاقوی متهم قرار گرفته بودند هم حضور داشتند. عصبانیت را می‌شد در چشمان افرادی که در محل جمع شده بودند به خوبی دید. مأموران، متهم را از داخل ون بیرون آوردند و به بالای سقف ماشین منتقل کردند تا همه مردم او را ببینند. همهمه‌ای که بین جمعیت به‌وجود آمده بود هرلحظه بیشتر و بیشتر می‌شد. حالا نوبت بازسازی صحنه بود اما ازدحام جمعیت به حدی بود که مأموران موفق به انجام بازسازی نشدند. به همین دلیل تصمیم گرفتند متهم را به اداره آگاهی برگردانند تا زمان دیگری بازسازی صحنه جنایت انجام شود.

بازسازی در سکوت

چند روز از دستگیری حسین گذشته و هنوز ماجرای جنایتی که او رقم زده بود نقل هر محفلی در منطقه نظام‌آباد و اطراف آن بود. از آنجا که قرار بود این پرونده به‌صورت ویژه رسیدگی شود، مأموران تصمیم گرفتند به جای خیابان نظام‌آباد، بازسازی صحنه را در محوطه اداره آگاهی انجام دهند. در این صورت بازسازی در آرامش بیشتری انجام می‌شد و متهم می‌توانست همه اتفاقاتی که روز حادثه رقم زده بود را یک به یک توضیح دهد. به این ترتیب حسین از بازداشتگاه به محوطه اداره آگاهی تهران انتقال یافت و در حضور کارشناسان تشخیص هویت، مشغول بازسازی صحنه حمله به مردم بی‌گناه شد. او با در دست‌داشتن چوبی به‌عنوان چاقو نشان داد که چطور بعد از خروج از مغازه قصابی به مردم حمله کرده و به هر کسی که می‌رسیده ضربه‌ای وارد می‌کرده است. او بعد از تشریح تمامی جزئیات، راهی بازداشتگاه شد و حالا منتظر است تا رسیدگی به پرونده‌اش در دادسرا هر چه زودتر شروع شود.

گفت‌وگو با متهم

 

  • چند سال داری؟

22ساله هستم. قبلا پیک موتوری یک رستوران بودم اما از 20روز قبل بیکار شدم.

 

  • چه شد که دست به چنین کاری زدی؟

من مشکل روحی و روانی داشتم. فکر می‌کردم همه دشمن من هستند. حتی این مشکلات باعث شد که چند سال قبل خودکشی کنم که زنده ماندم. روحم به من دستور داد که دست به چنین کاری بزنم.

 

  • یادت هست که چند نفر را با چاقو زدی؟

همه‌‌چیز مثل فیلم بود. یادم هست که مردم فریاد می‌زدند و می‌گفتند بگیریدش اما من فرار می‌کردم. نمی‌دانم بین راه چند نفر را زدم اما خاطرم هست چند نفرشان زن بودند. چند پیرمرد هم سر راهم بودند که آنها را هم با چاقو زدم.

 

  • چطور فرار کردی؟

بعد از اینکه آخرین نفر را زدم، چاقو را زیر لباسم مخفی کردم و سوار تاکسی شدم. وقتی از محل دور شدم چاقو را لای شمشادها انداختم و به ترمینال جنوب رفتم و راهی قم شدم.

 

  • اعتیاد داری؟

نه. حتی سیگار هم نمی‌کشم.

 

  • سابقه قبلی داری؟

بله. پیش از این یک مرتبه به خاطر رابطه نامشروع زندانی شده بودم.

 

  • از این ماجرا شرمنده‌ام

بعد از دستگیری متهم، پدر او را در اداره آگاهی دیدیم. او در گفت‌وگو با همشهری مدعی شد که از اقدام پسرش شرمنده است.

 

  • حسین چندمین فرزند شماست؟

من سه فرزند دارم و حسین سومین فرزندم است.

 

  • حدس می‌زدید که او روزی دست به چنین جنایتی بزند؟

نه اصلا. الان هم از اینکه او دست به چنین کاری زده، شرمنده‌ام. من در تمام عمرم با سختی کار کردم و در حال حاضر هم کارگر ساختمانی هستم اما نمی‌دانم چرا پسرم دست به این کار زد.

 

  • چه شد که از همسرتان جدا شدید؟

ما با هم همیشه درگیری داشتیم. او آبرویم را برده بود. برای همین از او جدا شدم.

 

  • چرا سرپرستی پسرتان را قبول نکردید؟

من نمی‌توانستم او را کنترل کنم. او از محل کارش اخراج شد. حسین به‌خاطر مشکلات خانوادگی دیوانه شده بود و دیگر طاقت نداشت. می‌گفت که می‌خواهد مادر و خواهرش را به قتل برساند. همه اینها به‌خاطر این بود که او در محیط پرتنشی که با همسر قبلی‌ام داشتم، بزرگ شد.

 

  • درست است کـه او قبـلا خودکشی کرده بود؟

بله. او مقدار زیادی قرص خورد تا خودش را بکشد اما زنده ماند. دو شب در بیمارستان بستری بود تا اینکه به هوش آمد.‌ ای کاش زنده نمی‌ماند و این کار را نمی‌کرد.