منتقدان میگویند که آیا بهتر نیست سازمان محیطزیست به جای پرداختن به پروژههایی اینچنینی که شکست آنها از قبل مشخص است به حفاظت از گونههای موجود حیاتوحش کشور بپردازد؟ آنچه در پی میآید نقدی در همین زمینه به قلم دکتر اسماعیل کهرم استاد برجسته محیط زیست و حیاتوحش است. وی معتقد است که مسئولان محیطزیست با درنظر گرفتن اظهارات کارشناسان دلسوز، از دنبالکردن پروژه احیای ببر میانکاله صرفنظر کنند.
ابتدای سخن
«هرکه نامُخت از گذشت روزگار/ هیچ ناموزد
ز هیچ آموزگار»
روی سخن بنده با سازمان محترم حفاظت محیطزیست است که قول میدهم از هر صدنفر، هر جای ایران، 20نفر نام این سازمان را صحیح بازگو نکنند. سازمان حفظ محیطزیست و سازمان محیطزیست، سازمان حفاظت از محیطزیست، تنها برخی از اسامی اشتباه متداول است.
به نظر شما چرا نباید مردم بعد از گذشت بیش از چهار دهه که از تاسیس این سازمان میگذرد، لااقل نام این سازمان بسیار مهم را به درستی بدانند؟
رسانهها را ورق بزنیم، ببینیم و بشنویم؛ جای روابط عمومی سازمان به راستی خالی است. اگر صحبتی از «محیطزیست» در رسانه به میان میآید، توسط علاقهمندان به محیطزیست عنوان میشود و نه توسط عوامل محیطزیست! و این در حالی است که برنامههای مربوط به محیطزیست (به خصوص محیطزیست طبیعی مانند مسائل مربوط به جنگل، مرتع و حیاتوحش) از پربینندهترین برنامههای تلویزیونهای جهان است و در ایران عزیز خودمان نیز اگر روابط عمومیهای سازمان حفاظت محیطزیست کمی علاقه، احساس مسئولیت و حرکت از خود بروز دهند به طور قطع میتوانند حس کنجکاوی میلیونها ایرانی را اقناع کنند. اکنون فیلمهایی که در جهان به نام «راز بقا» معرفی میشوند، همه جا جزو پربینندهترین برنامههای عالم هستند. با کمی ابتکار و پشتکار، ما هم میتوانیم میلیونها ایرانی را جذب کنیم و دانش آنان را نسبت به مسائل زیستمحیطی، ارتقا دهیم؛ به همین آسانی؛ سهل و کمی ممتنع!
پافشاری بر طرح از پیش شکست خورده
در سالهای اخیر شاهد آن بودهایم که روابط عمومی(که من تصور میکنم مهمترین و حیاتیترین سیستم در داخل سازمان است)، اهم وقت و انرژی خود را صرف توجیه اقداماتی میکند که اشتباها از طرف مقامات سرزده است. در زمان ریاست خانم جوادی، به خاطر دارم که روابط عمومی سازمان، آنچه در چنته داشت هزینه کرد تا اثبات کند که «شادکردن مردم» بخشی از وظایف سازمان متبوع وی است! ایشان میخواستند دعوت از سیرک ایتالیایی را به هر نحو که شده موجه نشان دهند؛ الحق والانصاف توجیه عملیات سرگرمی به عنوان وظیفه سازمان حفاظت محیطزیست فراتر از شقالقمر است. جای دیگر همین روابط عمومی میباید فنسکشی(دقت فرمایید Fence است؛ یعنی فِنس یا حصار و نرده!) در پارک ملی خارتوران رابرای محصورکردن گورخر توجیه کند! آن هم با تعویض رئیس سازمان و بهخصوص همسر ایشان، به کل منتفی شد و آن همه هزینه برای هیچ!
هماکنون مشغله روابط عمومی محیطزیست کدام است که اجازه کار اصلی را به او نمیدهد؟ قبل از آنکه به این پرسش اصولی پاسخ دهم بیاییم وظایف روابط عمومی را بررسی کنیم و آن وقت ببینیم آیا ما وظایف خود را بهخوبی انجام دادهایم؟ در طول این سالها، فقط یکبار گردهمایی بین روابط عمومی و رسانهها برقرار شد که بسیار مؤثر بود؛ والسلام؛ نه خبری، نه اثری و نه سخنگویی. وقتی سؤال میکنیم که چرا سخنگو ندارید؟ پاسخ جالب است؛ «خیلی از تشکیلات سخنگو ندارند!» روابط عمومیها در هر دستگاهی از تخصصیترین عوامل زیرمجموعه هستند؛ بهخصوص در تشکیلات زیستمحیطی. عوامل فعال در روابط عمومیها زمانی میتوانند مؤثر باشند که قلبا به آنچه انجام میدهند اعتقاد داشته باشند! حدود سه سال میشود که تمام نیروی متخصصان سازمان معطوف به معرفی ببرهای سیبری(به نام ببرمازندران) شده است.
ببر سیبری، ببر مازندران نیست
بهرغم تمام مباحث علمی و نظریات کارشناسانه صاحبنظران عرصه حیاتوحش، همچنان رئیس سازمان بر اجرای این طرح پای میفشارد. دو قلاده پلنگ نیز در این دادوستد هماکنون در باغوحشهای تهران و شیراز نگهداری میشوند که بهموقع در روسیه کار تبادل آنها به انجام خواهد رسید. در مورد تفاوت ببرهای سیبری و مازندران سخن بسیاررفته و 60کیلوگرم اختلاف وزن، ضخامت کت، سر بزرگ، و... همه مؤید آن است که این دو زیرگونه متفاوتند. جناب آقای محمدیزاده، در نیت خیر سازمان در زمینه معرفی این ببر به مازندران و گلستان شکی نیست ولی باز هم ما طعم تلخ شکست را خواهیم چشید. شما میدانید که ببر نر جوان را مشمشه نکشت. به احترام محیطزیست مملکتم علت اصلی را من هم افشا نمیکنم. پس از گذشتن دوره خدمت شما در سازمان، آنچه از شما خواهد ماند یک منطقه محصور خواهد بود با چند قلاده ببر در آن و لاشههای الاغ که بوی عفونت آن میانکاله زیبا را برداشته است. هنوز دیر نیست. حیف است که نام شما، معاون شما و کارشناسان برجسته سازمان حفاظت محیطزیست تحتالشعاع یک پروژه شکستخورده قرار بگیرد، پذیرفتن شکست شهامت میخواهد.
من با بچههای میانکاله صحبت کردهام. همگی از من خواستهاند که از شما بخواهم این طرح را متوقف کنید. «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم/ تو خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال»