همان عهدی که در محاوره ابراهیم خلیل(ع) و پروردگارش میتوان از آن نشان گرفت: «و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید، [خدا] به او میفرمود: «من تو را پیشوای مردم قرار دادم.» [ابراهیم] تا پرسید: از دودمانم (چطور)؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمیرسد.» (بقره/124) و این عهدی است مستمر و همیشگی همانطور که آیه گواه آن است. اینکه برخی از مفسران- با وجود تیزبینی و دقت تفسیری که از خود نشان دادهاند-آیه 67 سوره مبارکه مائده را به اعلام ولایت امیرمؤمنان منسوب و مرتبط دانستهاند، گذشته از آنکه نادیده گرفتن بخش وسیعی از تاریخ به شمار میآید، گونهای جفا در حق رسول اعظم(ص) است؛ چرا که تاریخ به یاد دارد، پیامبر در یومالدار و در پی فرمان الهی به انذار نزدیکان، علی را در 13سالگی به ولایت و وصایت برگزیده است و نیزتاریخ از یاد نمیبرد که آیه ولایت (مائده/55) در شأن چه کسی نازل شده است.
تاریخ به یاد دارد که پیامبر(ص)، پیش از حرکت به تبوک، نسبت خود را به علی(ع) نسبت موسی به هارون دانسته است، جز آنکه بعد از او پیامبری نیست.چه اگر مراد نبی، ولایت دادن بر شهر پیرمردان و پیرزنان و کودکان بود نیازی به گفتن این جمله که «مگر آنکه پس از من پیامبری نیست» نبود و نیز تاریخ از یاد نمیبرد که پیامبر(ص) علی را به مباهله نجرانیان برد و او را به منزله و مثابه (نفس) و جان خود بهشمار آورد؛ حادثهای که ممهور است به تأیید قرآن کریم. اینکه پیامبر ششماه و به روایتی 9ماه پس از نزول آیه تطهیر(احزاب/33) که بر عصمت اهلبیت پیامبر گواه است، بر باب خانه علی(ع) و فاطمه(س) میایستاد و به ایشان با لقب اهلبیت سلام میکرد، آیا در تاریخ از یاد خواهد رفت؟ تاریخ از این رویدادها کم بهخود ندیده است.
اینک پرسش از اصل وجود ولایت نیست؛ که امری مسلم است به تواتر و توافق فریقین. پرسش اینک از چیستی و ماهیت ولایت است. ماهیتی که گرچه به لحاظ تاریخی در هستی و اصل وجودی ولایت بهگونهای همبسته شده، اما پرسش از آن یادآور عهدی است که خداوند با مردمان بسته است. پرسش را ما از نگاهی به نظاره مینشینیم که مأخوذ از اهلبیت است و میدانیم که اهلبیت آگاهترند از آنچه در بیت و خانه رسالت و ولایت میگذرد؛ همان اهلبیتی که نبی، نامشان را به صراحت در برکه خم، بر زبان جاری کرد. با این مقدمه به پرسش از ولایت مینشینیم از نگاه پنجمین ولی، محمدبنعلیبنحسین(ع) امام باقر(ع).
ماهیت و پایههای امامت و ولایت از نگاه امام باقر(ع) مانند نبوت امری الهی و مبتنی است بر قرآن کریم. امام هرچند در این جستار استناد به حدیث را فراموش نمیکند اما مستند ساختن قرآن را که میثاق و قدر مشترک مسلمانان است، دارای اهمیتی ویژه تلقی میکند.
کلینی در «کافی، ج یک، ص 289 » و نیز قاضی نعمان اسماعیلی در «دعائم الاسلام، ج یک، ص17» تأکید امام را بر آیه 55سوره مائده نقل میکنند: «انما ولیکمالله و رسوله والذین امنو الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون؛ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند.همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند». تأکید امام البته بیهیچ روی امری شگرف به شمار نمیرود چرا که تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که آیه درباره امام علی(ع) نازل شده است.
بنابراین استدلال امام، با دو مقدمه به نتیجه مطلوب میرسد: تنها و تنها ولی شما خدا و پیامبر و مومنانی هستند که در حال رکوع زکات میدهند. منظور از مومنان علی است. پس علی(ع) صاحب ولایت انحصاری بر مومنان است. تنها اختلافی که در اینباره وجود دارد، مسئلهای است که در مورد تفسیر «واو» روی داده است، چرا که مفسران اهل سنت «واو» را که پیش از واژه «رسوله» قرار گرفته است، واو حالیه درنظر گرفتهاند، که با این تفسیر معنای آیه اینگونه خواهد بود: به راستی ولی شما تنها خداوند است. پیامبر و مومنانی که نماز بر پای میدارند و زکات میدهند و آنها رکوعکنندگان هستند. با این تفسیر از «واو»، ولایت تنها منحصر به خداوند خواهد بود.
پاسخ امام کاملا واضح و روشن بود: اگر واو را حالیه درنظر گیریم، علاوه بر اینکه آیه دیگر هیچ وجه محصلی نخواهد داشت، برخلاف ظاهر آیه، تفسیر خود را ارائه کردهایم و به سخن دیگر؛ تفسیر به رأی کردهایم. شکل دیگری که درباره این آیه در تطبیق آن بر امیرمومنان وجود دارد در واژه «الذین» نهفته است البته این اشکال در میان مفسران عمومیت ندارد. امام در پاسخ به این مسئله که به جمع بودن اسم موصول «الذین» و مفرد بودن حضرت علی مربوط است یک مثال نقض را مطرح میکند: «الذین تالو لاخوانهم و تعدوا لو، طاعونا ما قتلوا...» (آلعمران/168): «همان کسانی که (خود در خانه) نشستند و درباره دوستان خود گفتند: اگر از ما پیروی میکردند، کشته نمیشدند...». تمام مفسران بر این باورند که مقصود از «الذین» که اسم موصول جمع مذکر است، تنها یک تن است یعنی عبداللهبنابیبنابیسلول، سردسته منافقان یثرب.
آیه دیگری که امام در تأیید ولایت ائمه به گواه میگیرد و علاوه بر آن، سرشت آن را نیز تا حدی مشخص میکند، آیه 59سوره نساء است:« یا ایها الذین امنوا اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولی الامرمنکم...؛ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را نیز اطاعت کنید...» استناد امام به آیه مذکور را، شیخ طوسی در«تبیان، ج3، ص235 » و قاضی نعمان در« دعائم، ج1، ص31 » گزارش کردهاند. استدلال امام بسیار واضح و منطقی است: «اولیالامر» باید بهصورت مطلق مورد اطاعت و تبعیت قرار گیرند و اگر اولیالامر، احتمالا خطاکار و گناهپیشه میبودند، هرگز پروردگار امر به اطاعت مطلق از ایشان نمینمود.
بنابراین باید مصادیق اولیالامر را در آیه تطهیر (احزاب/33 )جستوجو کرد که مصداق معصومان و پاکان از رجس و پلیدی امت را معین ساخته است. وضوح این امر بهگونهای است که حتی مورخ و مفسر بزرگ اهل سنت، محمدبن جریر طبری به نقل از یکی از مفسران قدیمی، یعنی مجاهد، در تأیید این موضع امام، روایاتی را مطرح میکند (طبری، تفسیر، ج8، ص505- 504). گذشته از آیات (شوری/23 ) و استناد جالب و مبتکرانهای که در گزارشهای بهجامانده از استدلالهای ایشان قابل مشاهده است، آیه 32سوره مبارکه فاطر است:«ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذنالله، ذلک هوالفضل الکبیر؛سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم؛ پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانهرو و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند؛ و این خود تنها توفیق بزرگ است».
بسیار دارای اهمیت است که در استدلال ایشان نحوه استناد به قواعد ادبی را مورد بازنگری قرار دهیم. الف و لام متصل به واژه الخیرات که به لحاظ صرفی جمع مکسر است، در این استدلال افاده عموم میکند. به دیگر سخن منظور از «الخیرات» تمامی خیرها، نیکیها و خوبیهای ممکنی است که یک انسان توانایی دستیابی به آنها را داراست. آیا گروهی از مسلمانان بر این باور، یافت میشوند که افرادی در تمامی نیکیها گوی سبقت را از دیگران ربودهاند و هیچ ظلم و گناهی برگردن ایشان وجود ندارد؟ اهل سنت به عدالت صحابه اعتقاد دارند، گرچه در محدوده و وسعت صحبت و معنای صحابی بودن اختلاف به چشم میآید، اما این عدالت بیشک، لااقل با ارتکاب گناهان کوچک (صغیره) سازگاری دارد.
بنابراین تنها شیعیان هستند که مطابق آیه مذکور به گروهی معصوم باور دارند. آیه تطهیر نیز گذشته از تأکیدی که بر استدلال پیشین مینهد، خود دلیل گویا و واضحی است بر وجود گروهی از امت تحت عنوان اهلبیت که از تمامی گناهان مبرا و به تمامی نیکیها متصف هستند، به این چنین گروهی از امت با چنین ویژگیهایی، تنها شیعیان معتقد هستند. امام باقر(ع)، با استنادهای مکرر به آیات قرآن در واقع امامت را یکی از فرایض میشمارد که خداوند بر دوش مومنان نهاده است. تنها با این تفاوت که امامت مهمترین این فرایض و تکالیف است. امامان از نگاه قرآن به گزارش امامباقر(ع)، حافظان و هادیان مومنانند و اطاعت از آنها فرض واجب است. آنها اهلالذکر هستند و کتاب، یعنی قرآن، به آنها به میراث داده شده است. به این ترتیب آنها مفسران قرآن و تأویلکنندگان آن هستند. گرچه این تفسیر انحصاری نیست.
آنان راسخان در علم و پاک و معصوم از گناه و لغزش هستند. نور الهی هستند که مردم میتوانند با آنها راه مستقیم بجویند. از اینرو دوست داشتن آنان بر مومنان واجب شده است. در نتیجه امام باقر(ع) در کامل ساختن نظریه امامت براساس قرآن بر چند محور اساسی تأکید میکند: امامت امری الهی است. به سخن دیگر نص الهی درباره آن وجود دارد (منصوص است). پیامبر بارها و ازجمله در هجدهم ذیحجه آن را مطرح ساخته است (منصوب به نص است). امامت در این جهان نیز، وجوب و ضرورت دارد، چرا که دانشی حقیقی را به بندگان عرضه میدارد (علم الهی امامان) در نتیجه این محورها، محور دیگری گشوده میشود: امامان، باید مورد اطاعت واقع شوند؛ چرا که قرآن بر عصمت آنان تأکید ویژه نهاده است (معصوم بودن امامان). امام باقر(ع) در تئوری ولایت خویش بیشتر قرآن را مستمسک و مستند قرار میدهد و عمدتا استدلالهای خود را بر پایه آیات سامان میدهد. در این میان اما نباید از استدلالهای ایشان به احادیث غافل شد، خصوصا احادیثی که تنها مورد اتفاق یک گروه از مسلمانان نیست.
حدیث غدیر، از نظرگاه ایشان، حدیثی است که علاوه بر پذیرش از سوی تمامی فرق مسلمان، یکی از معدود احادیثی است که تمامی چهار صفت پیش گفته را - که همگی بهگونهای در تکمیل نمایاندن ماهیت ولی نقش دارند- کاملاً مطرح میسازد. امام بهطور مشخص و محوری به یک فراز از این حدیث استدلال میکند (دعائم، جیک، ص17) بخشی که معیار تفسیر مبهمترین واژه حدیث از نگاه اهل سنت میشود؛ یعنی واژه «مولی».
پیامبر در ابتدای سخن، بخش آغازین آیه شش سوره مبارکه احزاب را تلاوت میکند: «النبی اولی بالمومنین من انفسهم...»: «پیامبر به مومنان از خودشان سزاوارتر و نزدیکتر است». پس از آن پیامبر سه بار از حاضران تصدیق میگیرد که آیا من از شما بهخودتان سزاوارتر نیستم؟ جواب حاضران اما از پیش روشن است: آری. آنگاه و با توجه بهمعنای پیش گفته از مولی و ولی که عبارت است از تسلط و سرپرستی و برتری به حاضران، برای آخرین بار میگوید: «من کنت مولاه، فهذا علی مولاه»؛ هرکه من مولای اویم، این علی مولای اوست.
احتمالا برداشت بسیاری از حاضران و ازجمله خلیفه دوم نیز همین امر بوده است که باعث شده تا پس از پایان خطبه به سوی امام علی(ع) بشتابند و بر او به ولایت شادباش بگویند. اهل سنت نیز، چنانکه ذکر آن رفت، بر صدور حدیث از خویش تردید روا نمیدارند و بسیاری از آنان حدیث غدیر را روایت کردهاند اما از معنای آن روایت و گزارش دیگری دارند. برخی از ایشان کوشیدهاند تا زمینه تاریخی چنین گزارشی را با توجه به اوضاع و احوالی که پیش از آن میان امام علی و صحابه گذشته است، نشان دهند ( ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج5ص 214-208 نیز مسند احمد، ج5، ص347).
بهنظر آنان مسئله آن بود که عدهای از علی(ع) بهخاطر شیوه عادلانه - به باور آنان افراطی- تقسیم غنائم هیأت اعزامی به یمن، به پیامبر(ص) شکایت بردند که با ترشرویی پیامبر مواجه شدند و نیز تأیید مجدد امام از سوی پیامبر. این جنگ که در یمن اتفاق افتاده بود، به فرماندهی امام بود و امام پس از آن کوشید تا خود را در حجهالوداع به پیامبر در مکه برساند.
آنها استدلال میکنند که پیامبر(ص) در حاشیه غدیرخم کوشید تا این احساسات ناخوشایند را نسبت به علی از دل آنان بزداید! البته این استدلال و تمامی استدلالهایی که بر این پیشفرض استوارند که منظور از «مولی» دوست یا چیزی شبیه به آن است، با این مشکل اساسی روبهرو هستند که برای زدودن این کینهها - که بعدها خود امام در جایی میگویند: هرگز این کینهها و عقدهها زائل نخواهد شد- نیازی به جمعآوری بیش از90هزار نفر و به روایتی120هزار نفر نیست.