نوشته راکش هاشال* - ترجمه یونس شکرخواه: این مدخل مروری تاریخی دارد بر برخی از وقایع و عوامل کلیدی که بر توسعه و روند پخش برنامه در بریتانیا تأثیرگذار بوده‌اند.

پخش، به عنوان جنبه‌ای جدایی ناپذیر از ساختار اجتماعی، دستیابی به وقایع، عقاید و تجارب را در زندگی فرهنگی و سیاسی به طرزی وسیع امکان‌پذیر ساخته است. وظیفه این مدخل، تعیین لحظات و جریان‌های کلیدی‌ای است که ساختار سیستم پخش بریتانیا را شکل داده، و همچنین روشن کردن جایگاه چنین لحظات و جریان‌هایی در تعامل میان پخش و جامعه.

این چشم‌انداز تاریخی، تمرکزگرایی دولتی را در خلال توسعه پخش در بریتانیا آشکار می‌سازد و همچنین به تشریح قالب این نظام کمک می‌کند

خاستگاه‌های پخش

یک ایتالیایی به نام گلیلمو مارکنی[۱] که به مخابرات بدون سیم علاقه‌مند بود، در سال ۱۸۹۶ در بریتانیا قابلیت‌های آن را تشریح کرد و با پیشرفت‌هایی که در سال‌های بعد در عرصه تجهیزات فنی صورت گرفت، حجم مخابره به طور پیوسته افزایش یافت.

در سال ۱۹۱۴، پخش به مفهوم امروزی آن، یعنی انتقال صدا به مکان‌های بسیار دور، فراگیر شد. ارتش در جنگ جهانی اول با به کارگیری فناوری بی‌سیم در هدایت کشتی‌های جنگی، توانایی‌های آن را آشکار ساخت (Briggs, ۱۹۶۱: ۳۶). مسایل امنیتی مربوط به بی‌سیم؛ باعث مخالفت بخشی از مقامات نظامی، و کنار گذاشتن کنترل رادیو در مقطع پس از جنگ از سوی آنان شد. در هر حال، در این مقطع، مردم گیرنده‌هایی برای خود ساخته بودند که دسترسی به فرکانس‌ها را برای آنها امکان‌پذیر می‌ساخت. منافع تجاری نهفته در تولید گیرنده‌های رادیویی و علاقه تولیدکنندگان به تولید بیشتر این گیرنده‌ها باعث شد تا دولت برای ایجاد ایستگاه‌های بیشتر، تحت فشار قرار بگیرد.

مارکنی در سال ۱۹۲۰، در حالی پخش منظم برنامه‌های رادیویی را در بریتانیا آغاز کرد، که سایر اپراتورها، به دقت آن را زیر نظر داشتند و علاقه‌مندی خود را به درگیری و رقابت در این حوزه نمایان می‌کردند. انتظار می‌رفت که بهترین شیوه مهار و کنترل گسترش پخش صدا (رادیو) همکاری بین گروه‌های ذی‌نفع باشد و نه رقابت بین آنها؛ بنابراین، اداره پست به عنوان مرجع صدور مجوز پخش، کنسرسیومی مرکب از شش تولیدکننده عمده دستگاه‌های بی‌سیم (رادیو) را تشکیل داد که حاصل آن ظهور بی‌بی‌سی در نوامبر ۱۹۲۲ به مدیر کلی جان ریث[۲]بود.

بی‌بی‌سی

دوره اول پخش، دوره‌ای آزمایشی بود که طی آن مقولاتی چون قابلیت اجرایی، تأمین مالی و هدف پخش بررسی شد (Curran and Seaton. ۱۹۹۷: ۱۱۲). کمیته سایکس[۳] ، بنا به مسئولیتی که داشت، در سال ۱۹۲۳ گزارشی دربارة این سه مساله ارائه کرد که نخستین پژوهش رسمی در این زمینه بود. این کمیته چنین نتیجه گرفت که «کمبود طیف» و محدودیت آن ایجاب می‌کند که جایگاه پخش، در حکم یک منبع و ذخیره ملی باشد و بر این اساس، استفاده از منابع مالی بازار آزاد برای تأمین هزینه‌های آن غیرعاقلانه خواهد بود. بنابراین، کسب درآمد به وسیلة تبلیغات، مردود و مقرر شد که هزینه پخش برنامه به وسیله اخذ حق امتیاز از شنوندگان و درآمد ناشی از فروش بخشی از دستگاه‌های رادیو تأمین شود، ولی نقایص این مقررات نیز خیلی زود آشکار شد. یعنی زمانی که مشخص شد عده زیادی از پرداخت حق امتیاز طفره می‌روند، و نیز تولیدکنندگان دستگاه‌ها به دلیل وجود شنوندگانی که خودشان دستگاه‌ها را مونتاژ می‌کردند، در زمینة کسب درآمد یا افزایش آن با مشکلات فراوانی روبه‌رو شدند. چنین مقرراتی به تغییر و اصلاح نیاز داشت و کمیتة «کراوفورد» [۴] در سال ۱۹۲۶، این مسایل را در مباحثی در مورد آیندة پخش مطرح و به آن توجه کرد.

پیشنهادهای کمیته، بازتاب تمایلات ریث، مدیرکل بی‌بی‌سی، مبنی بر ضرورت ایجاد مؤسسه‌ای عمومی؛ خارج از پخش بود. به این ترتیب بی‌بی‌سی در ژانویه ۱۹۲۷ و تحت نظارت ریث و متأثر از اعتقاد او به منافع و مصلحت عمومی تشکیل شد. ویژگی منحصر به فرد این امر، یعنی پخش برنامه در جهت منافع عموم مردم و خدمت به آنها، نوعی خیرخواهی پدرانه را منعکس می‌کرد که با تعهدات معینی بر عهدة بی‌بی‌سی گذاشته شده بود؛ تعهداتی که بی‌بی‌سی می‌توانست در حد توان خود به عنوان تنها تشکیلات پخش‌کنندة برنامه انجام دهد که عمدتاً هم بر آرای ماتیو آرنولد [۵] متمرکز بود. بینش و عقاید متعصبانه ریث در کنار اصلاحات سازمانی که کمیته کراوفورد با سختی ایجاد کرد، نقش مدنی روشنگری عمومی را به همراه مسئولیت اجتماعی برای شکل دادن به هویت جامعه طرح‌ریزی کرد. وظیفه بی‌بی‌سی بر اساس منشور سلطنتی، اطلاع‌رسانی، آموزش و سرگرمی بود. بدین ترتیب وقتی ریث طرح صدای واحد ملی را ارائه کرد تا حس بریتانیایی بودن به خوبی در مردم رسوخ کند، بی‌بی‌سی آن را تأمین و اجرا کرد.

پخش مجبور بود خطرات ایجاد مخاطب بی‌فرهنگ و بی‌بند و بار را که سیستم متکی به بازار قصد به وجود آوردن آن را داشت، با تعیین اضافه بهای برنامه‌سازی با کمترین وجه اشتراک از طریق تکیه بر تبلیغات، از بین ببرد. به همین ترتیب، سیستم نظارت خشک و جدی بی‌بی‌سی امکانات رادیو را برای بروز نافرمانی مدنی در برهه‌ای از شورش‌های اجتماعی فراهم کرد.

نخستین آزمون تعیین نقش و ارزش بی‌بی‌سی، اعتصاب عمومی سال ۱۹۲۶ بود که طی آن، این شبکه رادیویی با استفاده از تعطیلی مطبوعات، خود را به عنوان کانال اصلی خبررسانی در اذهان جا انداخت و با تسلط بر ادارة مناقشه، حوزه‌ای از فعالیت را برای خود تثبیت کرد که هنوز هم عمدتاً محفوظ مانده است. میزان هماهنگی بین دولت و تعهدات محافظه‌کارانة بی‌بی‌سی، همان‌طور که ریث روشن کرد، آن را به سوی دیدگاهی توافقی سوق داد که مکمل دیدگاه دولت بود. در حالی که این تأیید و حمایت از قدرت، احتمال بروز جانشینی را از بین برد و تمدید حکم آن را تضمین کرد، ولی در عین حال تأییدی بود بر اینکه بی‌بی‌سی تنها یک بخش ضمیمه دولت است (Briggs, ۱۹۶۱: ۳۶۰). با وجود این، افرادی مانند چرچیل بر این عقیده بودند که بی‌بی‌سی به اندازة کافی از دولت حمایت نکرده است.

طی آغاز تغییرات سال ۱۹۳۰، بی‌بی‌سی موفق شد مخاطبان انگلیسی را جذب کند، اما لحن اخلاقی آن باعث شد که در حفظ آنها ناموفق باشد. این رادیو با بهره‌گیری از دانش فنی و تجهیزات پیشرفته، استخدام پرسنل بیشتر و افزایش مداوم تولید خبر، به عنوان یک مؤسسه رشد کرد. اگرچه برنامه‌سازی، به ویژه در بخش موسیقی کلاسیک و گفت‌وگوها (Seymour-ure, ۱۹۹۶:۷۴)، غالباً از لحن روشنفکرانه‌ای برخوردار بود، اما تعریفی که بی‌بی‌سی از پیشرفت مخاطب داشت با پا گرفتن ایستگاه‌های خارجی پخش، مانند رادیو لوکزامبورگ و نرماندی که با پخش برنامه‌های عامه‌پسند و پرطرفدار موجب نارضایتی انگلیسی‌ها از آن می‌شد، به‌طور جدی زیر سوال رفت.

در واکنش به این شرایط، بی‌بی‌سی بخش نظرسنجی از مخاطب را در سال ۱۹۳۶ به راه انداخت تا خواسته‌ها و علایق مخاطبان را به سازمان منتقل کند و تشخیص دهد که آیا می‌تواند این خواسته‌ها را در برنامه‌های خود بگنجاند یا نه. تغییراتی نیز در آن، به عنوان تنها صدا، ایجاد شد. روندی که بی‌بی‌سی پیش گرفته بود و مسیری که به سوی آن کشیده می‌شد ریث را به شدت دلسرد کرد و وی در سال ۱۹۳۷ استعفا داد.

نقش بی‌بی‌سی به عنوان یک مؤسسة ملی، طی جنگ جهانی دوم، به دلیل توانایی آن در خبررسانی و بسیج حمایت‌ها و عمل کردن به صورت ابزاری برای همبستگی اجتماعی، تثبیت شد. این رادیو قادر به دستیابی به این اهداف بود؛ زیرا جنگ برایش فرصتی فراهم کرد تا خود را در تمام زمینه‌ها بازسازی کرده و نوعی احساس همدلی در مخاطبانش به وجود آورد؛ مخاطبانی که تا آن زمان نسبت به آن بی توجه بودند.

بی‌بی‌سی در تعهدات خود بازنگری کرد و روحیة عمومی را بیش از ذائقة عمومی مورد توجه قرار داد؛ چرا که اگر قرار بود نقش فعال‌تری را در کارزار بازی کند، باید ضرورت حساس بودن به نیازهای مخاطبان را درک می‌کرد و به این نکته دست یافت که برای بالا بردن روحیة عمومی باید به زبانی با مردم سخن گفت که برای آنها قابل فهم و مرتبط با دغدغه‌های آنان باشد. برنامه‌های بی‌بی‌سی واقعیات زمانه را با کاوش در اوضاع و احوال روزمرة مردم عادی منعکس می‌کرد. نویسندگان برنامه‌ از کارخانه‌ و اماکن بازدید می‌کردند تا برنامه‌هائی به طبقة کارگر، ارائه دهند که برگرفته از موضوعات و شخصیت‌هایی باشد که در نمایش‌ها و گزارش‌های مستند با آن درگیر بودند. در این شرایط رادیو نیز جزء لاینفکی از لوازم خانگی مردم محسوب می‌شد که خانواده‌ها دور آن جمع می‌شدند تا گوینده مانند خاله‌های قدیمی با دقت و حوصله آنها را از آخرین وقایع با خبر کنند (curran and seaton, ۱۹۹۷: ۱۳۹).

زمانی که وضعیت سهام بی‌بی‌سی به وضع تثبیت‌شده‌ای مشابه سهام دولت رسید، مؤسسه استقلال مالی خود را حفظ کرد و مانع کنترل دولتی شد و به این وسیله شهرت و اعتبار خود را به عنوان یک منبع مستقل خبر رسانی بالا برد. اگرچه بی‌بی‌سی به پروپاگاندا روی آورد، این فعالیت‌ها محدود شدند و بعدها لغزش اتفاقی یا گریزی اجتناب‌ناپذیر در شرایطی حساس توجیه شد.

تب تلویزیون

تلویزیون به عنوان یک پدیدة پس از جنگ، تأثیری عمیق بر الگوهای فرهنگی داشته و در تار و پود زندگی روزمرة مردم عمیقاً ریشه دوانده است. مقدمات فنی آن به قرن نوزدهم بر می‌گردد، هرچند که در واقع فردی اسکاتلندی به نام جان لوگی بیرد[۶] بود که نخستین تلاش‌های سازمان‌یافته بریتانیا را در دهه ۱۹۲۰ رهبری کرد. بی‌بی‌سی به صورت آزمایشی، پخش تلویزیونی را به عنوان مکمل رادیو، با راه‌اندازی شبکه‌ای محلی و کوچک، در سال ۱۹۳۶ آغاز کرد که با فراگیر شدن جنگ جهانی دوم کار آن قطع شد. شک و دودلی در آغاز پخش تلویزیونی، متأثر از تأکید «ریث» بر این نکته بود که تلویزیون رسانه‌ای غیر جدی و نفوذ آن گذرا و ناپایدار است.

هنگامی که در سال ۱۹۴۶ پخش تلویزیونی از سر گرفته شد، استقبال مردم از آن پی در پی افزایش یافت تا اینکه در جریان پخش مراسم تاجگذاری ملکه الیزابت دوم در سال ۱۹۵۳، این رسانه تقریباً ۲۰ میلیون بیننده را به خود مشغول کرد. این رویداد رسانه‌ای توجه مسئولان کشور را جلب و با نمایش تأثیرگذار قابلیت‌های تلویزیون، نقش مهمی در تثبیت جایگاه این رسانه بازی کرد. شاید تصادفی نبود که چنین استقبالی از تلویزیون همزمان و هم‌اندازه با کاهش تعداد شنوندگان رادیو صورت گرفت؛ شنوندگانی که هرگز تعداد آنها به سطح دوران جنگ بازنگشت.

بی‌بی‌سی برای ادارة تلویزیون فلسفه جداگانه‌ای پیشنهاد نکرد و به جای آن، به‌طور یکجانبه به اصول پخش عمومی‌ای استناد کرد که رادیو را نیز بر آن اساس اداره کرده بود (Seymour-ure, ۱۹۹۶: ۸۸). مشخصة تولیدات رادیو در دهة ۱۹۳۰ ماهیت جدی و مذهبی برنامه‌سازی آن بود، و گواهی بود بر تأثیر و نفوذ گرایش نهفتة متمایل به ریث در طرز فکر بی‌بی‌سی.

از آنجا که بر حوزة فعالیت این رادیو و ارتباط مستقیم آن با مخاطب، به دلیل نقش آن در جنگ جهانی دوم؛ تأکید شده بود، بعد از جنگ؛ این نحوه پخش بود که به سوژه مورد بررسی و نقد تبدیل شد. اگرچه کمیته بوریج[۷] (۱۹۴۸) در زمینة پخش تلویزیونی در مورد نقاظ ضعف بی‌بی‌سی گزارش ارائه کرد، اما با وجود این، هرگونه قصد و منظوری را برای راه‌اندازی شبکه‌ای تجاری، به دلیل همان نگرانی‌هایش که حدود ۲۵ سال پیش بر کارکرد و نقش رادیو تأثیر گذاشته بود، رد کرد. همچنین این گزارش توصیه کرد که برای توسعه تلویزیون، تمرکززدایی ضروری است و به این شکل، بر ضرورت پخش محلی صحه گذاشت.

سلوین لوید [۸]، نماینده محافظه‌کار مجلس و یکی از اعضای مخالف کمیته، این خط مشی را رد و به منظور تکمیل بی‌بی‌سی طرح‌هایی برای ایجاد شبکه‌ای تجاری ارائه کرد. گزارش او نظریه رقابت و انتخاب را مورد تأیید قرار داد که بر پایه آن تصور می‌شد اپراتور دیگری می‌تواند چنین رقابتی را به وجود آورد.

با روی کار آمدن وینستون چرچیل در سال ۱۹۵۳، هیچ یک از حامیان دوران اعتصاب عمومی بی‌بی‌سی پست و مقامی به دست نیاوردند و دولت محافظه‌کار طرح‌های بعدی لوید را رد کرد و خط مشی کلی شبکه مستقل تلویزیونی (ITV) بر اساس قانون تلویزیون ۱۹۵۴ تدوین شد و یک سال بعد این شبکه به وجود آمد.

تولد تلویزیون تجاری

اساساً این اپراتور یا عمل‌کننده جدید به دلیل تغییر شکل کل سیستم پخش در بریتانیا و نیز ایجاد انگیزه و حرکت در بی‌بی‌سی، چند تحول بنیادی را به همراه داشت. بنا بود تلویزیون با توانایی مالی فزاینده خود، یک صنعت فرهنگی تمام و کمال را در یک دوره رفاه نسبی شکل دهد؛ بنابراین، در این زمان برآوردن خواسته‌های مخاطبان امری اجتناب‌ناپذیر بود.

زمانی که ITV در دوره آغاز کار خود تلاش می‌کرد جایگاهش را تثبیت کند، به سرعت این نقصان را برطرف کرد و طی سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۰ به طور چشمگیری توسعه یافت. شبکه ITV از یک سیستم محلی مشتمل بر شرکت‌های [ایستگاه‌های] مجزا تشکیل می‌شد که تأمین برنامه آن در هر منطقه بر عهده پیمانکار همان منطقه بود. ITV به دلیل داشتن تعداد بیشتری از برنامه‌های سرگرم‌کننده در مقایسه با بی‌بی‌سی در یک دوره کوتاه مدت توانست جای پای محکمی در تلویزیون به دست آورد.

در مدتی که بخش‌هایی از خدمات همگانی طرح‌ریزی شده در اصول حاکم بر ITV انجام می‌شد، دغدغه اصلی، به دست آوردن سهم بیشتری از مخاطبان برای تأمین درآمدهای تبلیغاتی بود. بعضی معتقد بودند که این شیوه نگرش راه را برای برنامه‌سازی با حداقل وجه مشترک هموار می‌کند (Hood and Tabary-Peterson, ۱۹۹۷: ۳۱).

تلویزیون تجاری سرانجام این سهم از مخاطب را به دست آورد و توانایی آن در پرداخت دستمزدهای بالاتر و دادن فرصت برای بروز خلاقیت، منجر به جریان مداومی از کناره‌گیری کارمندان بی‌بی‌سی از مشاغل خود و ایجاد انحصارات نخبه‌گرایانه برای روحیه آزاد اندیشی بیشتر شد، که همین امر تبدیل به مظهرITV شد.

کمیته پیلکینگتون[۹] در ۱۹۶۰ تشکیل شد تا به مسایلی که ITV به وجود آورده بود بپردازد و در واقع روند توسعه تلویزیون در بریتانیا را که به فرهنگ ملی نوعی مرکزیت بخشیده بود، بررسی کند (Curran and Seaton, ۱۹۹۷: ۱۷۶). همان طور که انتظار می‌رفت، استنباط کمیته از «جامعه» و اهمیت تلویزیون در آن منجر به وارد شدن سیلی از اتهامات به ITV شد. گزارش کمیته که در سال ۱۹۶۲ منتشر شد، تأکید داشت سودهای کلانی که تبلیغات نصیب تلویزیون تجاری کرده، باعث کاهش سطح استانداردهای برنامه‌سازی شده و فهرستی از واردات و فرهنگ عامیانه آمریکایی مبین این مطلب است.

به این ترتیب بود که تلویزیون مزبور به دلیل سوء استفاده از مردم آسیب‌پذیر نسبت به تکنیک‌های انتفاعی و ترغیبی، بیشتر مورد انتقاد قرار گرفت. انتقادات علیه «هیئت ذی‌صلاح تلویزیون مستقل» (ITA) به این دلیل بود که ITA عامل تنظیم آیین‌نامه‌های ناکارآمد برای این پدیده نوخاسته بوده و حتی در برخی از زمینه‌ها هم شبکه را به تهیة برنامه‌های پر محتوا و متنوع تشویق نمی‌کرده است. بر این مبنا، کمیته پیلکینگتون به بی‌بی‌سی توصیه کرد کانال دومی راه‌ اندازی کند و به دنبال آن، این کانال در سال ۱۹۶۳ با حیطة اختیار برنامه سازی برای اقلیتی از مردم، به وجود آمد.

دوران طلایی تلویزیون بریتانیا

حمایت کمیته پیلینگتون در کنار چشم‌های تیزبینی که به ITV دوخته شده بود، موجب تغییرات در پخش، از جمله کاهش رقابت و افزایش حس همکاری و توافق شد، هدف هیو گرین[۱۰] که در سال ۱۹۶۰ مدیرکل بی‌بی‌سی شد، افزایش سهم بی‌بی‌سی از مخاطبان و تقویت ساخت برنامه‌هایی حول مسایل مهم‌تر و فاصله گرفتن از ارزش‌های تثبیت‌شده سلیقه و محبوبیت بود، مدتی بعد؛ ارزش‌های دوران مدیرکلی ریث به تدریج رنگ باختند.

در این حال، مشخص شد که تعداد مخاطب بی‌بی‌سی و ITV هر دو، کافی است، به ویژه اینکه هر دو مؤسسه برای تأمین مالی به منابع دیگری تکیه کردند. رقابت‌های مداوم و برنامه‌های روزانه با جدول پخش برنامه‌های مشابه، هر دو شبکه را به همزیستی مسالمت‌آمیزی سوق داد. به این ترتیب؛ علاوه بر فرم‌های پیشرو درام، طنز و مستند؛ خبرهای سیاسی هم بیشتر عرضه شد که با معروف شدن بعضی از نام‌ها در میان تودة مخاطبان همراه بود.

اما بنا به توصیه کمیته آنان[۱۱] (۱۹۷۷)، در سال ۱۹۸۲ کانال چهار هم راه‌اندازی شد که چهارمین شبکه تلویزیون زمینی بود و هدف آن تأمین برنامه برای آن گروه از مخاطبان بود که در آن زمان، عملاً خواسته‌هایشان برآورده نمی‌شد.

تکنولوژی جدید، محرم‌های جدید

این دورة آرامش نسبی با دو پیشرفت همزمان ـ که پایه و اساس شکل‌گیری پخش بریتانیا را دگرگون کرد ـ به طور برگشت‌ناپذیری متزلزل شد.

نخست فناوری نوظهور کابل و ماهواره که اپراتوارهای بیشتری را وارد عرصة پخش کرد و انحصار دو قطبی امنی را که بی‌بی‌سی و ITV به دست آورده بودند، شکست.

دیگر اینکه ظهور فناوری جدید با اشتیاق دولت به توسعة وسایل فنی به منظور پیشبرد تعهد مسلکی خود و ایجاد رقابت مبتنی بر بازار آزاد ـ در مناطقی که قبلاً این نوع اقتصاد را تجربه نکرده بودند ـ همراه بود (Seymour-ure, ۱۹۹۶: ۶۸).

وقتی دولت محافظه‌کار، به نخست وزیری مارگرت تاچر، سعی در بازسازی سیستم پخشی داشت ـ که تصور می‌شد بیش از حد به عقیدة متعصبانة قدیمی «سرویس همگانی» پایبند است ـ نظریه قانون بازار[۱۲] به عنوان مؤثرترین ساز و کار تنظیم بازار منجر به کاربرد مشتاقانه فناوری جدید شد. هنگامی که این فناوری اصل انحصار را که سرویس همگانی بر مبنای آن شکل گرفته بود، بی اعتبار کرد، کاربرد آن با اتکا به بازارگرایی ماهیت پخش را دگرگون کرد.

بر اساس این سیستم، مخاطب؛ توده مصرف‌کننده‌ای تلقی می‌شد که علایق متفاوت آن به وسیلة انبوهی از تهیه‌کنندگان که هر یک برآورنده خواسته‌های بخشی از بازار مصرف بود، تأمین می‌شد. بیشتر این اتفاقات در محیطی رخ داد که با معامله بر سر محتوای برنامه‌ها و نحوه پخش وقایع سیاسی مهم، به طور روزافزونی خصمانه می‌شد و روابط بین دولت و مسئولان پخش را روز به روز وخیم‌تر می‌کرد.

مارگرت تاچر، نخست وزیر وقت، برای مقابله با این جو، کمیتة پیکاک [۱۳](۱۹۸۵) را ترتیب داد تا تأمین مالی بی‌بی‌سی را در این فضای رقابتی تازه بررسی کند (O'Malley, ۱۹۹۴: ۱۶۶). با وجودی که تعصب صنفی اعضای کمیته می‌توانست موجب مطرح شدن پیشنهادی به نفع پخش آگهی در کانال‌های بی‌بی‌سی شود، در کمال ناباوری، گزارش نهایی کمیته از چنین فعالیت‌هایی حمایت نکرد. با وجود این، گزارش کمیته مزبور یک سیستم تجاری‌تر را برقرار کرد که هر دو مؤسسه مجبور شدند بر اساس آن فعالیت کنند و خود را با آن وفق دهند.

و بالاخره با راه‌اندازی شبکه پنج در سال ۱۹۹۷، به عنوان آخرین مؤسسة پخش زمینی، دیگر باید «کیک آگهی» نازک‌تر بریده می‌شد تا به همة شبکه‌هایی که در آن زمان در بریتانیا کار می‌کردند و تعدادشان نیز کم نبود؛ سهمی برسد.

تولد بی‌اسکای‌بی[۱۴] از ادغام اسکای[۱۵] و بی اس بی[۱۶] نشان‌دهنده ظهور نسل جدیدی از رسانه‌های ترکیبی یا مجموعه‌های چند ملیتی در عرصة پخش بریتانیاست، روندی که با وحدت و یکپارچگی آمادة شتاب گرفتن است.

این وضعیت حرکت فیلم‌های جنجالی و وقایع ورزشی مهم و به همراه آنها بینندگان را به سوی سکوهای ماهواره‌ای دامن زده است. با چنین مخاطبان پراکنده شده‌ای، بی‌بی‌سی دریافت وجوهی را به عنوان حق امتیاز؛ روز به روز غیر موجه‌تر می‌یافت؛ چرا که مخاطبانی را از دست داده بود که مجبور بودند به ازای دیدن برنامه‌های اضافی وجوهی را به شرکت‌های تولیدکننده جدید بپردازند (Tabary-Peterssen and Hood, ۱۹۹۷: ۹۰).

کنار گذاشتن تلویزیون زمینی به دلیل ارتباط ضعیف آن و ارائه خدمات مبتنی بر حق اشتراک با استفاده از امکانات جدید، پتانسیل ایجاد یک سیستم پخش دو کاره را داشت. به خصوص با کسانی که قادر به پرداخت هزینة کانال‌های رمزدار نشده بودند و از این خدمات بهره‌مند نمی‌شدند.

این روند با کاربرد فناوری دیجیتال در سیستم پخش، بدون از بین بردن تنگناها و انحصاراتی که پخش سرویس همگانی بر آن استوار بود، ادامه پیدا کرده است.

این وضعیت به صدها کانال امکان می‌دهد که به جای کل جامعه، به بخش‌های معینی از مخاطبان خدمات ارائه کنند. به این ترتیب، پخش محدود ویژه [۱۷] اصطلاح مناسب‌تری برای ارائه خدمات تلویزیونی است.

بی‌بی‌سی نیز با روی آوردن به کارهای تجاری و گسترش دامنة فعالیت خود در زمینه‌های جدیدی مانند اینترنت، به این انقلاب دیجیتالی پیوسته است.

شرکت‌های ITV نیز به ارائه خدمات دیجیتالی دست زده‌اند و اکنون این روند؛ پخش را به کالایی تبدیل کرده که هدف اصلی آن، ایجاد تعهد به سوددهی است. حال این سوال مطرح می‌شود که آیا منطقه تجاری این تغییرات، زیر بناهای فرهنگی را که جان ریث آن قدر محکم برای پخش بریتانیا بنیان نهاد، سست خواهد کرد؟

*Rakesh Haushal
[۱]. Guglielmo Marconi
[۲]. John Reith
[۳]. Sykes
[۴]. Crawford
[۵]. Mathew Arnold
[۶] . John Logie Baird
[۷] . Beveridge
[۸]. Selwyn Loyd
[۹] . Pilkington
[۱۰]. Hugh Green
[۱۱]. Annan
[۱۲]. Market Provision
[۱۳]. Peacock
[۱۴]. BskyB
[۱۵]. Sky
[۱۶]. BSB
[۱۷]. Narrow Casting

منبع: همشهری آنلاین