هرچند که نماینده عربستان در اجلاسهای مختلف در مقابل دوربینهای رسانهها، یا وزیر خارجه است یا معاون وزیر خارجه و از این منظر، بهنظر میرسد که نقشی کمرنگ در نشستها دارد، اما عملا عربستان یکی از صحنهگردانان اصلی و در عین حال پنهان سیاست در شورای همکاری و در جهان عرب است.
در بحرین، لبنان، عراق، مصر، سوریه و همسایه جنوبی آن یعنی یمن، نقش این کشور آشکار است. در بحرین برای سرکوب تظاهرات مخالفان نیرو میفرستد، در لبنان رهبر مخالفان یعنی سعد حریری را فرامیخواند و مخالفان را به خیابانها میکشاند، در مصر مانند همتایش قطر، پترودلارها را راهی دالانهای سیاسیون میکند، در عراق از طارق هاشمی معاون فراری رئیسجمهور حمایت میکند و در سوریه ضمن حمایت از ائتلاف مخالفان، تندروهای سلفی را تغذیه تسلیحاتی و مالی میکند. این کشورها بهنحوی از انحا یا مرز مشترک طولانی با عربستان ندارند مانند بحرین و عراق یا از آن دورند مانند لبنان، سوریه و مصر. اما عربستانی که چنین در منطقه عربی درازدستی میکند، مگر میتواند از همسایه دیواربهدیوار و بحران زده خود یعنی یمن غافل بماند؟
در تحولات یمن، چه در ادوار گذشته و چه در دوره معاصر، همواره عربستان یک پای قضیه و یک طرف معادله بوده است. اگر در انقلاب سپتامبر دهه شصت نقش محوری داشت و در دهه نود به نحو آشکاری در جدایی جنوب از شمال یمن، دست داشت، اکنون در انقلاب و تحولات یمن هم بنا به برخی اصول استراتژیک و براساس اهداف تعریفشده نقشآفرینی میکند. صنعا و موقعیت استراتژیک یمن همواره یکی از دغدغههای عربستان بوده است. یمن به منابع نفتی عربستان نزدیک است و بر تنگه بابالمندب اشراف دارد و عربستان در پی یافتن نقشی در این تنگه است و اینها همگی مشغلههای ذهنی ریاض بوده است. حضور حوثیها در مرزهای شمالی با عربستان یکی از نمودهای دیگر نقش پیدا و پنهان نمای ریاض در صنعاست.
علی عبدالله صالح رئیسجمهور مخلوع یمن شش بار با حوثیها وارد جنگ شد و در تمام این شش بار، این عربستان بود که بهعنوان حامی نظام حاکم، آن را از همه لحاظ و بهویژه از لحاظ نظامی تأمین و تجهیز میکرد. القاعده عنصر دیگر فعال در یمن هم همواره خاطر عربستانیها را آزرده است. از نظر عربستانیها، یمن ناآرام مایه آرامش است. هرقدر این کشور درگیر مشکلات خود باشد و نتواند روی پای خود بایستد، امکان تحرک سرویسهای اطلاعاتی عربستان هم بیشتر است و به همان اندازه امکان دخالت در یمن بیشتر.
آخرین نمود آشکار دستهای پنهان عربستان در یمن، در همان موضوع ابتکار عملی عیان شد که تحت نام شورای همکاری خلیجفارس ارائه شد تا پایان عصر علیعبدالله صالح و آغاز دوران عبدربه منصور هادی اعلام شود. در این ابتکار عمل، انقلاب در یمن، بحران نامیده شد و نه انقلاب، چراکه مفهوم انقلاب و مفاهیمی که با خود بهدنبال دارد یعنی مفاهیم تغییر و آزادی و دمکراسی، آنهم در مرزهای عربستان میتواند خواب رهبران کشور را آشفته سازد اما همین ابتکار عمل عربستانی تبار ارائه شده در قالب شورای همکاری خلیجفارس، خود مقدمهای بود تا نظام جدید یا دستکم حاکمان جدید یمن، صرفا مهرههایی باشند که ظل سلطانی عربستانی بر سر آنها باشد تا پادشاه چند صباح باقیمانده را با خیالی آسوده سر بر بالین نهد.