«بهمن جلالی» آن قدر حرف برای گفتن دارد که در برابرش به جای پرسیدن و جواب گرفتنهای معمول، فقط باید گلچین کرد. با او درباره «عکس» و «عکاسی» ایران به گفتوگو نشستیم؛ مقولههایی که به نظر کلی میآیند و البته به همان اندازه به آنها بیتوجهی شده و رها ماندهاند.
به گفته جلالی هر عکس یک سند است و هر عکس دلالت بر حضور موضوعش و یک واقعیت دارد.
در عکس واقعگرایی وجود دارد. قدرت استناد یک عکس با قدرت هیچ تصویر دیگری قابل مقایسه نیست. عکس باورپذیر است.
- عکاسی ایرانی از ابتدا چه مراحلی را گذرانده است؟
- از دورههای اول عکاسی در دوره قاجار عکاسی ایرانی داریم، مدرسه عکاسی داریم در دارالفنون که عبدالله قاجار درست کرد. از کوششها و نوع عکسهای گرفته شده آن دوره میبینیم که عکسها از نظر ساختار بصری بسیار زیبا و خاص هستند.
اگر بخواهیم تقسیمبندی ارائه دهیم یک دوره از شروع عکاسی از ناصرالدین شاه تا مظفرالدین شاه، یک دوره مشروطه و یک دوره هم تا احمدشاه است. از اواخر این دوره عکاسی عام میشود، تا دورهای که شناسنامه عکسدار درست میشود و همه مجبور میشوند عکس بگیرند. این دوره مشخصههایی دارد که چه از نظر استناد و چه از نظر زیباییشناسی و نوع عکسها جنس «ایرونی» دارد و خاص خودش است.
به همین خاطر ناب است و طلایی. اما در دوران تجددخواهی این جنس رنگ میبازد، چون واردات زیادی از غرب داشتهایم: لباسمان و مناسباتمان تغییر پیدا کرده است. عکاسخانهها هم چهره عکاسخانه ایرانی را از دست دادند.
مثلاً برای آراستن صحنه عکاسی از گلدان و شمعدان و یاس رازقی استفاده میکردند که بعداً تبدیل به مبلمان باروک شد و مردم با کت و شلوار و کراوات عکس میگرفتند. نوع نشستن، نوع نگاه و نوع عکاسی عوض میشود. عکاسی که بعد از این دوره باب میشود، آن خلوص، نوع نگاه و آن جنس ایرانی خودش را از دست میدهد. پرترههای دوره قاجار پرترههایی است که عکاس پیدا کرده، اما پرترههای دوره بعد پرترههایی است که با تقلید از نورپردازی، نوع نشستن و پز غربی شات شدهاند.
- عکاس مستند و خبری در آن دوره چگونه بوده است؟
عکاسی مستند به نظر من بسیار زیباتر از الان بوده است. عکاسی مستند دوران مشروطه و پروژههایی که در دوران ناصرالدین شاه مخصوص این کار بوده، فوقالعادهاند. اما عکاسی خبری در ایران کاملاً وابسته به چاپ است. زمانی که ماشین چاپ وارد میشود و نشریات شکل میگیرند، ماشین چاپ ماشینی نبوده که عکس با کیفیت چاپ کند.
عکاسی خبری در تمام دنیا با تکنولوژی چاپ جلو میرود و با تیراژ مجلات رشد میکند، اما عکس خبری در دوره قاجار کم بوده و در دوران پهلوی جای خود را کمی باز میکند.
- زیباییهای عکس مستند آن دوران، در کار امروز ما باقی مانده است؟
زیبایی هیچ وقت در تاریخ ایستا نبوده و نیست. زیبایی همراه با تغییر جامعه و شرایط بیرونی، تغییر میکند، مخصوصاً عکاسی که با واقعیت پیوند ناگسستنی دارد. با تغییر اجتماع، عکاسی هم تغییر میکند.
دوره ما قبل از نظر بصری کلاً فرق دارد با این دوره که دوره دیگری است و عکاسی دیگری دارد. البته متأسفانه کتابهایی که از عکاسی دوران قاجار داریم کتابهایی هستند که از منظر تاریخی نوشته شدهاند و نه تحلیل هنر عکاسی از لحاظ زیباییشناسی، مردمشناسی و جامعهشناسی. عکاسی مستند دوران معاصر خصوصاً در دوران انقلاب و جنگ مربوط به پوسته دیگر و دوران دیگری است.
دوره قبل با دوربینهای بزرگ و مشکلاتی که در عکاسی داشته با عدم آموزش مدون عکاسان، اثری را تولید کردند که نسبت به آنچه در اختیار داشتند، بسیار قدرتمند است. اما از لحاظ فنی و امکانات، عکاسی آسانتر شده، آدمها زیاد شدهاند و دانشگاهها باز شدهاند.
اما این اتفاقات، باز هم آنچنان که باید نتوانسته عکاسی ما را به سر منزل مقصود برساند. مدعیان زیادی داریم در عکاسی، اما تولید خوب کم داریم، خصوصاً درباره عکس خبری.
- پس قدرت عکاسی از کجا نشأت میگیرد؟
هر عکس یک سند است و هر عکس دلالت بر حضور موضوعش و یک واقعیت دارد. در عکس واقعگرایی وجود دارد. قدرت استناد یک عکس با قدرت هیچ تصویر دیگری قابل مقایسه نیست. عکس باورپذیر است.
در تاریخ نقش عکاسی مستند نشان دادن ناهنجاریها و لزوم تغییر آنها برای حلشان بوده است. عکس مستند عکسی است که اطلاعات و آگاهی بدهد، شعور متعارف مخاطب را رشد بدهد و دید او را نسبت به جهان و شناخت آن بازتر و روشنتر و دقیقتر کند.
البته اگر پتانسیل یک عکس در محدوده زمانی خاصی به ظهور برسد، آن عکس خبری است و اگر اطلاعات داشته باشد، میتواند به عنوان عکس مستند ماندگار باشد.
- ما از عکاسی مستند، گذشته از به تصویرکشیدن واقعیاتی مثل جنگ برای نشان دادن وقایع جاری جامعه هم استفاده میکنیم؟
از این نظر ما در برهوتیم. عکاسی مستند بستری لازم دارد تا خود را نشان دهد، مخاطب پیدا کند و دیده شود. ما چنین بستری نداریم، گزارش تصویری قلب فتوژونالیسم در جهان است، اما روزنامههای ما چنین گزارشهایی را به معنای واقعی، چاپ نمیکنند.
کتابی هم در این زمینه نداریم، هیچ ناشری این کتابها را چاپ نمیکند چون کسی نمیخرد. جایی برای عرضه عکس مستند نداریم. ما کم کم از عکاسی مستند دور شدهایم، عکاس هم میداند اگر به این شاخه از عکاسی بپردازد، عکسهایش یا دچار ممیزی میشوند یا نادیده میمانند، ترجیح میدهد به شاخه دیگری بپردازد.
در حالی که ویترین کتاب فروشیهای ما پر است از کتابهایی که سعی در معرفی ایران و پیشینهاش از طریق عکسدارند، اما در واقع رنگیننامههایی هستند که هیچ اطلاعات تصویری در بر ندارند.
عکاسی مستند در چنین فضاهایی میتواند عکسی تولید کند که بیننده را به عنوان مثال از سازنده یک بنا و زمان ساخت گرفته تا مشخصهها و مزیتهای آن آگاه کند. حتی از عکس مستند ما در دوران جنگ 10 کتاب هم چاپ نشده و اگر هم شده، حالا تجدید چاپ نمیشود و به دست فراموشی سپرده شده است.
- نگاه ایرانی که در همه شاخههای عکاسی ما، از خانوادگی گرفته تا مستند، باید وجود داشته باشد، الان چه نمودی دارد؟
در واقع ما دیگر نگاه ایرانی خاصی نداریم، رنگ و جنس نگاهمان را هم نمیدانیم. چون جامعهای پذیرا بودهایم و در هر زمینهای، آنچه که بوجود آمده را به راحتی وارد زندگیمان کردهایم. وسایل خانگی جدید الگوهای زندگی پیشین خانگی ما را تغییر دادهاند. وقتی الگوها تغییر میکنند روابط اجتماعی و انسانی هم تغییر میکنند.
ظاهر ما هم تغییر کرده: جلوی آینه میایستیم و میبینیم نه از لباس و نه از مدل مو، نشان ایرانی نداریم. از هر جای دنیا قطعهای برداشتهایم و هویت شهری را ساختهایم که نمیشود فهمید کجای دنیاست.
حتی شهرهای کوچکمان هم کاراکترهایشان را کم و بیش از دست دادهاند. با از دست دادن همه اینها، موضوع ایرانی هم برای عکس از دست میرود.
- در مقابل این تغییراتی که گاهی یک جامعه را به بحران فرهنگی و هنری میکشاند، عبارت تکراری رسالت هنرمند عکاس، کجای کار را میگیرد؟
هنرمند، موجود محیرالعقولی نیست، عکاس هم هنرمندی است که در همین جامعه رشد کرده و زندگی میکند و با همه این مسائل روبهروست و البته بعضی کسانی هستند که پذیرای هر چیزی نیستند، مثل سپهری، درخشنده، کیارستمی و ... که بسیار نادرند.
تافتههای جدا بافتهای هستند به وظیفه هنریشان عمل میکنند: سطح سلیقه جامعه را تعالی میبخشند و به مردم آگاهی میدهند. در زمینه عکاسی هم به خصوص عکاسان جوانی داریم که قدرت شکستن قالبها و انجام کار تازه را دارند؛ کسانی که دغدغه عکاسیشان ارتقای سواد هنری عموم جامعه است.
اما چون بستر برای چنین فعالیتی تنگ است و سختیاش زیاد، این افراد کم و بیش به گرداب ریزش استعداد هنری گرفتار میشوند و کار را رها میکنند.
- این بستر مورد نیاز چگونه باید تأمین شود؟
در بخش دولتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت مطبوعاتی در این زمینه میتوانند کارساز باشند. از سوی دیگر انجمن عکاسان مطبوعاتی هم باید برای حمایت از نفس هنر عکاسی تلاش کند: نمایشگاه برگزار نماید، بروشور اطلاعاتی چاپ کند و ... در کنار اینها آموزش عالی هم باید برای تدریس رشته عکاسی در دانشکدهها تعریف مشخصتری تعیین کند که آیا به عنوان شاخهای از هنرهای تجسمی ارائه میشود یا یک حرفه و فن.
گالریها هم باید با فروش کار هنرمند و دعوت از نشریات منتقدین به معرفی و بررسی آثار نمایش داده شده، از هنرمند حمایت کند. تیراژ نشریات تخصصی هم نسبت به جمعیت وابسته و علاقهمند به هنرهای تجسمی باید بیشتر شود.
- وضعیت عکاسی آماتور در جامعه حرفهای و جامعه مصرفی چطور است؟
همه جای دنیا عکاسی را آماتورها حفظ کردهاند. در حالی که عکاسی آماتورها بخشی بوده که تا مدتها در دنیا نادیده گرفته میشده است.
در یکی از معروفترین موزههای آلمان از آثار چند عکاس آماتور نمایشگاهی برپا شده و تعریف رئیس این موزه از عکاس آماتور تعریف بسیار زیبایی است: «عکاس آماتور مثل یک پروانه است که از هر چه دوست دارد عکس میگیرد و محدودیت یک عکاس حرفهای را ندارد و در نتیجه مجموعه عکس فوقالعادهای تولید میکند.» پس این آثار هم میتوانند به عنوان آثار ناب هنری شناخته شده و مورد قبول باشند.