همشهری آنلاین - بیژن نامدار زنگنه: شاید اگر در گذشته از بسیاری از مسلمانان سؤال می‌شد که بزرگ‌ترین مشکل و یا چالشی که هم اکنون جهانِ اسلام با آن روبه رو است چیست؟ پاسخ اکثر ایشان به این سؤال این می‌بود که توطئه‌های استعماری ابرقدرت ها علیه اسلام و مسلمانان و بارزترین نمونه آن نیز اقدامات رژیم اشغالگر قدس است.

در این مکتوب سعی بر این است که ریشه‌هایِ اصلی مشکلات فعلی جهان اسلام به طور اجمالی شناخته و بیان شود و به ریشه یابی مشکلات و شناختِ علل پایه ای و به ویژه درونیِ دردهایِ مسلمانان پرداخته شود.

چیزی که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده و مسلمانان عادت کرده اند که ریشه های مشکلات خود را در خارج از خود بیابند و به همین دلیل نیز بیشتر سیاست‌ها، راهبردها و هدف گذاری‌هایِ آنان برایِ حلِ چالش‌هایی که با آن‌ها درگیرند راه به جایی نمی‌برد.

طرحِ بحث:

با نگاهی اجمالی به وضعیت امروز مسلمانان، می‌توان دریافت که امروز امت پیامبر (ص) از چند درد و فقر بزرگ در عرصه‌های اقتصادی، علوم و فناوری، توسعه انسانی و سیاسی رنج می‌برد که در آخر، باید دردی بسیار بزرگتر را نیز بر این دردها افزود.

فقر اقتصادی

وقتی که صحبت از فقر می‌شود قطعاً مفهوم نسبی آن مورد نظر است.

  • بیش از 1500 میلیون نفر مسلمان با حدود %23 جمعیت جهان، در 56 کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی-OIC-، تنها %7 کل تولید ناخالصِ دنیا را تولید می‌‌کنند. تولید ناخالص اسمی کشورهای مسلمان در سال 2008 تنها 4460 میلیارد دلار در مقابل حدود 60560 میلیارد دلار تولید ناخالص اسمی جهان (Nominal GDP)، بوده است.
  • از همین مقدار اندک تولید مسلمانان از تولید ناخالصِ جهانی نیز بخش عمده آن در سال مورد اشاره به تولید مواد خام عمدتاً نفت و گاز و سایر مواد معدنی و کشاورزی سنتی اختصاص دارد. بر پایه بررسی انجام شده، مشخص می شود که در سال 2008 فقط نفت و گاز بیش از %25 ارزش کل تولید ناخالص کشورهای اسلامی را تشکیل می‌داده است.
  • متوسط درآمد سرانه هر مسلمان در سال 2008 حدود 2940 دلار بوده است و این در حالی است که متوسط در آمد سرانه در جهان در همان سال، حدود 9040 دلار بوده است.
  • اگر در سال مورد مطالعه، متوسط تولید (درآمد) سرانة افرادی را که در کشورهای غیر اسلامی زندگی می‌کنند، محاسبه کنیم، به عدد حدود 10832 دلار خواهیم رسید، یعنی به طور متوسط تولید (درآمد) هر فرد که در کشورهای غیر اسلامی زندگی می‌کند، حدوداً 3.7 برابر متوسط درآمد افرادی است که در کشورهای اسلامی زندگی می‌کنند.
  • نکته تأسف بر انگیزتر این است که از جمعیت حدود 1500 میلیون نفری مسلمانان تنها متوسط درآمد سرانه، در کشورهائی با جمعیت حدود 43.4 میلیون نفر از متوسط درآمد سرانه جهانی بالاتر است.
  • مجموع تولید ناخالص اسمی 10 کشور اسلامی که به ترتیب بالاترین ارقام تولید ناخالص ملی را دارند (ترکیه ، عربستان، اندونزی، ایران ، مصر، مالزی، امارات متحدة عربی، الجزایر، کویت و لیبی که به واقع بزرگ‌ترین ظرفیت‌های اقتصادی جهان اسلام را دارا می باشند) با جمعیتی بالغ بر 550 میلیون نفردر سال 2008 میلادی برابر با 3090 میلیارد دلار بوده است.
  • با توجه به این که جمعیت 10 کشور یاد شده بالا، بالغ بر 550 میلیون نفر می‌شود و بدین ترتیب درآمد سرانة متوسط در این کشورها بالغ بر حدود 5630 دلار می‌شود. این بدان معناست که مسلمانانی که با جمعیتی بیش از 970 میلیون نفر در 46 کشور دیگر اسلامی زندگی می‌کنند (%64 جمعیت مسلمانان) جمعاً فقط معادل 1366 میلیارد دلار تولید ناخالص داشته‌اند و در نتیجه درآمد سرانه متوسط در این 46 کشور مسلمان کمتر از 1410 دلار (کمتر از% 15.6 متوسط جهان) در سال مورد اشاره بوده است.
  • در سال مورد مطالعه، سه کشور قطر، امارات متحده عربی و کویت بالاترین درآمدهایِ متوسطِ سرانه را بین کشورهای اسلامی داشته‌اند. درآمد سرانة متوسطِ این کشورها به ترتیب 72000 ، 61000 و 52000 دلار بوده است. در همین سال، چهار کشور مسلمان توگو، تاجیکستان، نیجر و گینه بیسائو با درآمدهای متوسط سرانه به ترتیب 245، 245، 180 و 143 دلار در قعر جدولِ درآمد سرانه بین 56 کشور اسلامی قرار دارند.
  • لازم به یادآوری است که چون همه مقایسه‌های انجام شده بالا بر پایه تولید ناخالص به قیمت‌های روز بود، همین مقایسه‌ها با GDP بر پایة قیمت‌های سال 2000 و نیز تولید ناخالص برپایه قدرت خرید (GDP - PPP) و همچنین بر پایه تلفیقی از سه شاخص GDP - Nominal ، GDP BASE 2000 و GDP - PPP نیز انجام شد که نتایج این مقایسه‌ها نیز با اعداد و ارقامی که در بالا بدان‌ها اشاره شد تفاوت معنی داری ندارد.

خطِ فقر

  • جمعیتی که در کشورهای اسلامی مورد مطالعه زیر خطِ ملی فقر زندگی می‌کنند از %14.2 جمعیت در اردن تا %70.2 در سیرالئون در فاصله زمانی 2000 تا 2007 می‌باشند.
  • در ارتباط با رقم 1.25 دلار آمریکا در روز به عنوان خط فقر در 7 کشور ، نرخ فقر (Poverty rate) کمتر از %2 (شامل کشورهای آلبانی، آذربایجان، مصر، ایران، اردن، قزاقستان و مالزی) است و در موزامبیک این نرخ به رقم %74.7 می‌رسد.

فقر در علوم و فنّاوری

در دنیای پرشتاب امروز که قدرت اصلی را فنّاوری تشکیل می‌دهد، جهان اسلام به طور جدّی با فقر تکنولوژی روبه رو است. چند شاخص در این زمینه گویای وضعیت امروز مسلمانان است: تعداد محققان در حوزة R & D در سال 2007 در طیفی از 8 محقق در میلیون نفر در نیجر تا 1588 محقق در میلیون نفر در تونس در نوسان است.

به همین ترتیب، تعداد تکنسین‌های شاغل در R&D در سال اشاره شده از 10 نفر تکنسین در میلیون در نیجر تا 378 نفر در میلیون در مصر، متغیر است.

در سال 2008 صادراتِ High Tech کشورهای مسلمان از رقم صفر در بنین تا 42.7 میلیارد دلار در مالزی در تغییر بوده است.

با نگاهی به وضعیت 10 کشور اول جهان اسلام از نظر رتبه بندی تولید ناخالص ملی آنان در سال 2008 میلادی، تنها کشورهای ترکیه - اندونزی - مالزی - ایران و عربستان مقداری صادرات محصولات غیر نفتی آن هم با فنّاوری متوسط دارند که در مجموعِ تجارت جهانی، رقمی قابل ذکر نیست.

سخن گفتن از تولید علم و وضعیت ضعیف پژوهش در جهان اسلام به عنوان پایه تولید فنّاوری و توانمندی در چنین شرایطی چندان ضروری به نظر نمی‌رسد .

متأسفانه امروزه هیچ کالا یا خدمتی قابل ذکر که محصول فنّاوری پیشرفته تولیدی مسلمانان باشد به جهان عرضه نمی شود. در حالی که در مقابل، مسلمانان در همة این موارد نیازمند سایر مردم جهان هستند.

فقر در توسعة انسانی

فقر در سواد و تحصیلات:

  • متوسط نرخ بی سوادی بزرگسالان در سال 2008 در کشورهای اسلامی %36 بوده است.
  • نرخ بی‌سوادی زنان %45 و مردان %27 بوده است. در منطقه صحرایِ آفریقا با جمعیتی بالغ بر 390 میلیون نفر (معادل %26 از کل جمعیت مسلمانان) این نرخ به %40 می‌رسد. %50 نرخ بی‌سوادی مربوط به زنان و %29 مربوط به مردان است.
  • رقم کسانی که به سن ورود به مدرسه رسیده و وارد مدرسه شده‌اند (Net primary school Enrollment) برای پسران %84 و برای دختران %78 است و این رقم در دبیرستان (Secondary school) برای پسران %52 و برای دختران %49 می‌باشد. متناظر این ارقام در جهان برایِ مدارسِ ابتدایی به ترتیب %90 و %87 و برای مدارسِ متوسطه، به ترتیب %61‌و %60 می‌باشد.
  • متأسفانه دسترسی به آماری که تعداد کسانی را نشان دهد که در کشورهای اسلامی دارای تحصیلات دانشگاهی هستند و نیز امکان مقایسة آنها را با شاخص‌هایِ جهانی و شاخص های کشورهای پیشرفته در این زمینه فراهم کند ممکن نشد.

سلامت و بهداشت:

نرخ مرگ و میر

برپایة آمار در سال 2008 میلادی به ازای هر 1000 نفر ، نرخ مرگ و میر مردان، زنان و نوزادان در کشورهای اسلامی به ترتیب برابر با 244 ، 195 و 50 نفر بوده است. این در حالی است که اعداد متناظر آن برای کل دنیا به ترتیب برابر با 233 ، 174 و 31 نفر بوده است که ملاحظه می‌شود ارقام مرگ ومیر در کشورهای اسلامی از متوسط دنیا بالاتر است.

اگر ارقام مرگ و میر در کشورهای اسلامی را در سال یاد شده با همین آمار در کشورهای عضو OECD مقایسه کنیم، وضعیت بسیار ناگواری را نمایش می‌دهد، چرا که در سال یادشده آمار مرگ و میر مردان ، زنان و نوزادان در این کشورها به ترتیب برابر با 127 ، 61 و 5 نفر است. این بدان معناست که میزان مرگ و میر در کشورهای اسلامی برای مردان 1.92 ، زنان 3.2 و نوزادان 6.2 برابر کشورهای عضو OECD می‌باشد.

مخارج سرانة بهداشتی و درمانی

بر اساس آمار، سرانة هزینة بهداشت و سلامت در کشورهای اسلامی در سال 2007 برابر با 252 دلار بوده است. این در حالیست که هزینه سرانة بهداشت و درمان در جهان در همان سال 909 دلار و در کشورهای عضو OECD برابر با 3510 دلار بوده است. به طوری که مخارج سرانه بهداشتی جهان 3.6 برابر و مخارج سرانة بهداشتی کشورهای عضو OECD به میزان 13.93 برابر متوسط همین مخارج در کشورهای اسلامی است.

همچنین در کشورهای عضو سازمان کشورهای اسلامی به طور متوسط به ازای هر 1000 نفر جمعیت 0.7 پزشک وجود داشته و به طور متوسط %4.2 از GDP نیز در سال 2007 صرف امور سلامت شده است.

وضعیت توسعة انسانی:

امروزه بر کسی پوشیده نیست که توسعه اقتصادی جدای از توسعه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ممکن نیست. در این بخش به بررسی دو شاخص مهم توسعة انسانی و سرمایة اجتماعی در کشورهای اسلامی می‌پردازیم:

شاخص توسعة انسانی -Human Development Index (HDI)

یکی از شاخص‌هایی که برپایه آن می‌توان وضعیت توسعه را در کشورهای مختلف بررسی کرد، شاخص توسعه انسانی است که تلفیقی از سه شاخص «سواد»، «رشد اقتصادی» و «امید به زندگی» است.رقم این شاخص در سال 2007 برای کشورهای اسلامی برابربا 635/0 است. این در حالی است که شاخص توسعه انسانی برای کشورهای عضو OECD در این سال برابر با 794/0 است.

مطابق با شاخص توسعة انسانی HDI (Human Development Index) 10 کشور اسلامی در طبقه بندی بالا قرار می‌گیرند که عبارتند از برونئی رده 30،‌کویت رده 31،قطر 33، امارات متحده عربی رده 35، بحرین رده 39، لیبی رده 55، عمان رده 56، عربستان سعودی رده 59، مالزی ردة 66 و آلبانی با ردة 70

  • 23 کشور در طبقه بندیِ متوسط با رده بندی از 79 تا 138 و 23 کشور در طبقه بندیِ پایین با رده بندی از 140 تا 182 قرار می‌گیرند.
  • 5 کشور، کفِ طبقه بندیِ HDI در سال 2007 عبارتند از چاد رده 175، بورکینافاسو رده 177، مالی رده 178، افغانستان رده 181 و نیجر رده 182.

شاخص سرمایة اجتماعی- Social Capital Achievement (SCA)

  • مفهوم سرمایه اجتماعی، نشان دهنده میزان توسعه یافتگی شبکه‌های اجتماعی است و با پارامترهایی مانند اخلاق، آزادی، فساد، میزان اعتماد عمومی، حجم نهادهای اجتماعی بیان می‌شود که امروزه در ادبیات توسعه دارای نقشی برجسته است و باشاخص SCA (Social Capital Achievement) بیان می‌شود که در آن به بررسی جوامع بر اساس سه مولفه اصلی "فعالیت‌های اقتصادی"،" متغیرهای فرهنگی اجتماعی" و "نهادهای سیاسی" می‌پردازد. بر اساس این شاخص که توسط موسسه Caux Round Table در سال 2009 تهیه شده است کشورهای اسلامی عموماً در وضعیت بدی به سر می‌برند.
  • بر اساس شاخص SCA بهترین رتبه کشورهای اسلامی 36 از بین199 کشور با امتیاز 0.66 (از 1.0) است که مربوط به قطر می‌باشد و عراق نیز با امتیاز 0.15 رتبه آخر را کسب نموده است.
  • میانگین امتیاز کشورهای اسلامی در شاخص SCA رقم 0.39 است که حدوداً این امتیاز مربوط می‌شود به کشوری با رتبه 122 از بین 199 کشور.

و اما درد بزرگ تر

هر یک از دردهای ذکر شده به اندازه‌ای با اهمیت است که به تنهائی می‌تواند مسلمانان را از قافله رشد و توسعه و بویژه گردونه تأثیرگذاری در جهان امروز دور نگه دارد.

بررسی و شناختِ عللِ اساسی پدید آمدن مشکلاتی که ذکر آنها گذشت، به تحلیلی عمیق نیاز دارد و اساساً نگارنده نیز در این مقاله درصدد ارائه این تحلیل نیست. لیکن به عنوان یک نکته پایه‌ای می‌توان به پاسخ این سؤال اندیشید که آیا مشکلاتِ جوامعِ اسلامی همگی ریشه و منشأ خارجی دارند یا باید ریشه‌های این امراض را در درونِ جوامع مسلمان نیزجست و جو کرد؟

متأسفانه باید اذعان کرد که در سال مورد مطالعه، نزدیک به دو سوم جمعیت مسلمانان، تحت سلطه حکومت‌هایی خودکامه و استبدادی قرار داشته‌اند و به نسبت‌هایی از امکان آزادی اندیشه، بیان و رسانه و نیز از دسترسی به فضای کسب و کار مناسب محروم بوده‌اند و این دردی است که زنجیره‌ای باطل را ایجاد می کند که عملاً به فقرهایِ اقتصادی، علمی و فنّاوری می‌افزاید و آنان را در جان و وجود مسلمانان نهادینه می‌سازد.

اگر به سوال اصلی بحث یعنی شناخت بزرگترین مشکل فعلی جهان اسلام برگردیم، بسیاری از دلسوزان وجودِ رژیمِ غاصبِ صهیونیستی را به این عنوان شناسایی می‌کنند و بر این اساس نیز خواهانِ وحدتِ جهان اسلام برای کندن این غدة سرطانی می‌شوند. گرچه هیچ انسان منصفی نمی‌تواند جنایات و اقداماتِ غاصبانه و ظالمانة رژیم اشغالگر قدس را علیه فلسطینیان محکوم نکند و به نقش مخرب و ضد انسانی این رژیم در برتری جوییِ نژادی و اِعمالِ تبعیض علیه فلسطینیان معترف نباشد اما همان طور که گفته شد ادامه جنایات این رژیم، محصول ضعف‌های جهان اسلام به طور عموم و اعراب به طور خاص است.

در سال‌های طولانی و حداقل از سال 1347 (1967) که نگارنده به یاد دارد ماجرای اسرائیل بهترین دلیل برای تداوم دیکتاتوری‌های بزرگ در منطقه عربی بوده است.

رژیم‌های دیکتاتوری مصرمبارک، اردن، یمن، عراق صدام، لیبی قذافی و بقیه هرگاه خواسته‌اند با مردم خود برخورد کنند لولوی اسرائیل را بهانه کرده‌اند. این که گفته می‌شود «لولو» به خاطر این است که این‌ها هیچ وقت نخواسته‌اند با اسرائیل به طور جدی درگیر شوند و درگیر هم نشده‌اند و علاوه بر این هیچ وقت هم مایل به حلِ این دعوا نیستند چون در آن حالت، دلیلی جدی برایِ بقای آنها وجود نخواهد داشت.

اکثر این رژیم‌ها خود را با شعار و هدف برخورد با اسرائیل به مردم خود معرفی کرده‌اند و مردم در مواردی هم به خاطر عزت خود آن‌ها را پذیرا شده‌اند ولی در ادامه شعار مبارزه با اسرائیل و دشمن صهیونیستی به قویترین وسیله برای متهم کردن هر حرکت و قیام مردمی به ارتباط با اسرائیل و غرب (و آب ریختن این حرکت‌ها به آسیاب اسرائیل و دشمنان ملت) و به ابزاری برای سرکوب مردم تبدیل شده است. به هر حال تا بچه‌های کوچک نابالغ و دایه‌های زورگو باشند، «لولو» هم برای ترساندن و ساکت کردنِ بچه‌ها لازم است.

به صراحتِ قرآن کریم، زشتی قتل حتّی یک انسان (بدون دلیل موجّه شرعی) بسان زشتی قتل همه انسان‌ها می‌باشد و رژیم اسرائیل به دلیل کشتن هزاران مسلمان بیگناه در طولِ تاریخِ قریبِ به 60 سال موجودیتِ خود، مرتکب جنایاتی بی شمار شده است، لیکن در اینجا بدون این که در نظر باشد از زشتی عظیم جنایات رژیم غاصب صهیونیستی چیزی کاسته شود این واقعیت را نیز نباید فراموش کرد که رژیم‌هایی که مدعی مبارزه با رژیم اشغالگر قدس به دلیل کشتار و شکنجة مسلمانان هستند، هر یک در طول حیات خود به تنهایی بیش از تمامی دوران حیات این رژیمِ غاصب از مسلمانان را کشته‌اند‌! شاگرد اول آن‌ها، صدام و رژیم بعثی عراق و در مراتب بعدی رژیم‌های مصر و لیبی قذافی و اردن قرار می‌گیرند.

برای روشن کردنِ مشکلات واقعی جهان اسلام اگر فرض کنیم که یک روز صبح که از خواب بیدار می‌شویم به ما خبر دهند که رژیم اسرائیل نابود شد و فلسطینی‌ها حکومت این سرزمین را به دست گرفتند در چنین فرضی در عصر آن روز چه تغییری در درآمد سرانه مسلمانان، وضعیت فقر ایشان و عقب ماندگی‌های مزمن انسانی مسلمانان، وضعیتِ فقر فنّاوری و نیز وضعیتِ حاکمیتِ سیاسی در جهان اسلام حاصل خواهد شد؟

در اینجا به هیچ وجه نظر بر این نیست که از نقش تاریخی مخرب استثمارگران و رژیم صهیونیستی در کشورهای اسلامی غفلت شود و یا این امر کوچک شمرده شود، بلکه سخن اصلی بر این است که هر عاملِ خارجی به اعتبار وضعیت درونی یک موجود، بر آن اثرگذار می‌شود.

همان گونه که شیطان نیز همه تلاش خود را برای نفوذ در انسان و گمراهی وی انجام می‌دهد ولی هیچ انسان گمراه شده
نمی‌تواند شیطان را عامل گمراهی خود معرفی و خود را بی تقصیر قلمداد کند. در آموزش‌هایِ اسلامی مرتباً به ما تذکّر داده می‌شود که در آخرت چنین عذرهائی از مردم پذیرفته نخواهد شد.

امروز، واقعیت قطعی و انکار ناپذیر در جهان این است که مسلمانان، جمعیتی هستند با فقر نسبی اقتصادی و مالی و عقب ماندگی علمی و فنّاوری که بسیاری از ایشان تحتِ سلطه حکومت‌هایِ خودکامه، روزگاری تلخ را سپری می‌کنند.

هر حرکتی برایِ بهبودِ وضع مسلمانان و شکستن زنجیره‌های فقر باید از درون خود مسلمانان و نیز از مستعدترین نقاط برای تغییر، شروع شود وگسترش یابد.

درشرایط کنونی، می‌توان گفت که چند پارادایم و بینش اصلی بر زندگی جاری مسلمانان حاکم است:

الف - نخست، پارادایم و تفکرات بنا شده بر پایة مارکسیسم است که عموما با لایه‌ها، رویه‌ها و روکش‌هایی از اسلام پوشانیده شده و اخیراً به نحوی دیکتاتوری پرولتاریا و حاکمیت اقلیت به اصطلاح ترقی خواه بر توده‌های مردم را نیز توجیه و حتی ساختار سازی دینی کرده است.

ب - پارادایم و تفکر اثرگذار بعدی تفکر القاعده است که فقط جنبه‌های قوی نفی روابط غالب فعلی در جهان را مطرح می‌کند و از غرب ستیزی موجود در توده‌هایی از مردم مسلمان نهایت استفاده را برای سربازگیری می‌کند. گرچه به دلیل نداشتن توانایی تدوین و توجیه فلسفی خود به نظر نمی‌رسد که جز موفقیت برای تخریب، بتواند برای سازندگی، جریانی موفق را مطرح کند.

نمونه

مدینه فاضله القاعده، امارت اسلامی افغانستان به ریاست امیرالمومنین ملامحمدعمراست که با خشونت هر چه تمام‌تر آنچه را به خیال خود لُبِّ لُباب احکام اسلامی می‌دانست در جامعه جاری ساخت. تفکر القاعده ملغمه یا ترکیبی از فقه و تفکر خشن و ضد شیعی وهابی به علاوه واکنش انفعالی و حسادت آمیز جمعی از اهل سنت متعصب در برابر تفکر مبارز امام خمینی (ره) بر ضد آخوندهای درباری است. این پارادایم امروز بزرگترین بلا و مانع توسعه در جهان اسلام است.

ج - جریان و پارادایم فکری اثرگذار دیگر را به نوعی در مالزی و ترکیه می‌توان یافت. به نظر می‌رسد که این جریان‌ها به جای آن که توسط فلاسفه، متفکران و اندیشمندان طراحی و رهبری شده باشد بیشتر توسط سیاستمداران نو اندیش و اصلاح طلب این
کشورها و برپایه تجارب و آزمون و خطای ایشان در تعاملات سیاسی بنیان گذارده شده است. ولی به هرحال به دلیل دستاوردهای مثبت آن‌ها در عرصه‌های توسعه و بهبود زندگی مردم قابل توجه و تأمل است.

د - جریان‌های تبعیت کننده از تفکرات غربی مانند عربستان، مصر ، امارات و .... با فراز و نشیبی که عموماً با فسادهای دستگاه‌های حاکمیت نیز همراه است.

در اینجا ذکر این نکته لازم است که گرچه در یک و نیم قرن اخیر تلاش‌های زیادی برای توسعه و پیشرفت جهان اسلام و کاهش فاصله بین آن با جهان پیشرفته به انجام رسیده، لیکن همواره این امر با واکنش‌های مخالف از درون جوامع مسلمان همراه بوده
است. تا جایی که حتی در ایران پس از انقلاب اسلامی نیز آقای هاشمی رفسنجانی که نماد چنین تفکری بود و ده‌ها هزار مدیر دولتی و نیز کارآفرینان بخش خصوصی به حرکت توسعه‌ای به پرچمداری ایشان دل بسته بودند و درپی ایشان حرکت اصلاحی آقای خاتمی با چالش‌های بزرگی روبرو شدند. شاید ساده اندیشی باشد که ناتمام ماندن این حرکت‌ها صرفا" ناشی از رقابت‌ها و جنگ قدرت بین رقبای سیاسی عنوان شود. چرا که به نظر می‌رسد باید به ریشه موضوع رجوع کرد که حل نشدن تضادهای فکری و معضلات در حوزه اندیشه سیاسی و اجتماعی در ذهن نخبگان جامعه است. کسانی که عموما" جمعی کثیر را نیز تحت تاثیر خود قرار می‌دهند.

بر این اساس می‌توان گفت که هر حرکتی چه اقتصادی‌، سیاسی‌، فرهنگی و چه اجتماعی، سرانجام در عمق و ریشه خود به یک خاستگاه اندیشه‌ای (خردورزانه) و جهان بینی بر می‌گردد و هر چه عمق و جامعیتِ این اندیشه بیشتر باشد، به تبع آن نیز مؤلفه‌هایِ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی متأثر از آن نیز پایدارتر و تأثیرگذارتر می‌شود.

نتیجه گیری

چنانکه گفته شد امروزه بزرگترین دشمن جهان اسلام فقر و بزرگترین مشکل پیش روی آن توسعه نیافتگی نسبی در همه عرصه‌ها و فاصله رو به فزونی این مجموعه با کشورهای توانمند جهان است. چنین وضعیتی موجب می شود که جهان اسلام و مسلمانان نتوانند در جهان کنونی حتی در تعیین سرنوشت خود به طور جدی و واقعی اثرگذار باشند و هر چه این فاصله بین سطوح توسعه یافتگی مسلمانان و بقیه جهان نیز افزون‌تر شود، تأثیرگذاری مسلمانان در صحنه‌های جهانی کمتر از پیش خواهد شد.

حتی اگر به نظریه ستیز با جهان خارج از محدوده جوامعِ مسلمان نیز قائل باشیم، باز عقل حکیم به ما می‌گوید که جوامع مسلمان در حال حاضر حتی با بهترین فرض، فاقد مؤلفه‌هایِ لازمِ قدرت برایِ درگیری و ستیز و کسب حق خود هستند و نتیجه این گونه راهبردها جز تشدید فقر مسلمین و گرفتاری بیشتر آنان در زنجیرة توسعه نیافتگی نخواهد بود.

ضعف، فقر و توسعه نیافتگی عمومی در جهان اسلام قطعاً در کنش و واکنش‌های قدرت‌ها محصولات تلخی را برای مسلمانان به بار خواهد آورد که چنانکه پیش از این نیز گفته شد نمونه آنها را باید در تشکیل و تداوم حیات رژیم صهیونیستی در نیمه قرن بیستم میلادی دانست.

امروز همه دردمندان و دلسوزان جهان اسلام مقدم بر دعوت مسلمانان به اتحاد و بسیج برای پرداختن به فروع و عوارض حاصل از
ضعف ایشان و دست کم به موازات دعوت به اتحاد برای مبارزه با عوارض قطعی عقب ماندگی مسلمانان، باید در همه جوامع مسلمان، اهتمام خود را مصروف بسیج و اتحاد مردم برای توسعه و مبارزه با فقر در تمامی ابعاد و مؤلفه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن کنند و این نیز ممکن نخواهد شد مگر آنکه قبل و نیز همراه با تلاش برای فقرزدایی در جهان اسلام، نخبگان و اندیشمندان مسلمان به تبیین و تدوین دیدگاه‌های روشن و پاسخ به سؤالات اصلی نسل جدید ما برپایه توحید و خردورزی و پرهیز از قشری‌گری، خرافه، تعبد جاهلانه و عبادت بت‌ها به جای خدای یکتا بپردازند.

امروز سؤالات جدید پیش روی جهان اسلام، عمدتاً مسائلی نیست که در گذشته مورد بررسی قرار می‌گرفته بلکه امروز اندیشمندان ما باید به پاسخ به سوالاتی جدید همت گمارند. از جمله پاسخ به این سؤال مهم که چگونه می‌توان در این جهان، آن چنان زیست که انسان هم دنیا و هم آخرتی آباد و سعادتمند داشته و آیا اساساً می‌توان طوری در جامعه جهانی متکثر، پیچیده و به سرعت در حال تحول و تعامل امروز زیست که هم در دنیا رفاه و سعادت داشت و هم در آخرت رستگار بود؟ و به زبانی دیگر آیا اساساً خوب و مرفه زیستن در این دنیا با رستگاری در آخرت می‌تواند با همدیگر سازگار باشد و یا این که این دو با هم جمع شدنی نیست؟

اسلام دینی است که به طور متعادل، هم به دنیا و هم به آخرت انسان‌ها توجه داده و بر این اساس فلسفه و دیگر علوم اسلامی نیز باید نمایانگر و منادی چنین میانه روی و تعادلی باشند.

در نتیجه، سؤال اصلی قابل طرح پیش روی نخبگان و اندیشمندان مسلمان این است که چگونه می‌توان مسلمان بود، مسلمان زندگی کرد و مسلمان و رستگار مرد؟ اندیشمندان و فلاسفه ما باید به این سؤال مهم پاسخ گویند که سبک زندگی مطلوب برای مسلمانان چیست و یا الگویی برای زیستن که اسلام آن را مطرح می‌کند چگونه است که انسان از طریق مزرعة دنیا بتواند توشة کافی برایِ آخرت خود نیز بیندوزد؟

شاید بتوان گفت که امروز بیش از هر زمان دیگر، جهان اسلام نیازمند به تدوین، تنظیم و ارائه دستگاه‌های فکری منسجم و جامع برای رستگاری مسلمانان در دنیا و آخرت می‌باشد که بویژه در آن به اهداف دنیوی فلسفه و جهان بینی، متناسب با نیازهای امروزین مسلمانان بپردازد.

قطعاً بدون ارائه نظریه‌ها و دستگاه‌های تحلیل منسجم و پاسخ‌های روشن، منطقی، عقلانی و قابل فهم در این زمینه‌ها (بویژه برای نخبگان و تحصیلکردگان) نمی‌توان موفق به بسیج مردم و اتحاد عمومی برای رفع فقر و توسعه در جهان اسلام شد. امروزه جهان اسلام‌ بیش از هر زمانی دیگر به متفکران، حکیمان، خردمندان و روشنفکرانِی نیاز دارد که با توجه به واقعیت‌های انکارپذیر جهان امروز در مرحله نخست به تبیینِ جهان بینی چگونه زیستن و تعامل فعال در جهان پر شتاب و پر تلاطم کنونی با هدفِ اعتلای اخلاقی و فرهنگی مسلمانان و همراه با آن، بسیجِ مسلمانان به سوی توسعه آزادی، دموکراسی، جهشِ علمی و فنّاوری و توسعه اقتصادی برای کسب جایگاه شایستة امتِ پیامبرنور و رحمت (ص) در جهان امروز و همراه با آن نیز به تبیینِ مجدّد رابطه انسان، خدا و حکومت در خود جوامع مسلمان و تبیین نحوه رابطه بین خود مسلمانان (با توجه به برداشت هایِ متفاوت ایشان از اسلام و مسلمانی) و دیگر جوامع غیر مسلمان، چه اهل کتاب و چه غیر آن در همه زمینه‌های قابل تعامل در حوزه‌های اندیشه، فرهنگ، علم و فنّاوری و اقتصاد بپردازند.

تذکر:

  • اصل متن زیر را که به مناسبت زاد روز مبارک پیامبر نور و رحمت (ص) تقدیم می‌شود، بیش از 5 سال پیش تنظیم و بعدها در چند مرحله نیز آن را تکمیل کرده‌ام. معذالک مبنای آمارها سال 2008 میلادی می‌باشد که از این بابت پوزش می‌طلبم. امیدوارم صاحب نظران بزرگوار این مقاله را صرفا به عنوان گام نخست برای طرح موضوع تلقی فرمایند.
  • در این نوشته منظور از جهان اسلام مجموعه جوامع مسلمانان می‌باشد که به طور تقریب جمعیت آنان با جمعیت کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی نزدیک است. ضمن آنکه تمامی جمعیت ساکن در 57 کشور عضو سازمان کشورهایِ اسلامی مسلمان نبوده، در عین حال در کشورهایی که عضو سازمان یاد شده نیز نیستند، جمعیت‌هایِ وسیعی از مسلمانان زندگی می‌کنند. نظیر مسلمانانی که در کشورهای هند،‌ چین،‌ روسیه، فرانسه،‌ آلمان،‌ تایلند و فیلیپین ساکن هستند. لکن از آنجائی که تفکیک این دو گروه جمعیتی بسیار مشکل بود و در مجموع نیز در جمع جبریِ کلِ جمعیتِ مسلمانان، تغییر معنا داری حاصل نمی‌شد، لذا جمعیتِ کل مسلمانان جهان با تقریب قابل قبول با جمعیت کشورهای عضو OIC یکسان منظور شد.
  • گرچه شاید کاربرد اصطلاح کشورهای اسلامی برای کشورهایی که مورد بحث ما هستند چندان صحیح به نظر نرسد ولی به هر حال باید از اصطلاحی برای رساندن مقصود استفاده می‌شد.
  • آمار و ارقام کشورهای اسلامی در سال 2008 میلادی بر اساس گزارش آماری منتشره در ماه می سال 2010 میلادی-IDB- بانک توسعه اسلامی است که با آمار Pocket World in Figures-2011 Edition The Economist ، نیز تا حدود زیادی تطابق دارد.

بیژن نامدار زنگنه

منبع: همشهری آنلاین