اودر جریان این مصاحبهها، در برنامه تلویزیونی60دقیقه سیبیاس شرکت کرد؛ شبکههای ایبیسی، انبیسی، سیانان و فاکس را هم بیجواب نگذاشت؛ بیبیسی را هم در فهرست انتظار خود دارد؛تهیهکنندگان خبری در شبکههای سیانبیسی، بلومبرگ، نیویورک و حتی شبکههای مخصوص هواشناسی هم میتوانند شانس خود را امتحان کنند و برای مصاحبه با خانم کلینتون وقت بگیرند. او هنوز زمان خالی برای مصاحبه دارد. او در این مصاحبهها فرصت و امکان خوبی دارد تا در پایان دوران کاریاش بدون اینکه مثل همه سالهای گذشته سایه اوباما بر سرش باشد، درباره خودش و سابقهاش حرف بزند. کارهای او در روزهای آخر مسئولیتش قابل درک است. او مورد توجه افکار عمومی آمریکاست و مصاحبههای تلویزیونیاش مخاطبان زیادی دارد. اما پرسشی که اکنون و در این زمان ایجاد میشود این است که او واقعا چه دستاوردی داشتهاست؟
اوباما در برنامه 60دقیقه در مصاحبهای مشترک با کلینتون، گفت: فکر میکنم نام او بهعنوان یکی از بهترین وزرای خارجهای که تاکنون داشتهایم ثبت میشود.
اوباما در عین ستایش از حرفهایبودن، شخصیت و قابلیت کارگروهی کلینتون، اشارهای بهدستاوردهای خاص او نکرد. استیو کرافت در این مصاحبه از اوباما پرسید، بزرگترین موفقیت سیاست خارجی او در دولت اولش چه بوده که اوباما در پاسخ به این سؤال به پایاندادن جنگ عراق، عقبنشینی نظامیان آمریکا از افغانستان و نابودی رهبری القاعده اشاره کرد و گفت: اینها همه پیامد و نتیجه کار بزرگی است که هیلاری و تیم او در وزارت خارجه در کنار دیگر تیمهای امنیت ملی انجام دادند.
اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم باید بگوییم که سیاستهای دولت اوباما در عراق، افغانستان و همچنین جریان مبارزه با تروریسم در کاخ سفید طراحی و مدیریت میشد. نگاهی به حلقه وزرای خارجه آمریکا نشان میدهد که هیلاری برخلاف کسانی چون جان کوئینسی آدامز، جورج مارشال، دین آکسن و هنری کیسینجر، دستاورد قابل توجه و تاریخی نداشتهاست. استفان والت، استاد روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد اخیرا در مطلبی در نشریه تایم درباره کلینتون، او را ستاره راک دنیای دیپلماسی لقب داد و نوشت: تردیدی نیست که کلینتون بهشدت پرانرژی بودهاست. اما مشکل این است که او دستاورد خاصی در کارنامهاش ثبت نکرده و نقش چندانی در وقایعی چون پایان جنگ عراق، یا مسائل افغانستان نداشتهاست. او همه تلاشش را کرد تا روابط تیرهشده با پاکستان را بهبود بخشد اما هنوز پاکستان ضدآمریکاییترین کشور دنیاست و از این نظر کلینتون موفقیتی بهدست نیاوردهاست. او توانست در تشدید تحریمها علیه ایران نقش ایفا کند اما خطر جنگ و رویارویی همچنان جدی است و دورنمایی از گشایش در این پرونده دیده نمیشود.
کارشناسان درباره اینکه کارنامه کاری کلینتون دستاورد خاصی ندارد، اتفاق نظر دارند. آرون دیوید میلر، دیپلمات سابق و از میانجیگران مذاکرات صلح، اخیرا در مصاحبهای به روزنامه لسآنجلستایمز گفت: کلینتون شاید آنقدر اعتبار داشتهباشد که انتقاد به او دشوار بهنظر برسد اما نمیتوان گفت که او در دوران کاریاش اساسا چه کار مهم و موفقیتآمیزی انجام داده یا چه استراتژی خاصی را تدوین و اجرا کردهاست. اگر نگاهی به تحولات و اخبار بیندازید، درمییابید که بهسختی میتوان واقعهای در چهار سال گذشته در جهان یافت که بدون حضور کلینتون اتفاق نمیافتاد یا جور دیگری اتفاق میافتاد. مارشال نامش را به طرح احیای اقتصادی اروپای بعد از جنگ داد. اکسون سیاست جنگ سرد مبتنی بر مهار را به اجرا گذاشت و به ایجاد ناتو کمک کرد. آدامز در شکلگیری دکترین مونرو نقش داشت که در آن آمریکای مرکزی و جنوبی بخشی از حوزه نفوذ آمریکا بهحساب میآمدند.
کیسینجر، پایهگذار سیاست بازدارندگی در مقابل شوروی و رویکرد نزدیکی به چین بود اما نام و امضای کلینتون بر هیچ طرح و برنامهای نیست. او چهره رسانهای واکنشهای آمریکا به انقلابهای عربی بود و مثلا در متقاعد کردن حسنی مبارک به کنارهگیری از قدرت نقش داشت یا در جلب حمایت بینالمللی برای مداخله نظامی در لیبی و مقاومت در برابر فشار مشابه بینالمللی برای مداخله نظامی در سوریه مؤثر بود. اینکه این سیاستها در نهایت چه نتیجهای دارند، باید منتظر ماند و دید.
قتل سفیر آمریکا در بنغازی و پیامدهای آن که مسئولیتش متوجه کلینتون شد، شاید جنجالیترین حادثه دوران کاری او بود. شاید جدیترین نقص و کمبود دوره کاری او، فقدان هرگونه تلاش جدی برای حل و فصل مناقشه اعراب و اسرائیل بود. او نهتنها نتوانست صلح را به فلسطین ببرد یا رابطه میان آمریکا و چین را بهبود بخشد بلکه هیچ دستاورد مشخص دیگری هم نداشت. البته اینها ناکامی و شکست بهحساب نمیآید. ماهیت کار او با وزرای خارجه سابق آمریکا متفاوت است. او قرار نبود که هدفی خاص در سیاست خارجی آمریکا را دنبال کند. حتی قرار نبود جایگاهی مانند چهرههای جنجالی چون ریچارد هالبروک، جورج میچل و دنیس راس داشتهباشد. سمت واقعی او سفیر آمریکا در جهان بود و در این زمینه هم خوب عمل کرد.
اوباما در مصاحبه با برنامه 60دقیقه، بهطور تعجبآوری درباره نقش هیلاری صریح صحبت کرد. او با اشاره به اواخر سال2008 گفت: هیلاری در آن زمان هم یک چهره جهانی بود و فکر میکنم او چهره مناسبی برای وزارت خارجه بود آن هم زمانی که ما هنوز در عراق بودیم. افغانستان هنوز یک چالش بزرگ بود و بیاطمینانی زیادی در چگونگی تنظیم دوباره روابط ما با جهان وجود داشت. بهنظرم در آن شرایط بسیار مهم بود که کسی را بهعنوان سفیر جهانی آمریکا انتخاب کنیم که مؤثر باشد و بتواند در عرصه بینالمللی به خوبی سخن بگوید. این انتخاب بهنظر من بسیار مهم بود.
هیلاری بهعنوان نماینده فعال جهانی آمریکا، همآورد و نمونه مشابهی ندارد. براساس آمار سفرهای وزرای خارجه که در وبسایت وزارت خارجه آمریکا ثبت شده، او 401روز را در سفر اطراف جهان بوده، یعنی 13ماه در پروازهای طولانی و نشستهای خستهکننده شرکت کردهاست. شاید همین سفرهای طولانی در بیماری او مؤثر بودهاند. او در یکی از آخرین سفرهایش در اروپا دچار بیماری ویروسی در شکمش شد و بعد بیهوش شد سپس هم لخته خونی در مغزش تشخیص داده شد.
اگر شعار وودی آلن را درنظر بگیریم که همیشه میگوید 99درصد زندگی نمایش است، هیلاری هم نمایش خوبی ارائه کردهاست. او تلاش میکرد تصویری متفاوت از آمریکا یعنی متفاوتتر از آنچه جهان در قالب حملات موشکی و جنگ میشناسد، ارائه کند. او در اکثر سفرهایش درباره قدرتگرفتن زنان، حقوق همجنسگرایان و توسعه اقتصادی کشورهای فقیر سخنرانی میکرد. او همچنین در دفاع از آزادی بیان زیاد سخن میگفت.
تردیدی نیست که این اقدامات در تغییر دید جهان نسبت به آمریکا ناکافی است. نظرسنجیهایی که مؤسسه افکارسنجی آمریکایی پیو انجام دادهاست نشان میدهد که از سال2009 یعنی مدت کوتاهی بعد از انتخاب اوباما، شمار کسانی که دیدگاه مثبتی نسبت به آمریکا دارند در چین، اروپا و کشورهای مسلمان، کاهش یافته است. البته به گواه نظرسنجیها، اکنون آمریکا نسبت به دوران ریاستجمهوری جورج بوش، در اروپا و آسیا محبوبتر است اما در نقاطی مانند پاکستان و بخشهایی از خاورمیانه این محبوبیت کاهش یافتهاست.
هیلاری این محبوبیت یا مغضوبیت را ایجاد نکرده است اما به هر حال او بخشی از تیم سیاست خارجی آمریکا بوده و اتفاقا بهدلیل سفرهای پرشمارش به دور دنیا، ستاره این تیم بودهاست. بنابراین دوران کاری او باید به دور از هیجان، قضاوت شود.
نیویورکر