نوشته مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ که در روزنامه شرق چاپ شده را در ادامه میخوانید:
"بسیاری از صاحبنظران خانم مارگارت تاچر را بعد از وینستون چرچیل، مهمترین و موثرترین نخستوزیر در قرن بیستم در انگلستان میدانند. علت این عقیده بازمیگردد به تغییرات عمیق و گستردهای که در سه دوره نخستوزیریاش توانسته در بریتانیا به وجود آورد. اقدامات و سیاستهایی که بعد از گذشت بیش از دو دهه از نخستوزیری خانم تاچر آثار آنها همچنان در جامعه انگلستان امروز به چشم میخورد. او برخلاف بسیاری از نخستوزیران و نخبگان سیاسی بریتانیا که غلب حقوق، اقتصاد، تاریخ یا علوم سیاسی خوانده بودند، در رشته شیمی فارغالتحصیل شده بود و برخلاف روند حاکمیت در بریتانیا که همواره در قالب مدیریت سیاسی دستهجمعی میبود، یکی از برجستهترین و بارزترین ویژگیهای خانم تاچر مدیریت به صورت فردی بود. به همین دلیل بود که لقب خانم تاچر «بانوی آهنین» شده بود. «بانوی آهنین» آن سنت دیرپای مدیریت دستهجمعی را تا حدود زیادی کنار گذارد و به جای آن سنت مدیریت و ریاست فردی را حاکم کرد. خانم تاچر میگفت و مابقی اعضای کابینه اطاعت میکردند. اما این همه تاچر نبود. یقینا اگر مارگارت تاچر خلاصه میشد در سبک و سیاق ریاست فردی، نه نامی از او به جای مانده بود و نه در فرهنگ و اندیشه سیاسی، امروزه اصطلاحی به نام «تاچریسم» به وجود میآمد.
اصلیترین و بارزترین خصوصیات خانم تاچر پیکار بیامان او با چپ، با سوسیالیسم، با اتحادیههای کارگری و با آنچه در اقتصاد سرمایهداری بعد از جنگ جهانی دوم از آن بهنام «دولت رفاه» یاد میشود. خصوصیسازی ویژگی بارز دیگر خانم تاچر بود. او طی دوره نخستوزیریاش بسیاری از صنایع و زیرساختهای بزرگ و مادر را در بریتانیا خصوصی کرد. آب و فاضلاب، برق، گاز، راهآهن، اتوبوسرانی، هواپیمایی، مترو، ذوبآهن و فولاد را که غولهای اقتصاد بریتانیا بودند خصوصی کرد. مالکیت این غولها را در قالب میلیونها سهام درآورد و به مردم فروخت. در انگلستان بهطور سنتی بزرگترین مالک خانههای مسکونی همواره دولت بوده است. بیش از نیمی از مستاجرین در انگلستان مستاجر دولت بودند. دولت به افراد و خانوادههای کمدرآمد آپارتمان یا خانه کوچک اجاره میداد. هرگاه که مستاجر بیکار میشد یا با کاهش درآمد مواجه میشد، دولت تا بهبود وضعیت اقتصادیاش از وی دیگر اجاره نمیگرفت، به علاوه آب و برق و گاز وی را هم میپرداخت. شرایط واگذاری خانهها و آپارتمانهای دولتی به مستاجران بسیار سهل و ساده بود، آنقدر ساده که شبها دانشجوهای ایرانی که میخواستند سر به تن انگلستان و دولتش نباشد، جملگی مستاجر دولت بودند با اجارههای بسیار پایین.
اما خانم تاچر آن سنت جاافتاده را هم تغییر داد. او خانهها و آپارتمانهایی را که در اجاره مستاجران کمدرآمد بود با بهای بسیار پایین و اقساطی که خیلی بالاتر از اجاره آنها نبود واگذار کرد. بعد به سر وقت دانشگاهها رفت. تحصیلات در دانشگاههای انگلستان برای همه از جمله خارجیها مجانی بود. او در ابتدا خارجیها و سپس به تدریج انگلیسیها را هم وادار به پرداخت شهریه کرد. خاکریز بعدی که به سر وقت آن رفت سیستم عظیم رفاه و تامین اجتماعی در انگلستان بود. در انگلستان همه افراد کمدرآمد از دولت یارانه نقدی دریافت میکنند. همه شاغلان که بیکار میشوند یا فارغالتحصیلان مدارس و دانشگاهها تا یافتن کار از دولت حقوق ایام بیکاری دریافت میکنند. انواع و اقسام کمکهزینههای دیگر برای اقشار و لایههای کمدرآمد جامعه وضع شده بود. این سیاستها و قوانین حاصل بیش از یک قرن مبارزات چپ و اتحادیههای کارگری بود.
اما خانم تاچر در ظرف یک دهه در برابر همه آنها قد علم کرد. پرداخت حقوق بیکاری را محدود و تا آنجا که میتوانست دریافت آنها را دشوار و رفاهیات متعدد تامین اجتماعی را برای اقشار و لایههای کمدرآمد بسیار محدود کرد. جبهه دیگری که گشود در برابر خیل عظیم پناهندگان و مهاجرین از کشورهای کمدرآمد یا مصیبتزده یا گرفتار جنگ داخلی یا حکومتهای خودکامه بود. تا قبل از نخستوزیری خانم مارگارت تاچر، انگلستان بیشترین آمار پذیرش خارجیها، مهاجرین و پناهندهها را داشت. اما تاچر همه آنها را کاهش داد. اعطای پناهندگی به آوارگان و پناهندهها را بسیار دشوار کرد.
او حتی به نوزادانی که از پدر و مادر خارجی یا پناهنده در انگلستان متولد میشدند رحم نکرد، نوزادانی که از پدر و مادر خارجی یا پناهنده یا هر پدر و مادری که به هر علتی در انگلستان حضور داشتند به دنیا میآمدند، بهطور اتوماتیک شهروند بریتانیا محسوب میشدند را لغو کرد.همه اینها به کنار باید گفت که بزرگترین پیکار خانم تاچر با غولهای اتحادیههای کارگری در انگلستان بود. اتحادیههای کارگری در انگلستان از قدرت عظیمی برخوردار بودند. قدرتی که ریشه در بیش از دو قرن تحقق انقلاب صنعتی در انگلستان داشت. اتحادیههای کارگری، دولت میآوردند و دولت میبردند. با برپایی اعتصابات همگانی عملادولتها را فلج میساختند و به خواستههای صنفیشان دست مییافتند. اما تاچر قدرت آنها را تا آنجا که میتوانست کاهش داد. مهمترین سلاح اتحادیههای کارگری برای پیشبرد اهدافشان اعتصاب بود.
اما خانم تاچر با برخورداری از اکثریتی که حزب محافظهکار در پارلمان انگلستان از آن برخوردار بود توانست قوانین سفت و سختی به تصویب برساند که جلوی اعتصابات را از یکسو میگرفتند و از سوی دیگر رهبران اتحادیه کارگری را با مشکلات حقوقی متعددی روبهرو میکردند.تاچر در عرصه سیاست خارجی هم در بریتانیا تحولات مهمی به وجود آورد. او همزادی در واشنگتن پیدا کرده بود به نام رونالد ریگان و نخستوزیری تاچر و ریاستجمهوری ریگان بدل به یک اسطوره از اتحاد در سیاست خارجی میان واشنگتن و لندن شده بود. او ضمن ایستادگی جدی در برابر کمونیسم و بلوک شرق، در عین حال با تمام توان دست دوستی به سمت گورباچف که در دوران نخستوزیری وی در اتحاد شوروی به قدرت رسیده بود دراز کرد. او گورباچف را در برداشتن گامهای هرچه بیشتر در جهت «پروستاریکا» و «گلانوست» که در حقیقت اصلاحات سیاسی و اقتصادی بودند تشویق و ترغیب میکرد. چندینبار به مسکو سفر کرد و چندین بار پذیرای رهبر شوروی در کشورش شد. سخنی به اغراق نرفته اگر گفته شود که او درحقیقت به گورباچف بیش از هر رهبر دیگری علاقه پیدا کرده و نزدیک شده بود. ناسیونالیسم جنبه دیگر تاچریسم بود. او به همان میزان که اشتیاق زیادی برای پیوستن به اتحادیه اروپا نداشت، به همان میزان هم به دنبال احیای ناسیونالیسم در بریتانیا بود.
جنگ فالکلند با آرژانتین در سال 1363 بر سر جزایر مالویناس یا به قول انگلیسیها فالکلند، نماد ناسیونالیسم مارگارت تاچر بود. شخصا از سربازان انگلیسی که در نبرد با آرژانتین کشته شده بودند تجلیل میکرد و به دیدار خانوادهها و بازماندگان آنان میرفت. ژاما همه پیروزیهای بانو تاچر در یک جبهه سرانجام متوقف شد. قدرت دموکراسی یا نظام لیبرال دموکراسی درنهایت بر «بانوی آهنین» فارق آمد، نه اتحادیههای کارگری، نه محرومین، نه جنبش و اتحادیههای دانشجویی، نه روشنفکران و نویسندگان، نه چپ و نه حزب نیرومند کارگر نتوانستند جلوی بولدوزری به نام مارگارت تاچر بایستند. اما دموکراسی، پارلمان و رای مردم نهایتا ماشین پرقدرت تاچر را توانست متوقف کند و او را با وجود اقتدار سهمگینی که پیدا کرده بود از قدرت پیاده کند. اگر تاچر در کشور جهان سومی ظهور کرده بود یقینا اعوان و انصار او همچنان بعد از گذشت دو دهه در آن کشور سرگرم حکومت بودند. اما در نظام دموکراسی اینگونه نشد و نمیشود.
آمدن و رفتن خانم تاچر بدون پرهیز از آثار و تغییرات عمیقی که در انگلستان از خود بر جای گذاشت، بود اما در تجزیه و تحلیل نهایی تجربه تاچر نشان داد که در جوامع غربی، دموکراسی و رای مردم حرف آخر را میزند.
دوران حکومت تاچر همزمان بود با نخستین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و یک دهه پس از آن. نحوه برخورد بریتانیا در این دوره با سقوط سلطنت و پیروزی انقلاب، عدم پذیرش محمدرضا شاه به عنوان پناهنده سیاسی در بریتانیا، ناگفتههای نقش رهبری بریتانیا در عرصه جهانی در مواجهه با ایران بر سر موضوع گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران، بهبود شگرف مناسبات بریتانیا با حکومت صدام حسین در عراق، حکایتهای مکتوم سیاست تاچر در جریان اشغال سفارت ایران در لندن توسط مزدوران عراق و همچنین برخورد بریتانیا با ایران در جریان پیشگامی در تصویب و اعمال تحریمهای تبعیضآمیز اقتصادی، سیاسی و نظامی علیه ایران به عنوان گروگانگیری و جنگ از جمله این رویدادها بود.
امروزه کمتر به یاد آورده میشود که تاچر از معدود سیاستمداران غربی بود که پس از سالها حضور در سمتهای مختلف سیاسی و بیش از یازده سال نخستوزیری، هرگز در هیچ انتخابات عمومی شکست نخورد و نهایتا با نقشهای کودتا گونه، نه توسط احزاب رقیب که با تلاش تعدادی از نزدیکترین یاران و متحدان درون حزبی خود از قدرت کنار گذاشته شد. تاچر از این اقدام به یک خیانت و کودتا نام برده، ولی عاملان این ماجرا که با کنار گذاشت او از رهبری حزب، موجب کنار رفتنش از نخستوزیری شدند، به عنوان فدا کردن یک فرد برای نجات حزب، افزایش بخت پیروزی در انتخابات بعدی و حفظ منافع ملی یاد کردهاند.
نفوذ سیاسی و آوازه تجربه حکمرانی تاچر به حدی بود که تونی بلر رهبر پیشین حزب کارگر و نخستوزیر سابق بریتانیا که قاعدتا رقیب سیاسی و رهبر حزب مقابل تاچر بود، از او به عنوان مشاور و حتی مرشد سیاسی خود یاد کرده و در مرگ تاچر نیز پیام پرشوری صادر کرد. این اقدام از سوی کسی که او نیز همانند تاچر در هیچ انتخاباتی از حزب رقیب شکست نخورد و در داخل حزب و در اوج قدرت از رهبری و نخستوزیری کناره گرفت، جالب به نظر میرسد. شاید همین تجربه تلخ تاچر در خنجر خوردن از دوستان نزدیکش موجب شد تا بلر برای جلوگیری از تکرار تاریخ، در اقدامی مسالمتجویانه و با آگاهی و پذیرش، جایش را به گوردون براون داد."