کنار آمدن با شکستهای اینچنینی بدون در نظر گرفتن دلیلش کار راحتی نیست و نیاز به گذشت زمان درازی دارد. در اینجا پیشنهادهایی کوچک اما مهم مطرح میشود که میتواند در این زمینه کمکمان کند.
خیلیوقتها طرف مقابلمان از شدت علاقهی ما به خودش بیخبر است و نمیداند که چهقدر دوستش داریم. شاید هم میداند، ولی بههرحال علاقهاش کمتر است یا اصلاً علاقهای به ما ندارد. معنی رفتارش این نیست که تو دوستداشتنی نیستی؛ این یعنی باید کسی را پیدا کنی که همانطور که تو دوستش داری، او هم به تو علاقه داشته باشد.
دنیای بزرگ بزرگ، زندگی کوتاه کوتاه
دنیا خیلی بزرگتر از چیزی است که تو فکر میکنی. البته طبیعی است که بهخاطر علاقهی زیادت فکر کنی که کس دیگری برای تو وجود ندارد، اما این فکر اشتباه است. کنار آمدن با وضعیت جدید نیاز به کمی زمان دارد، اما زندگی کوتاهتر از آن است که بخواهی برای همیشه در مرحلهی افسردگی باقی بمانی.
علاقهی متفاوت بهجای تنفر
آدم که سنگ و آهن نیست؛ نمیشود کسی را که تا دیروز اینهمه به او علاقه داشتی، یکروزه فراموش کنی. کسی هم نگفته که باید از او متنفر باشی، فقط نوع دوستداشتنت عوض شده. اگر خوب نگاه کنی، هنوز هم ته ته قلبت برای او بهترینها را آرزو میکنی و امیدواری که لحظههای شادی داشته باشد. اما حالا وقتش است که بیشتر به خودت برسی و با شناخت تازهای که از خودت پیدا کردهای، تصمیمهای بهتری برای زندگیات بگیری.
اگر دوستت عکسالعمل مناسبی به علاقهی قلبیات نشان نداد، معنیاش روشن است: بادبانها را بکش و به راهت ادامه بده. البته طبیعی است که احساس دلشکستگی کنی، اما طوری برخورد نکن که انگار طرف مقابلت هرگز وجود نداشته. در عوض برای اینکه حالت بهتر شود، میتوانی با پدر و مادر یا برادر و خواهر بزرگترت درددل و مشورت کنی تا به مرور زمان با این موضوع کنار بیایی.