تاریخ انتشار: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۱۰:۲۸

فاطمه عبدلی ـ سعید جعفریان : چنین استقبالی از یک نمایشگاه آثار تجسمی در تاریخ خانه هنرمندان کم سابقه است. در افتتاحیه نمایشگاه آثار چوبی رضا کیانیان جای سوزن انداختن نبود.

فقط آنجلینا جولی و براد پیت نیامده بودند که آن هم می گفتند مثل اینکه بلیت گیرشان نیامده و نتوانسته اند خودشان را به افتتاحیه نمایشگاه کیانیان برسانند.

چهره های آشنای زیادی را می توانستی آنجا ببینی؛از نگار جواهریان و نیوشا ضیغمی و مریم سعادت بگیرید تا شاهرخ دلکو، امید روحانی، محمدعلی سپانلو و محمد بهشتی. اوضاع یک  جوری بود که وقتی گفتیم: اِ بچه ها، رسول ملاقلی پور! ، کسی شک نکرد و همه سر برگرداندند تا خدا بیامرز را پیدا کنند!

همه اینها را اضافه کنید به مردم مشتاقی که آمده بودند دیدن نمایشگاه. از دانشجو جماعت گرفته تا آقاهای سن وسال دار. مثال بارز سوزن می اندازی زمین نمی رسد و این حرف  ها. دسته دسته گل  های بزرگ بود که می آمد و می رفت و پاکت پاکت سن ایچ و بسته های تی بگ.

از همه این حرف ها که بگذریم، یک چیز را از این شلوغی می شد فهمید؛ اینکه به خاطر معروفیت کیانیان آنجا شلوغ نشده بود، به خاطر محبوبیت بیش از حدش بود؛ چه بین مردم، چه بین هنرمندان و فرهیختگان.

این را می شد از فضای صمیمی و خودمانی آنجا فهمید؛ از اینکه کمتر کسی قیافه می گرفت یا افه آرت می آمد و مانیفست هنری می رفت. همه خودشان بودند و همه به خاطر یک چیز آمده بودند؛ می خواستند کارهای چوبی ساخته دست رضا کیانیان را ببینند و در اصل طبیعت را دوباره ببینند.

شما کافی است اراده کنید و به هر سمتی که دوست دارید یک نگاه دزدکی بیندازید، مطمئن باشید یک ستاره ای، سیاره ای یا حداقل آدم آشنایی خواهید دید؛ اما چیزهای دیدنی نمایشگاه یعنی کارهای چوب کیانیان را اصلا نمی شود دید؛ بس که شلوغ است و فضا هنری.

البته آدم های جدی تری که به خاطر خود کارها به نمایشگاه آمده اند هم تعدادشان کم نیست. بنده خداها با هزار زحمت راه را برای خودشان باز می کنند تا یک نظر هم که شده کارها را ببینند و تا جایی که ممکن است یک مرور- هرچند روزنامه وار- داشته باشند. یک چند نفری هم هستند که انگار کلا نمی دانند که قضیه از چه قرار است؛ گویا به خاطر شلوغی، آنها هم آمده اند که ببینند قضیه چیست.

یکی از همین آدم های خوشحال از یکی از همان جدی ترها می پرسد: اینها چیه؟ و جدی تره نگاه خشماگینی می کند و می گوید: مجسمه . عده زیادی هم هستند که انگار همین الان صاف از وسط یکی از کافه های دود گرفتة پاریس اینجا ظاهر شده اند و آرتیستی از سر و رویشان می بارد.

یکی از آنها با صدای بلند می گوید:خیلی کارهای هیجان انگیزی است و آدم خیلی ناخودآگاه به یاد انفجار رنگ آبی در پس زمینه سفید می افتد و هامون.

امضا گیرون، عکس اندازون
ترافیک مردم توی راهروهای نمایشگاه، چندین برابر ترافیک سنگین صبح های اتوبان همت است و گرمای جهنمی سالن نمایش آثار هم آدم را به همذات پنداری با نانواهای تنور نانوایی وامی دارد! مردم

به شدت از سر و کول هم بالا می  روند و اگر که یک مقدار خلاقیت داشته باشی و یک جور دیگر قضیه را ببینی، از ترکیب آنها توی ذهنت می توانی یک موجود واحد درست کنی با هزار چشم و هزار گوش و البته 2 هزار دست که این ور و آن ور می شود.

به هر جای نمایشگاه که نگاه می کنی چند تا از این کپه های انسانی هیولا مانند را می بینی. خب، دلیلش خیلی واضح است؛ مردم مثل موقع هایی که وسط چهارراه دعوا می شود یک آدم معروف را آن  وسط ها دوره کرده اند و از او عکس و امضا و کلمه قصار می خواهند.

بزرگ ترین هیولایی که در نمایشگاه ایجاد شده، اطراف رضاکیانیان رصد می شود؛ تماشاچیان محترم ولش نمی کنند. کیانیان سعی می کند با حوصله به همه جواب بدهد، گاهی امضایی بیندازد و گاهی هم عکسی. اما کاملا مشخص است که کمی کلافه است از شلوغی و البته گرما.

افه آرت ها و رولن بارت
شاید برای اولین بار باشد که یک جایی شیرینی و خوراکی پخش می کنند و هیچ کس برایش تره هم خرد نمی کند. حق بدهید اینجا این قدر آدم های دیدنی و چیزهای شنیدنی وجود دارد که یک کپه خوراکی آن وسط اصلا دیده نمی شود.

توی آن شلوغی هر از چند گاهی مجبور می شوید برای تنفس هم که شده به سطح آب بیایید و به حیاط نمایشگاه بروید؛ جایی که کم از شلوغی داخل نمایشگاه ندارد، اما خوبی اش این است که آدم های جدی تری را می توان آنجا پیدا کرد؛ کسانی که کارها رادیده اند و در گروه های 4 تا۵ نفره مشغول تحلیل آنها هستند.

البته خیلی ها هم دوز نیکوتین بدنشان پایین آمده است و مشغول تجدید قوا هستند و چند تایی آن وسط از ژیل دولوز و رولن بارت و چند تا فیلسوف خفن دیگر به صورت رندوم، نقل قول تحویل هم می دهند و یک عده دیگر توی این شش و بش مانده اند که به کافه خانه هنرمندان بروند یا راهشان را کج کنند و بروند خانه.

عده زیادی هم هستند که وقتی شایعه حضور ترانه علیدوستی را در نمایشگاه می شنوند، دوباره به سالن ها شیرجه می زنند. جو خوشحال است و هوا بهاری!

آرامش بی حضور دیگران
ساعت 7بعدازظهر است. خیلی ها رفته اند و توی سالن های نمایشگاه خیلی راحت تر می توان تردد کرد. حالا دیگر به سادگی می توان کارهای بسیار جالب و پر از خلاقیت رضاکیانیان را دید و درباره آنها با خودش گپ زد؛ می توان حیوانات غریب و احجام عجیب نمایشگاه را دید و ستایش کرد.

حالا می توان فقط به خاطر نمایشگاه سری به آنجا زد. 4 سرباز خیلی جوان توی حیاط نمایشگاه روی یکی از نیمکت ها یله داده اند و چایی می خورند و حالا می توان اسب های فلزی سر در نمایشگاه که هنوز رو به جنوب شیهه می کشند را دید و باد ملایمی که کاغذهای بسیار کف حیاط را جارو می کند را احساس کرد؛ تازه می توان موسیقی زیبای سالن های نمایشگاه را شنید و از نورپردازی آن لذت برد. برای دیدن درست و درمان کارهای کیانیان یک ساعت بیشتر وقت نداریم.

در سالن نمایشگاه چه خبر بود؟

موزه ستاره شناسی

 شنبه ساعت 5 است؛ هوای دم دار و قطره های درشت باران. اما هیچ کدام از این چیزهای غیرطبیعی آن همه آدم جورواجور را که به خانه هنرمندان حمله کرده اند، نمی ترساند.

خب، وقتی پای ستاره ها وسط باشد باران و هوای شرجی که سهل است، از جان هم می  توان گذشت! صحبت از نمایشگاه آثار چوبی رضا کیانیان است و افتتاحیه نمایشگاهش.سعی کردیم با اکثر کسانی که آنجا بودند، گپ کوتاهی بزنیم و از نظراتشان راجع به حال و هوای گالری بپرسیم

رضا عطاران


ای وای، خودشه ها، ناصره... نازی کلاهشو ببین! این معمولی ترین عکس العمل های ملت بعد از شناختن رضاعطاران بود. عطاران هم سرش را انداخته بود پایین و مظلومانه و البته سریع از بین مردم رد می شد تا به گالری اصلی برسد.

  • کارها را دیدید؟

دارم می بینم.

  • چطور است؟

خیلی باحاله.

  • شما هم کار چوب می کنید. نمی خواهید نمایشگاه بگذارید؟

نه تا حالا فکر نکرده ام.

  • چرا؟

(باخنده) آخر کارهای آقای کیانیان خیلی شبیه کارهای من است تکراری می شود(شوخی کردم)!

  • می دانستید آقای کیانیان از این کارها می کنند؟

آره، یک بار هم مشهد نمایشگاه گذاشته بودند. البته مثل اینکه کارهای بزرگ تری بود که من نتوانستم ببینم ولی خیلی دوست داشتم ببینم.

  • خوب است که بازیگرها و هنرمندان سینما و تئاتر هم در حوزه هنرهای تجسمی حرفه ای کار کنند و بعد هم نمایشگاه بگذارند؟

آره، خیلی خوب است. اصل کار کردن خودش هم خوب است حالا چه نمایشگاه بگذارند چه نه.
  

حبیب رضایی و پارسا پیروزفر

پارسا پیروزفر و حبیب رضایی هم همدیگر را پیدا کردند و با هم بودند. پیروزفر بیشتر ترجیح می داد که عکس ازش بیندازیم تا حرف بزند؛ چون فکر می کرد اگر خدایی نکرده آره یا نه از دهنش بیاید بیرون حرکت افسانه ای اش (یا شاید عدم حرکت افسانه ای) یعنی مصاحبه نکردن در تمامی این سال ها به مخاطره بیفتد؛ این است که جان من، اگر این چهار تا کلام را هم که گفتم، چاپ کنید، نه من و نه شما! خلاصه هیچ چی چاپ نکنید.

حبیب رضایی هم یا از شدت گرما یا از فعالیت بیش از حد ذهنش، سخن کوتاه کرده بود و مختصر و مفید و از انصاف نگذریم، واقعا در کمال ادب گفت: اول باید کارها را ببینم تا بعد بشود حرف زد.

بعد هم گفت می دانستند که آقای کیانیان مجسمه می سازد ولی نمی دانستند که با چوب این کار را می کند. گفت خودش کار خاص دیگری غیر از حوزه خودش نمی کند ولی تماشاگر خوبی است و خوب تماشا می کند.

آتیلا پسیانی
رفتیم سراغ آتیلا پسیانی. گفتیم می خواهیم یک مطلب هم برای نمایشگاه او برویم. گفت کجا بروید؟! برویم یعنی چی؟ گفتیم این یک اصطلاح مطبوعاتی است؛ معمولا می گوییم فلان سوژه را برویم.

گفت: نباید بگویید. باید فارسی را درست حرف بزنید (جای آقای حداد خالی بود). به هر حال با خوشرویی تمام و روی گشاده گفت اگر گپی که دوستانه زدیم را چاپ کنید پکر می شوم ها! بعد هم گفت عکس بدون اجازه گرفتید.

ما هم حرف هایی که البته چیز عجیب و غریبی نبودند و راجع به نمایشگاه بودند را چاپ نمی کنیم. آیدین آغداشلو هم یکی دیگر از کسانی بود که از شدت شلوغی و گرما زود خداحافظی کرد و به ما هم با روی خندان گفت: نتوانستم ببینم باید همه اش را ببینم. بعد نظرم را خدمتتان می گویم .

مهرداد میناوند

این یکی دیگر دیدن داشت؛ یک فوتبالیست وسط عالم هنر را می گوییم؛ مهرداد میناوند هم آنجا بود و بادقت به کارها نگاه می کرد.

چی شد ه که آمد ه اید این نمایشگاه؟

خب، آقای کیانیان از دوستان ماست و من هم آمده ام کارهایشان را ببینم.

کارها چطور بود؟

همه آنها فوق العاده  بودند؛ هرچی که دیدم ذوق بود و خلاقیت. واقعا فوق العاده بودند.

به خاطر رضاکیانیان آمدید یا دیدن کارها؟

نه، آقا هر کس دیگری بود می آمدم. من خیلی هنر را دوست دارم. من خودم هم کار سنگ می کنم. سنگ های گوشه و کنار را جمع می کنم و یک چیزهایی می سازم . مثل همین که الان توی گردنم است. خودم هم احتمالا نمایشگاه می گذارم. تشریف بیاورید خوشحال می شوم.

بهزاد فراهانی

کارها را چطور دیده اید؟

با طمأنینه و ابهت خاصی مجسمه ها را نگاه می کند. خیلی ها هم جلو می آیند که با او و همسرش عکس بیندازند یا حرف بزنند.

شما به عنوان بزرگ عرصه سینما و تئاتر ورود هنرمندان این حوزه را به حوزه تجسمی خوب می دانید؟

بله، خوب است خیلی ها که به ما پز می دهند بفهمند و بدانند که ما هم اگر بخواهیم می توانیم این کار را بکنیم.

به نظرتان این همه شلوغی برای کیانیان است یا خود نمایشگاه؟

منظورت از این سؤال چیست؟ اگر می خواهی ته اش را در بیاوری که دوستش دارم یا نه، آره دوستش دارم.

  • شما خودتان کار خاصی در هنرهای تجسمی می کنید؟

من گندم را خیلی خوب پرورش می دهم. شاگرد هم همین طور. شاگرد هم خوب پرورش می دهم؛ یکی از شاگردانم مثلا جوانی است به اسم پرویز پرستویی.

بهمن فرمان آرا

وقتی ما رسیدیم فرمان آرا داشت می رفت. از همان دور (آن قدر که دور و بر کیانیان شلوغ بود) داد زد که رضا من فعلا می روم . سرخ شده بود. آمد بیرون ایستاد تا نفسی تازه کند.

  • به نظر شما این همه شلوغی به خاطر آقای کیانیان است یا کارهایشان؟

چه فرقی می کند؟! مهم این است که این کارها دیده شود و مردم ببینند که یک تکه چوب که یک گوشه خیابان افتاده است را هم می توان یک جور دیگر دید.

  • این چقدر سابقه دار است که هنرمندان سینما کارهای تجسمی کنند؟

بله خب، خیلی ها این کار را کردند. منتها رضا سال هاست کار چوب می کند و خیلی کار کرده و حالا بعد از این همه سال یک نمایشگاه گذاشته. 

پگاه آهنگرانی


اِ این دختر بازیگره، وای چقدر معصومه... اسمش چی بود؟ آره، همان، من ترانه 15 سال دارم... البته منظور خانم های پشت سری ما از من ترانه... ، پگاه آهنگرانی بود. او هم بعد از چاق سلامتی با کیانیان و یک گشت کوتاه در گالری مجبور شد کنار این و آن تو گرما بایستد و باهاشان عکس بیندازد.

  • کارهای آقای کیانیان را قبلا دیده بودید؟

بله، البته نه همه اش را.

  • خودتان چی کار می کنید غیر از بازیگری؟

دوست دارم توی کار کارتون، فیلمسازی و مستند فعال تر بشوم. یک کار هم آماده دارم که شاید برای جشنواره برسد.

  • کارها را دیده اید؟

نه، اصلا، دارم خفه می شوم. نتوانستم چیزی ببینم. باید سر یک فرصت دیگر بیایم با دقت ببینم.