هی چپ میرود و راست برمیگردد، انگار که حروف انگلیسی برایش تازگی داشته باشد؛ درست مثل من که همهی این مدت تنبلی کردهام و حالا مجبورم به هر قیمتی شده خودم را بالا بکشم، که یکوقت -زبانم لال- از این درس عزیز نیفتم!
عکس: هدا اصفهانی
پوریا خوشفکر: نمیدانم خیالبافی من است یا واقعیت دارد. جزوهی زبانم را که باز میکنم، «آرام خان» (اسمی که من روی لاکپشتم گذاشتهام) از جعبهاش بیرون میآید و کشانکشان خودش را میاندازد روی برگههای جزوه.
هی چپ میرود و راست برمیگردد، انگار که حروف انگلیسی برایش تازگی داشته باشد؛ درست مثل من که همهی این مدت تنبلی کردهام و حالا مجبورم به هر قیمتی شده خودم را بالا بکشم، که یکوقت -زبانم لال- از این درس عزیز نیفتم!
عکس: هدا اصفهانی