سه تن دیگر امسال کشته شدند که یکی با انجام عملیات انتحاری به وسیله کمربند انفجاری و دیگری هنگامی که پشت فرمان کامیونی مملو از مواد منفجره بود، مردند.
ابوابراهیم، جوانی 24 ساله و بلند و باریک با همان گروهی که شامل رفقای از دست رفتهاش بود شهر دور افتاده و کم جنبوجوش زرقا واقع در شمال امان، پایتخت اردن را در اکتبر گذشته به مقصد عراق ترک گفت.
او هنوز به مرز نرسیده بود که دستگیر شد. اکنون در خانه است و آن طور که خود میگوید منتظر فرصتی دیگر است که به سوی شهادت بشتابد.
میگوید: برای آنها خوشحال هستم اما به حال خودم میگریم چون نتوانستم به فیض شهادت نایل آیم.
او که نام ابوابراهیم را به عنوان اسم مستعار خود برگزیده، میافزاید: میخواهم اشاعه دهنده حاکمیت خدا در زمین باشم و عراق را از چنگ اشغالگران برهانم. چیزی در این دنیا نیست که دوستش داشته باشم و جنگیدن با اشغالگران تنها چیزی است که به آن فکر میکنم.
****
زرقا را از همان اولین روزهای آغاز جنگ عراق به عنوان مهد نظامیگری میشناسند.
این شهر زادگاه ابومصعب زرقاوی، رهبر پیشین القاعده عراق که تابستان سال گذشته میلادی کشته شد، است و اکنون به بستر رشد جهادیهای آینده چون ابوابراهیم و رفقایش که سال گذشته با هم این شهر را برای عزیمت به عراق ترک گفتند، تبدیل شده است.
مصاحبه با ابوابراهیم و بستگان سایر مردانی که از این شهر راهی عراق شدند و در آن جا جان باختند، نشان میدهد آنان توسط یک مجموعه چون گروه تحت امر زرقاوی به خدمت گرفته نشده بودند بلکه هر یک به مرور زمان دیگری را به سوی رویکردهای رادیکالی هدایت کرده است.
روحانیون محلی آنان را با اظهاراتی که توجیهکننده کشتار غیرنظامیان است به سوی مشارکت در جنگ عراق رهنمون میسازند. این مردان ویدئوهایی را تماشا میکردند که از اینترنت کپی شده و در آنها شکنجه و کشتار مسلمانان عراق به تصویر کشیده شده است.
ابو ابراهیم در مورد زرقاوی میگوید: شیخ یک قهرمان بود. میافزاید: وقتی دوستان عازم عراق بودند تصمیم گرفتم همراه آنان بروم. به عنوان آخرین گام در راه تحقق این هدف شماره تلفن یک قاچاقچی انسان و آدرس خانه امنی در عراق را به دست آورد. آنانی که راهی عراق هستند به رابطهایی رجوع میکنند که بیشتر نقش هماهنگکنندههای سفرهای خارجی را ایفا میکنند تا رهبر گروههای شورشی باشند.
یکی از روحانیون مذهبی با اشاره به این که مردم زرقا اعتقادات عمیق مذهبی دارند، میگوید: وقتی مردم خبرها را در کشورهای اسلامی میبینند این احساس خودجوش در آنها به وجود میآید که باید بروند و در جهاد مشارکت کنند. میافزاید: امروز لازم نیست که به جوانان بگویم لازم است در جهاد شرکت کنند. آنان خودشان مایلند به فیض شهادت نایل آیند.
خشم و نفرت از آمریکاییها را میتوان در خیابانهای زرقا حس کرد. داستانهایی که مردان جوان اهل زرقا از تجربیات خود میگویند به توضیح این که چطور این شهر به منبعی پایانناپذیر برای تأمین بمبگذاران انتحاری در عراق تبدیل شده است، کمک میکند.
بر اساس تخمین مقامات ارشد ارتش ایالاتمتحده در عراق تعداد حملات انتحاری در عراق ماهانه به طور میانگین به 42 مورد میرسد.
افزایش اختلافات مذهبی
خشم و انزجار افراطیون زرقا که شهری سنینشین است اکنون به همان اندازه که آمریکاییها را نشانه رفته متوجه شیعیان نیز هست. این مساله انعکاس دهنده افزایش خصومت بین این دو شاخه از اسلام پس از به قدرت رسیدن دولت تحت نفوذ شیعیان در عراق است.
در محفل کوچک جوانان افراطی و بستگان بمبگذاران انتحاری اهل زرقا که در عراق جان باختهاند همه از سرنوشت شش جوان گروهی که ابوابراهیم همراهیشان میکرد، آگاهی دارند. سه تن از آنها مردهاند: دو نفر در بمبگذاریهای انتحاری و دیگری با شلیک گلوله جان باختهاند. یک نفر در عراق به اسارت درآمده در حالی که دو نفر از جمله ابوابرهیم ناچار به بازگشت شدند.
این شش تن پاییز گذشته زرقا را ظاهرا با یک هدف اما هر یک تحت تأثیر شرایط فردی ترک گفتند. عامر جراداد 19 ساله جوانترین عضو گروه بود که بیآن که به خانوادهاش بگوید عازم کجاست زرقا را ترک کرد اما خانواده او وقتی از موضوع مطلع شدند خیلی هم احساس شگفتزدگی نداشتند.
جهاد، یکی از شش برادر او پیشتر در سال 2005 میلادی در درگیریهای فلوجه کشته شده بود.
کاظم مفلا جراداد، پدر این خانواده میگوید: عامر و جهاد خیلی با هم صمیمی بودند. وقتی جهاد در عراق شهید شد عامر سال آخر دبیرستان را پشت سر میگذاشت.
اواخر سال 2005 میلادی بود که عامر با خانه تماس گرفت تا بگوید او نیز عازم عراق شده است. جرداد دو تن از پسران بزرگترش را به بغداد فرستاد تا عامر را بازگردانند. میگوید: به عنوان یک پدر میدیدم من یک پسرم را از دست داده و دین خود را ادا کردهام.
وی میافزاید: عامر فکر میکرد دیگر این دنیا ارزش زندگی کردن ندارد و باید راه برادرش را دنبال کند.
او سعی کرد پسرش را از این افکار دور کند پس تصمیم گرفت برای او همسری بگیرد اما عامر مخالفت کرد. عامر 19 اکتبر سال گذشته مجدد زرقا را به مقصد عراق ترک کرد. واپسین روزهای ماه رمضان بود. در این وقت از سال سختگیریهای امنیتی در مرزها کمتر است.
این بار هم او سه هفته بعد تلفنی با خانه تماس گرفت تا بگوید موفق شده است. این آخرین باری بود که آنان خبری از عامر داشتند تا این که یکی از برادران او روز 19 ژانویه طی تماسی با تلفن همراهش اطلاع یافت عامر زمانی که رانندگی کامیونی حامل مواد منفجره را بر عهده داشته بر اثر انفجار محموله کامیون کشته شده است.
گزارشهای خبری از انفجار کامیونی حامل بمب در کرکوک مقارن با روزی که گمان میرود عامر کشته شده، حکایت دارد اما پدر و برادرانش مطمئن نیستند عامل این بمبگذاری عامر بوده باشد.
تجلیل بمبگذاران انتحاری
در مراسم شلوغ عزاداری عامر در زرقا، یکی از برادرانش از او و دیگر بمبگذاران انتحاری تجلیل کرد. او میگوید: اینان بهترین جوانان بودند. میافزاید: او در زندگیاش فردی موفق بود اما تصمیم گرفت برای جنگیدن با آمریکاییها به عراق برود.
مادر یکی دیگر از این جوانان، دانشجوی 20 ساله رشته مهندسی هنوز گمان دارد پسرش برای یافتن کاری به عراق رفته است اما وقتی خبر اسارات پسرش را در عراق به او دادند از شدت ناراحتی به زانو درآمد.
او صبح یک روز آپارتمان دو خوابه پدری را با گفتن این که قرار است دوستانی را برای صرف صبحانه همراهی کند، ترک کرد. اولین خبری که پس از رفتن او به خانوادهاش رسید نامهای از سوی صلیبسرخ جهانی بود که از اسارتاش توسط نیروهای آمریکایی در عراق نوشته بود.
خانواده این جوان، فقیر و بزرگ است و 17 عضو این خانواده در خانهای کوچک زندگی میکنند. تحصیل در دانشگاه روزنه امیدی برای او بود اما آنچنان که خواهرش میگوید ناتوانی در اخذ بورسیه تحصیل در انگلیس موجبات سرخوردگی او را فراهم آورده بود.
برخلاف مادر این مرد جوان، خواهرش میگوید او ممکن است برای جنگیدن با نیروهای خارجی مستقر در عراق به این کشور رفته باشد.
ابوابراهیم - مسن ترین جوان در بین شش نفری که زرقا را برای رفتن به عراق پشت سر گذاشتند- میگوید در روزگار نوجوانی وقتش را با بازی بیلیارد، گوش دادن به موسیقی پاپ و سایر سرگرمیهایی که اکثر نوجوانان دارند، پر میکرد. او امیدوار بود روزی به طور حرفهای فوتبال بازی کند اما به مرور زمان به افراطیگری متمایل شد.
نیویورک تایمز/ 5می