من و دوستم ریسه میرویم و پا میگذاریم به فرار. تابها همانجا در هوا رها میشوند؛ مثل کودکیِ شیرینِ دور که دلکندن از آن غیرممکنترین کار دنیاست.
عکس: سحر منصورى
پوریا خوشفکر: نگهبان پارک سوت کشداری میزند و دعوایمان میکند: «مگه با شما نیستم خرس گندهها؟ بیاین پایین دیگه!»
من و دوستم ریسه میرویم و پا میگذاریم به فرار. تابها همانجا در هوا رها میشوند؛ مثل کودکیِ شیرینِ دور که دلکندن از آن غیرممکنترین کار دنیاست.
عکس: سحر منصورى