دیروز چهطور؟ دیروز را چهطور گذراندی؟
فردا چه خبر خواهد بود؟ فردایت چه رنگی دارد؟
انگار کن مِه همهچیز را پوشانده باشد، تمام روزهای ما، تمام ساعاتمان، تکتک لحظههایمان در شکلی از ابهام فرورفتهاند، الآن میتوانی خوب و خوش باشی و روز بعد، ساعت بعد، لحظهای بعد، چنان در غم فرورفته باشی که ابر ابر، در آسمان دلت ببارد و هیچ آفتابی سرمای قلبت را پر نکند. یا برعکس، بارها شده که در یک لحظه چنان غمگین بودهای که در چشمانت جز سیاهی هیچ چیز دیده نمیشده و لحظهای بعد چنان به وجد آمدهای که روی پایت بند نبوده ای.
داستانِ زمان این است. زمان، اینطور نامشخص و رودخانهوار، از سرِ ما میگذرد و روز به روزمان را ورق میزند.
و او، به این زمان قسم میخورد؛ این زمانِ مبهم نامشخص دیگرگونِ هزار رنگ را شاهد میآورد که انسان دائم ضرر میکند، آنوقت که میگوید: «والعصر، إن الانسان لفی خسر» (قسم به روزگار، که انسان واقعاً دستخوش زیان است.) مفسران دربارهی اینکه او، در این آیه از کدام عصر سخن میگوید، برداشت یکسانی ندارند. برخی براین باورند شاید منظور عصر طلوع اسلام باشد، برخی دیگر نیز، معتقدند احتمالاً در این آیه، به روزگار ظهور موعود قسم خورده است. اما از یک لحاظ فرقی ندارد کدامیک صحیح باشند، مهم این است که او، به روزگار قسم خورده است. قسم خورده است که زیان خواهیم کرد.
انسان، زیانکار است، مگر اینکه نگاهش به او باشد. به روزگار قسم که روزِ ما از دست خواهد رفت، ساعت به ساعت، لحظه به لحظه را از دست خواهیم داد و از آنچه در اختیار داریم، چیزی نخواهد ماند، جز همین ساعتها که گاه قدرشان را نمیدانیم و یک یک از دستشان میدهیم.
مگر اهل ایمان باشیم، نگاهمان به او باشد و کردارمان منطبق با خوبی، مگر به صبر چنگ بزنیم و از حق بگوییم.
امروز هم میگذرد، از مِه بیرون میآید و ساعت به ساعت از سرمان میگذرد و به مجموعهی دیروزهایمان میپیوندد. فردا هم، شبیه همین امروز و همین دیروز، خواهد آمد. و قسم به تمام این روزها، قسم به همهی روزها و روزگارها که ما ضرر خواهیم کرد، مگر نگاهمان به او باشد...