تاریخ انتشار: ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۲۰:۲۶

علی عمادی: پرونده نمایشگاه بیستم کتاب هم بسته شد و پوشه آن به کشوها رفت، در عوض دفتر و دستک‌های حساب و کتاب باز شد.

ناشران خصوصی، فروش در نمایشگاه را با قیمت کاغذ و خواب پول و هزار جور معادله دیگر می‌سنجند و می‌یابند که اگر پولشان را در کار دیگری زده بودند حال این قدر تومان استفاده داشت و ... از آن طرف مدیران ارشاد و ناشران دولتی هم حالا چند شاخصه را تبدیل به نمودار میله‌ای و دایره‌ای می‌کنند و برای بالادستی‌ها می‌فرستند که از پارسال تا امسال این قدر رشد در فلان موضوع داشته‌ایم و آن قدر کاهش در بهمان هزینه، تا در هامش همان گزارش به انتظار کرم مدیر بالادست بنشینند که زحمات 2 هفته‌ای دویدن‌هایشان را در نمایشگاه با عددی که چند صفر مقابلش ردیف شده، جبران کند.

اگر چه در این آمار و ارقام به موضوعات ناخوشایند از جمله متوسط شمارگان کتاب که ممکن است برای جلب نظر، خوشایند نباشد کمتر اشاره می‌شود اما به هر حال حساب، حساب است.

از آن سو هم ناشران خارجی دارند فلوس و نقود خود را می‌شمارند که یا با سبیل‌های آویزان راهی دیار خود شوند، یا با دم‌هایشان گردو بشکنند که چقدر کتاب‌های خود را در این ور آب، آب کرده‌اند.

به جز این پرونده‌های بولتنی هم به حساب و کتاب‌های خاص خود رسیدگی می‌کنند که در حاشیه نمایشگاه بیستم، حرف فلان مسئول به کرسی نشست و روی بهمان جناح و بیسار گروه کم شد. اما غیر از این بحث‌ شیرین عددی و حساب و کتابی، یک پرونده مفتوح نشده، بسته ماند. آن هم پرونده‌ای که به علت اصلی برگزاری نمایشگاه کتاب می‌پرداخت.

اگر هدف، در معرض دیدگذاشتن کتاب است که این اتفاق هر روز سال در جلوی دانشگاه تهران یا زیر پل کریمخان یا یک کتابفروشی در اصفهان یا مشهد یا اهواز رخ می‌دهد. احتیاج به نمایشگاه هم نیست که بفهمیم کتاب‌های درسی و کمک‌درسی و کنکور چندبرابر کتاب‌های دیگر شمارگان دارد و فروش.

لازم به زحمت برپایی نمایشگاه و این قدر قال و مقال سر محل آن هم نیست که بدانیم کتاب در سبد خرید خانوار کالایی فراموش شده است و بیشتر مردم دلشان نمی‌آید برای کتاب، دست به جیب شوند.

ظاهرا یادمان رفته که نمایشگاه بهانه‌ای بود برای آشتی مردم با کتاب که حتی از سر تفنن و از روی سرگرمی هم شده سری به نمایشگاه کتاب بزنند. حتی اگر این سرزدن به خاطر گردش‌های 2 نفره یا هر چیز دیگر باشد، فراموش کرده‌ایم که فرهنگ‌سازی را نمی‌شود تحمیل کرد و برای همین است که این همه دویدن‌ها آخرش به همان حساب و کتاب‌ها می‌رسد.تازه آن وقت است که آدم می‌فهمد نانواها هم جوش شیرین می‌زنند، بیچاره فرهاد!

برچسب‌ها