درحرفهایش آثاری از رضایت را مشاهده نمیکنی؛ اعتراض، اعتراض و باز هم اعتراض. فوتبال ما با سرمایههای گذشتهاش چه میکند؟ اگر امیرحسین صادقی و پژمان منتظری و حنیف عمرانزاده از مدافعان کنونی فوتبال ایران و باشگاه استقلال مصاحبه حسنزاده را بخوانند به چه نتیجهای میرسند؟ آیا نباید نگران تکرار همین رفتارها در آیندهای نه چندان دور با خود باشند؟ آیا نباید از خود بپرسند که وقتی تصمیمگیران فوتبال با حسنزادهها اینگونه برخورد میکنند پس چنین سرنوشتی در انتظار ما هم هست؟ گفتوگو با حسنزاده جذاب بود و او از گذشته گفت؛ از ناصر حجازی و از همه مهمتر بیتوجهیهایی که از جانب فدراسیون فوتبال دیده است.
- مثل اینکه چند سالی است در شهرداری تهران کار میکنید؟
بله. من رئیس تربیت بدنی شهرداری منطقه10 تهران هستم و برای ورزش جوانان و نوجوانان برنامهریزی میکنیم. کارهای وسیعی هم برای ورزش بزرگسالان انجام دادهایم. اینجا به ورزش همگانی خیلی توجه میشود.
- چه شد به شهرداری رفتید؟
خب، من هم تجربه ورزشی داشتم و هم اینکه تحصیلاتم در این زمینه خوب بود. برای همین در شهرداری استخدام شدم. کار اینجا واقعا وسیع و سخت است. برای 55هزار ورزشکار برنامهریزی کردن کار دشواری است اما شکر خدا از کارم راضیام.
- مثل خیلی از همبازیهای قدیمیتان دیگر قید مربیگری را زدهاید، ماجرا چیست که اغلب همنسلهای شما دیگر کار مربیگری نمیکنند؟
داستان پیچیدهای نیست. متأسفانه همه انتخابها با رابطه انجام میشود. یادم میآید یکبار رفتم فدراسیون فوتبال پیش آقای نبی و گفتم میخواهم به این فوتبال کمک کنم اما هنوز حرفم از دهانم بیرون نیامده بود که ایشان به من نگاهی کرد و با بیاعتمادی خاص گفت: «مگر تجربه داری که میخواهی مربیگری کنی!» جواد زرینچه هم از دست فدراسیونیها خیلی شاکی است. او هم میگوید فقط به پارتیدارها و کسانی که رابطه دارند کار میدهند. شما بروید پروسه انتخاب برخی مربیان تیمهای پایه را نگاه کنید. از یک برنامه تلویزیونی مربی انتخاب میشود آن هم با من بمیرم، تو بمیری. اینکه نمیشود سیستم اداره فوتبال. چرا الان ما در تیم ملی ضعف داریم؟ خب، ریشهاش همین انتخابهاست. آقایان نشستهاند آنجا و هیچ توجهی به پیشکسوتان ندارند. نمیخواهم از کسی نام ببرم اما دارند نخبهکشی میکنند. چرا من و امثال من نباید در این فوتبال تیم داشته باشیم. البته فکر نکنید از کاری که الان دارم برای شهرداری انجام میدهم ناراضیام، نه اصلا اینطور نیست. کاملا با رضایت این کار را انجام میدهم و شکر خدا حقوق و مزایای خوبی دارم اما خیلیها مثل من نیستند. کم پیدا میشود که از فوتبالیستهای زمان ما تحصیلکرده باشند. بیشترشان دیپلمه یا زیردیپلم هستند و بهکار مربیگری نیاز دارند اما کسی به آنها توجه نمیکند. حتی تحصیلکرده و کلاس رفتههای دوران ما را هم تحویل نمیگیرند. اینها درد این فوتبال است. وقتی میبینم که از نسل تیمی که در بازیهای آسیایی پکن قهرمان شدند کسی در گود نیست واقعا دلم میگیرد.
- چطور میتوان انتخابهای سفارشی در فوتبال ایران را با ضعف تیم ملی فوتبال ارتباط داد؟
خیلی ربط دارد. وقتی در تمرینهای تیم بزرگسالان ما هنوز بغل پا زدن یا سانتر کردن به بازیکنان آموزش داده میشود این نشان میدهد که ما در رده پایه اصلا خوب کار نکردهایم. نمیخواهم موضوع را زیاد پیچیده کنم. یک حساب و کتاب کاملا مشخص است چون وقتی مربی خودش هنوز سانترکردن بلد نیست نمیتواند در رده پایه کارایی داشته باشد. ما به بازیکنان در ردههای پایه بد آموزش میدهیم. فلان مربی که من نمیخواهم اسمش را بیاورم یک بغل پای ساده نمیتواند بزند. شما تصور کنید یک نوجوان 17-16ساله میخواهد سانترکردن یاد بگیرد. وقتی مربیاش بلد نیست این کار را انجام بدهد طبیعتا آن بازیکن تا زمانی که به رده بزرگسال میرسد هنوز خوب این کار را یاد نگرفته است و همین میشود که در تمرین تیم ملی به برخی بازیکنان باید سانتر کردن یاد داد. مشکلات فوتبال ما همین انتخابها هستند. ضعفها را باید از همان ردههای پایین از بین برد. حالا تازه اینها مشکلاتی است که میبینید اما یکسری مشکلات دیگر هست که شاید نبینید.
- مثل اینکه دل پری دارید؟
یک روز میخواستم بروم استادیوم آزادی بازی استقلال را نگاه کنم. فکر میکنید چه برخوردی با من شد؟ مقابل در ورودی جلویم را گرفتند و گفتند بلیتات کو؟! به من که سالهای سال برای تیم ملی این کشور بازی کردم، عضو باشگاه استقلال بودم و سالهای سال وقتم را صرف خوشحالکردن این مردم کردم. نمیگویم کار آن دربان اشکال دارد. اتفاقا کار فدراسیون فوتبال ایراد دارد که جایگاهی را برای من و امثال من تعریف نکرده است. یک خاطره تعریف کنم برایتان. من رفته بودم آلمان و میخواستم بازی بوخوم مقابل بوروسیا دورتموند را نگاه کنم. فکر میکنید من چطور وارد ورزشگاه شدم؟ شاید باور نکنید اما کارت فوتبالی که از همین جا برایم صادر شده بود را به دربان نشان دادم و آنها با احترام من را به جایگاه مخصوصی هدایت کردند. خودم هم باورم نمیشد که اینطور عزت و احترام میگذارند. پیش خودم میگفتم که چطور میشود کارت داخلی ما را قبول دارند. کنجکاو شدم و بعد از اینکه به داخل ورزشگاه رفتم موضوع را پرسیدم که آنها گفتند چون شما بازیکن حرفهای فوتبال هستید میتوانید با همین کارت وارد ورزشگاه بشوید. سؤال من این است که چرا فدراسیون فوتبال لااقل برای پیشکسوتان نخبه کارت صادر نمیکند که آنها بتوانند اگر گاهی خواستند به ورزشگاهها بروند و راحت فوتبال ببینند؟ آیا این چیز زیادی است؟ آیا نیاز به هزینه دارد؟ مطمئن باشید اینطور نیست و اگر بخواهند به راحتی میتوانند هماهنگ کنند.
- چند وقت است که به ورزشگاه نرفتید؟
باور کنید گاهی وقتها یادم میرود که استقلال کی بازی دارد. فقط نتایج را دنبال میکنم و اگر وقتی باقی بماند از طریق تلویزیون پیگیری میکنم. متأسفانه فدراسیون فوتبال و دیگر مدیران غرق در حاشیهها هستند. نگاه کنید به روزنامهها و ببینید چند مصاحبه عمیق وجود دارد؟ به خدا در روز یکی هم نیست. همه مصاحبهها روزمره و سطحی است. هیچکس از درد ورزش نمیگوید. انگار فراموش کردهاند که وظیفه اصلیشان چیست. فقط مصاحبه میکنند و درباره حاشیهها حرف میزنند. این کار بهنظر من، ما را فقط از مسیر اصلی دور میکند، یعنی کرده است و ما الان داریم تاوان این حاشیهپردازیها را میپردازیم.
- زمانی با مرفاوی در استقلال کار میکردید اما وقتی پرویز مظلومی آمد دیگر خبری از شما نشد. کلا رابطهتان را با استقلال قطع کردید یا دورادور در تماس هستید؟
بله. من زمانی کنار مرفاوی بودم. مرفاوی که از استقلال رفت گروه دیگری به استقلال آمد. خودتان میدانید که یک مربی دستیاران خودش را میآورد. من هم وقتی مرفاوی از استقلال جدا شد رفتم دنبال کارم. صمد بعد از 1/5سال دوباره به فوتبال برگشت اما شرایط برای همکاری مهیا نبود. من دورادور با استقلالیها در تماس هستم اما رابطهمان خیلی کم شده. با این حال خیلی دوست دارم دوباره با مربیگری شروع کنم. چیزهایی بلدم که به درد جوانها میخورد. من از خیلی سالها پیش بازیکن تیم ملی این مملکت بودم. مرحوم دهداری من را به تیم ملی دعوت کرد. خیلی چیزها از او یاد گرفتم که امروز به درد جوانها میخورد. امثال من که شاگرد دهداری و دهداریها بودیم کم نیست اما آنهایی که اصلا تجربه کار کردن با این افراد بزرگ را نداشتهاند چطور میتوانند فوت و فن ورزش و فوتبال و پهلوانی را به بازیکنان یاد بدهند نمیدانم! امیدوارم طرز تفکرها تغییر کند.
- دوران شما همهچیز جور دیگری بود. زمینهای فوتبال، حال و هوای سکوها و حتی قیافه بازیکنان. خودتان هم هیبتی داشتید.
راست میگویید، عجب سبیلهایی داشتم... . (با خنده) مثل من زیاد بود؛ یعنی در یک تیم 11نفره 10نفر از این سبیلها میگذاشتند. آن زمان مد بود که مدافعان سبیل میگذاشتند تا مهاجمان بترسند. من هم که دیگر سرآمد همه سبیلوها بودم. الان که به قیافه بازیکنان امروزی نگاه میکنم میبینم خیلی عوض شدهاند. زمان ما بازیکنان آسیایی هم سبیلو بودند. یادم میآید با تیم محمدان بنگلادش بازی داشتیم؛ تیمی که زمانی دست ناصرخان خدابیامرز بود. آنها یک مدافع داشتند که قدش بالای 2متر بود. قیافهای داشت که هیچکس سمتش نمیرفت. قیافه ترسناکی داشت که همه را به وحشت میانداخت.
- هنوز هم در محله عباسی زندگی میکنید؟
نه، محل زندگیام را عوض کردهام. با همسرم و 2فرزند پسرم (محمدرضا و علیرضا ) در محله آریاشهر زندگی میکنیم اما خداوکیلی هنوز محله عباسی برایم چیز دیگری است. هنوز هم به آنجا میروم و گاهی با بچههای قدیم مثل رسول غنیزاده، رضا عباسی و همین علیرضا منصوریان خودمان روبهرو میشوم. خانه پدریام هنوز آنجاست.
- مهدی پاشازاده میگفت رضا حسنزاده بهترین مدافع تاریخ فوتبال ایران است!
مهدی لطف دارد اما میخواهم بگویم اکثر مدافعان استقلال خوب بودند. یکیاش همین مهدی پاشازاده که وقتی از تیمهای پایه به تیم بزرگسالان آمد خیلی کمکش کردیم فوتبالش اوج بگیرد. مهدی بازیکن باهوشی بود و با آن قد و قواره خیلی به درد ما میخورد. یادم هست اوایل که میخواست برای ما بازی کند کمی استرس داشت اما ما راهش میانداختیم. خودش هم خیلی استعداد داشت و از همان موقع معلوم بود که میخواهد بازیکن بزرگی بشود. به مهدی، رضا حسنزاده (ب) میگفتند! او شبیه من بازی میکرد. استقلال در کل همیشه بهترین مدافعان تاریخ را داشته است.