تاریخ انتشار: ۲۴ تیر ۱۳۹۲ - ۱۳:۱۲

شعر طنز> منصوره سادات صابری: تو باغ مَشتی قنبر، درخت عَرعَر دیدم

زیر درخت عرعر

یه کُره‌ی خر دیدم

 

کرّه تکون نمی‌خورد

«جون داره یا بی‌جونه؟»

اما دیدم که داره

گوشاشو می‌جنبونه

 

صدا زدم: «آفرین!

ورزش گوش همینه

آدم باید بشینه

ورزشتو ببینه.»

 

کرّه‌هه با نگاهش

یه چیزی پرسید از من

با چشمای درشتش

ببین چی پرسید از من:

 

«آدم آدم که می‌گن،

آدم باهوش تویی؟

 زرنگ و باهوش‌تر از

منِ درازگوش تویی؟»

 

جواب که خواستم بدم،

وزوزی رو شنیدم

رو گوش راست کرّه

یه خرمگس رو دیدم

 

دیدم که کرّه داره

گوشاشو می‌تکونه

می‌خواست که خرمگس رو

این‌جوری بپرونه!

 

تصویرگری: نازنین جمشیدی

منبع: همشهری آنلاین