پیش از این و با حضور زندهیاد حمید سمندریان، نام یکی از سالنهای تماشاخانه ایرانشهر به اسم استاد سمندریان نامگذاری شده بود. وعده نامگذاری سالن شماره یک این تماشاخانه که از مدتها پیش داده میشد، سرانجام در شامگاه 29تیرماه با حضور چهرههای تئاتری تحقق پیدا کرد.
مجید سرسنگی در مقام رئیس تماشاخانه ایرانشهر خود را دانشجوی ناظرزاده کرمانی نامید و در این مراسم به سخنرانی پرداخت. او در صحبتهای خود این استاد دانشگاه را مایه افتخار فرهنگ خواند و گفت: در یک فرهنگ و تمدن سالهای سال طول میکشد که فردی مانند دکتر ناظرزاده به ثمر بنشیند و تبدیل به استوانه فرهنگی یک ملت شود. در همه کشورها محققان، معلمان و پژوهشگران زیادی هستند اما تعداد کمی از آنها تشخص لازم را برای ثبت در فرهنگ دارند و فرهنگ به آنها افتخار میکند.
سرسنگی که از سال1366 دانشجوی ناظرزاده کرمانی بوده، این استاد دانشگاه را میراث، میراثدار و میراثساز تئاتر ایران خواند، چرا که او در دهه60، زمانی که فقر کتابهای مرجع تئاتری فضای نامناسبی ایجاد کرده بود، او با تلاش بسیار باعث تغییر این روند شد. شخصیت دانشگاهی این محقق تئاتر نکتهای است که سرسنگی در سخنرانی خود از آن بسیار یاد کرد و اعلام کرد: دکتر ناظرزاده علاوه بر تعلیم دانشجویان، تألیف و ترجمه، عامل رشد رشتههای تئاتر در آموزش عالی بود. یکی از اهداف خانه هنرمندان ایران و تماشاخانه ایرانشهر تقدیر از هنرمندان است. مدیرعامل خانه هنرمندان ایران و رئیس تماشاخانه ایرانشهر با اشاره به ثبت سالن شماره یک تماشاخانه به نام فرهاد ناظرزادهکرمانی، تکریم از این هنرمند را تکریم علم و فضیلت و اخلاق حسنه در عرصه فرهنگ و هنر خواند. یاد حمید سمندریان، پدر تئاتر ایران که یک سال است از میان هنرمندان رفته است نکته دیگری بود که سرسنگی در صحبتهای خود به آن اشاره کرد. فرهاد ناظرزادهکرمانی که بهعنوان چهره ماندگار در عرصه هنرهای نمایشی سال1381 انتخاب شده بود در زمینه تئاتر کتابهای بسیاری نوشته است؛ کتابهایی همچون «نمادگرایی در ادبیات نمایشی»، «سبکهای اجرایی در تئاتر معاصر»و... . علاوه بر این او سالها به تدریس تئاتر مشغول بوده و در این جلسه هنرمندان زیادی از سالهایی گفتند که با او کلاس درس داشتند.
ناظرزادهکرمانی در این مراسم با تشکر از برپایی این مراسم یادآور شد: چیزی که در آخر عمرم نتیجه گرفتم رستاخیز است. انسان باید مدام بهدنبال تولدی دیگر باشد تا زنده بماند. هنری که براساس پایههای محکمی بالا میرود وقتی به اوج میرسد باید بمیرد و از کنارش ققنوسوار رشدهای دیگری شکل بگیرد. اگر تعزیه و نقالی ما از نو زاییده میشدند در چنین وضعیتی گرفتار نمیشدند. آرزوی من این است که تئاتر و فرهنگ ایران به این استحاله نو و دگردیسی برسد و در آینده پروانههای متعددی شود نه اینکه همواره کرمی در پیله باقی بماند.