همشهری آنلاین: یکی از دانشجویان که مجری برنامه هم بود خطاب به رهبر انقلاب می‌گوید: ما «میوه‌های انقلابیم»، دشمن برای ما «زنگ تفریح» است، ما درب قلعه را کنده‌ایم و آنها دارند برای ما شرط و شروط می‌گذارند.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای حاشیه‌های دیدار دانشجویان با رهبر معظم انقلاب را منتشر کرد که در ادامه می‌آید:

ساعت نزدیک 5 بعد از ظهر است. اطراف حسینیه امام خمینی(ره) پر است از دانشجویانی که منتظر ورود به مراسم هستند و تعدادی هم دارند نقشه می‌کشند چطور بدون کارت وارد مراسم دیدار با آقا بشوند. اما توی حسینیه هم پر است از جمعیت. البته این پر بودن، آن هم در دیدار با جوانان، یعنی که تا چند دقیقه دیگر، به اندازه نصف حسینیه جا باز می‌شود. درست وقتی که آقا وارد حسینیه می‌شوند و همه برای دیدن محبوبشان به جلوی حسینیه هجوم می‌برند و نیمه انتهایی حسینیه خالی می‌شود. خیلی از دانشجوها هم به همین لحظه دل بسته‌اند.

برنامه، تغییرات اندکی نسبت به پارسال دارد. هم در فرم و هم در محتوا. برنامه امسال همزمان شده با لیالی قدر و ایام شهادت امیرالمومنین (علیه السلام). به همین دلیل، مداح در حال خواندن اشعاری در مدح امیرالمومنین (علیه السلام) است. با تغییر محل نرده‌ها، فضای استقرار خانم‌ها خیلی بزرگتر شده و جا به اندازه کافی وجود دارد. البته معنای دیگرش این است که دست و پای آقایان به همدیگر گره خورده و به قول نفر پشت سری‌ام، همه در «آمپاس شدید» هستند. گروه دونفره‌ای از باشگاه خبرنگاران جوان هم به جمع کثیر خبرنگاران اضافه شده که مدام بین جمعیت می‌چرخند. یکی دو تا از سوالاتشان که به گوشم می‌خورد، چنگی به دل نمی‌زند. فقط می‌توانم برایشان دعا کنم که گزارش خوبی تهیه کنند. بقیه چیزها مثل سال‌های گذشته است؛ خیالتان راحت.

ساعت 5 بعد از ظهر؛ ورود آقا؛ هجوم جمعیت؛ آغاز شعارها و در نهایت همخوانی یک شعر بلند. شعری که با این بیت اوج می‌گیرد:

یا ابالفضل علمدار، ای کرامات تو سرشار

تا ظهور دولت یار، خامنه‌ای را نگه دار

طبق معمول، وقتی می‌نشینیم متوجه می‌شویم که چیزی به اسم «قانون بقای حجم» وجود ندارد. چون همه جمعیت در نصف جای قبلی جا می‌شود. بگذریم که انقدر درهم‌تنیدگی جمعیت زیاد است که یک نفر مجبور می‌شود تذکر دهد: «اون جوراب سفیده، پای منه. قاطی نشه.» به هر حال، این هم یک راه نزدیک شدن دلها به یکدیگر است؛ چیزی در حد یکی شدن.

قاری به مدت 10دقیقه قرآن می‌خواند و بعد پیش رهبر می‌رود. حرف‌هایش که تمام می‌شود، چفیه آقا را می‌گیرد. ناگهان صدای آه جمعیت بلند می‌شود. انگار همگی آن چفیه را نشانه رفته بودند. به هر حال، جناب قاری خیال همه را راحت کرد.

مجری پشت تریبون می‌آید و متنی ادبی می‌خواند. متن زیبایی است. می‌گوید ما «میوه‌های انقلابیم». دشمن برای ما «زنگ تفریح» است. ما درب قلعه را کنده‌ایم و آنها دارند برای ما شرط و شروط می‌گذارند. در نهایت هم گلایه‌ای می‌کند از کوچک بودن حسینیه که باعث شده خیلی‌ها پشت در بمانند. متن خوبی است، البته گاهی حس کپی‌برداری به آدم دست می‌دهد. مثلا وقتی می‌گوید وقتی ما دبستان می‌رفتیم، واقعه 7 تیر رخ داد. یکی نیست بگوید که یعنی با یک این حساب سرانگشتی، تو این مجری جوان باید الان 40 سالت سالش باشد!. اما به هر حال، در یک برنامه طولانی، وجود چنین مجری‌ای خیلی به کار می‌آید. به‌خصوص وقتی با حرف‌های شیرینش خستگی را از جلسه می‌گیرد یا با ضربه‌های خودکارش، پای سخنران‌ها را مجروح می‌کند تا مجبور شوند وقت را رعایت کنند.

نوبت به سخنران‌ها می‌رسد؛ 12 نفرند. به جز شخص رهبر انقلاب که با دقت به همه مطالب گوش می‌کنند و یادداشت برمی‌دارند، بقیه حضار بیشتر سعی می‌کنند «تحمل» کنند.

بعضی صحبت‌ها را می‌شد پیش‌بینی کرد؛ مثل گلایه از عدم پاسخگویی مسئولین.

بعضی حرف‌ها هم چندین بار و از زبان چند نفر تکرار می‌شود: انتخابات ریاست جمهوری 92 و فتنه 88. تشکر از دولت گذشته در کنار نقد به آن. لزوم نظارت دانشجویان بر دولت آینده. تعریف اعتدال. سوال از نسبت تکلیف و نتیجه. لزوم راه‌اندازی کرسی‌های آزاداندیشی.

اما بعضی حرف‌ها یا تازگی دارد یا با بقیه حرف‌ها فرق دارد.

اولین نفر، دبیر اتحادیه جامعه‌های اسلامی دانشگاه‌هاست. پیشنهاد تشکیل اندیشکده می‌دهد و می‌گوید طرحش را تقدیم می‌کنیم. هرچند مورد استقبال آقا قرار می‌گیرد اما انگار یادش می‌رود طرحش را تحویل دهد. وقتی هم می‌رود پیش رهبر انقلاب، درست همزمان می‌شود با زمانی که چفیه جدیدی روی دوش برای آقا می­آورند می‌گذارند. او هم معطل نمی‌کند و بلافاصله دومین چفیه را از آقا می‌گیرد. صدای خنده جمعیت بلند می‌شود. اما مسئولین مراسم کم نمی‌آورند و چفیه سوم را روی دوش به رهبر انقلاب می­دهند می‌اندازند.

نفر بعدی، نماینده کانون‌های مهدویت است. از آرمان‌گرایی در معنویت می‌گوید و پیشنهاد می‌کند دروس معارف هر رشته، تخصصی شود و واحد درسی مهدویت هم اضافه شود. بعد هم درخواست می‌کند دانشگاه تربیت معلم قرآنی تشکیل شود. حرف‌های خوبی می‌زند اما اگر از روی نوشته می‌خواند، حرف‌هایش می توانست منسجم­تر باشد. خوبی تشکل‌های باسابقه در این دیدارها این است که می‌دانند بهتر است حرف‌هایشان را بنویسند تا اگر فرصت سخنرانی هم نشد، متن مکتوب را تحویل آقا دهند.

سومین نفر، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران است. نمی‌دانم چرا هر سال این تشکل مثل اتحادیه‌ها یک سهمیه مستقل دارد. حتی نمی‌توان گفت به خاطر منتقدانه حرف زدنشان است. چون معمولا اتحادیه‌ها انتقادات خیلی تندتر و اساسی‌تری دارند. به هر حال او همان حرف‌های همیشگی در اعتراض به بازنشستگی اساتید و فشار بر تشکل‌شان را می‌گوید و از سهمیه‌بندی جنسیتی دانشگاه گلایه می‌کند. در پایان هم از ماجرای کوی دانشگاه می‌پرسد که وقتی با اعتراض مخاطبین به تکراری بودن حرفهایش مواجه می‌شود، توضیح می‌دهد که مساله کوی دانشگاه را زنده نگه می‌دارند که بعدها تکرار نشود.

نماینده بسیج دانشجویی، نفر بعدی است که درباره مماشات با عاملین فتنه هشدار می‌دهد و از دستگاه قضایی می‌خواهد که محاکمه عاملین فتنه را انجام دهد و به این ترتیب، اولین تکبیر را از جمعیت می‌گیرد. در نهایت هم پیش آقا می‌رود و سومین چفیه را هم از دوش ایشان برمی‌دارد و مجری را مجبور می‌کند که تقاضا کند دیگر کسی چفیه را از دوش آقا برندارد.

نماینده اتحادیه انجمن‌های اسلامی مستقل، پنجمین سخنران است. از آنهایی که در انتخابات تردیدافکنی کردند می‌خواهد که از ملت عذرخواهی کنند. دومین تکبیر هم به صدا در می‌آید. اما سومین تکبیر و بلندترین تکبیر امروز، وقتی است که می‌گوید اگر کلیدی بخواهد قفلی را که به گردن استکبار زده‌ایم باز کند، ملت آن کلید را می‌شکند. سال‌های پیش هم اتحادیه مستقل در تکبیرگیری از حضار موفق عمل کرده بود. صحبتش درباره اخطار به وزیر علوم آینده هم تکبیر نه‌چندان محکمی می‌گیرد. همین لحن و نوع بیان است که کمی بعد با انتقاد رهبر انقلاب مواجه می‌شود که: شما که توان استدلال قوی دارید، چرا می‌گویید «با شدت» برخورد می‌کنیم. البته آقا توضیح می‌دهند که اگر منظورتان «شدت استدلال و منطق» است، اشکالی ندارد. در نهایت هم می‌رود پیش رهبر. اما این بار مسئولین مراسم شاید زرنگی می‌کنند و صبر می‌کنند تا او به جایگاهش برگردد و بعد چفیه چهارم را روی دوش آقا می‌اندازند تا آه از نهاد او و حاضرین بلند شود.

نفر بعدی، نخبه علمی است. اما حرف‌هایی می‌زند که از تشکل‌های سیاسی انتظارش می‌رفت. از لزوم نظارت بر دستگاه‌هایی صحبت می‌کند که نظارت چندانی بر آن وجود ندارد. اولین آنها، مجلس شورای اسلامی. می‌پرسد اگر تصمیم غلطی بگیرند که مخالف قانون اساسی نباشد و به تایید شورای نگهبان برسد، چه کسی باید آنها را مواخذه کند. اما سوال دومش جدی‌تر است. اگر مجلس در جایی که باید تصمیم بگیرد، تعلل کند و تصمیمی نگیرد چه؟ بعد می‌رود سراغ قوه قضائیه و ناکارآمدی آن و این که هیچ‌کس هم نمی‌تواند بر این ناکارآمدی نظارت کند. و البته در نهایت هم سری می‌زند به گل سرسبد نهادهای نظارت ناپذیر؛ یعنی صدا و سیما. و در آخر تاکید می‌کند که این نهادها نیازمند نظارت ساختاریافته است. حرف‌هایش به تایید رهبر انقلاب هم می‌رسد. البته خدا کند به تایید مسوولان دستگاه مربوطه هم برسد!

ساعت شش و نیم، سخنگوی جنبش عدالت‌خواه پشت تریبون می‌رود. صدای بلند و پرهیجانش اصلا به جثه کوچکش نمی‌خورد. از عدم توجه به نقاط محروم می‌نالد و خواستار ایجاد زمینه نقش آفرینی جدی مردم در عرصه‌های مختلف اقتصادی و فرهنگی می‌شود. با انتقاد از عدم پاسخ‌گویی نهادهای زیرمجموعه رهبری، نشان می‌دهد که چقدر در عدالت‌خواهی جدی است. آقا هم با دقت به صحبت‌هایش گوش می‌کنند و یادداشت برمی‌دارند. همین رفتارهای آقاست که دانشجویان را به سؤال‌کردن از عملکرد مسئولان ترغیب می‌کند. البته احتمالا شأن مدیران کشور خیلی بالاتر از این حرف‌هاست که بخواهند پاسخ‌گوی چند جوان دانشجو باشند! ما چه می‌دانیم.

نماینده‌ی تشکل‌های سیاسی اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی، یک قانون اساسی را در دست گرفته و نشان بقیه می‌دهد. می‌گوید این حاصل خون شهداست و انحراف از آن، خیانت به خون شهیدان. می‌گوید در حوزه سیاست به مردم اعتماد کردیم و حماسه سیاسی خلق شد، پس برای حماسه اقتصادی هم به مردم اعتماد کنیم و کار را به آنها بسپاریم.

نماینده دفتر تحکیم وحدت از تبعیض در برخورد با تشکل‌های مختلف دانشجویی گله می‌کند. بعد هم با اشاره به برگزاری سلسله نشست‌های راهبردی در محضر رهبر انقلاب، درخواست می‌کند که کرسی‌های آزاداندیشی از همین حسینیه امام خمینی شروع شود.

دهمین سخنران، یک خانم است به نمایندگی از انجمن‌های علمی. لحن صحبتش آدم را یاد مجری اخبار تلویزیون می‌اندازد. از طرح ویژه‌اش برای سبک زندگی می‌گوید که همان بهره‌گیری از هنر اسلامی است. غرب را هم شاهد مثال می‌آورد که با استفاده از هنر، سبک زندگی مورد نظرش را پیاده می‌کند که به تدریج باعث نغییر در نگرش و باورها می‌شود.

نفر بعدی هم نخبه علمی است و صحبت‌هایش درباره شیوه تامین مالی دانشگاه‌ها. معتقد است اگر تامین بودجه از طرف تقاضا باشد، می‌تواند پاسخ‌گویی دانشگاه را هم در پی داشته باشد. ضمن آن که آسیب‌پذیری دانشگاه‌ها از مشکلات مالی کشور هم کمتر می‌شود. نتیجه نهایی این کار را هم استقلال دانشگاه‌ها می‌داند. آمار جالبی از میزان وقف علمی در اروپا می‌دهد. می‌گوید حدود 5% تامین مالی دانشگاه‌های اروپا از محل «وقف» بوده است.

آخرین سخنران، از گروه‌های جهادی است. گلایه‌اش از کم‌توجهی به روستاها و نقش آنهاست. از دخالت مالی دستگاه‌­ها و نهادها در اردوهای جهادی شکایت می‌کند و آن را موجب عدم مشارکت مردمی و همچنین دخالت مدیریتی این نهادها می‌داند. این که گروه‌های جهادی متوجه این اصل مهم شده‌اند که باید اصالت را به حضور گروه‌های مردمی داد و نه کمک‌های مالی سازمان‌ها، واقعاً مایه شکر است.

ساعت هفت و نیم، صحبت‌های رهبر انقلاب با شکر خدا به دلیل شرکت مجدد در جلسه با دانشجویان شروع می‌شود. آقا پاسخ چند سوال را خیلی کوتاه می‌دهند و البته چند جا هم موضوع را به خود دانشجویان واگذار می­کنند. مثلا ضمن موافقت با لزوم نظارت بر نهادهای بزرگی مثل مجلس، قوه قضائیه، زیرمجموعه‌های رهبری و... از دانشجوها می‌خواهند که سازوکار این نظارت را پیشنهاد کنند. واقعا اگر بقیه مسئولان هم اینقدر دانشجوها را جدی می‌گرفتند، الان مشکلات‌مان خیلی کمتر از این‌ها بود.

اما شاید مهم‌ترین چیزی که دانشجویان منتظر شنیدنش بودند، همان نسبت تکلیف و نتیجه بود. رهبر انقلاب، آرمان‌گرایی بدون واقع‌بینی را به خیال‌پردازی تشبیه می‌کنند و می‌گویند: «این که تصور کنیم تکلیف‌گرائى معنایش این است که ما اصلاً به نتیجه نظر نداشته باشیم، نگاه درستى نیست.» تکلیف‌گرائى را هم این طور معنا می‌کنند که انسان در راه رسیدن به نتیجه‌ى مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کند. به این ترتیب، اگر یک وقتى هم به نتیجه‌ى مطلوب خود نرسید، احساس پشیمانى نمیکند؛ خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده.

با رسیدن زمان اذان، آقا سخنانشان را با چند دعا تمام می‌کنند. نماز جماعت خوانده می‌شود و بعد هم دانشجویان در کنار رهبر انقلاب بر سر سفره افطاری می­نشینند و تلاش‌ها برای رسیدن به سفره‌ای که آقا پای آن نشسته‌­اند شروع می‌شود. افطار امسال قیمه است. موقع افطار، یک دانشجوی معلول بلند می‌شود و تقاضای ملاقات می‌کند. رهبر انقلاب اشاره می‌کنند که جلو بیاید. اما او که انگار باورش نمی‌شود، مدام اصرار می‌کند و قسم می‌دهد. بالاخره یکی از مسئولین دستش را می‌گیرد و او را پیش رهبر می‌برد. چند دقیقه‌ای صحبت می‌کند و به جایش برمی‌گردد. افطار آقا خیلی طول نمی‌کشد و با دانشجویان خداحافظی می‌کنند.

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها