نیایش> سلام خانه‌ی فیروزه‌ای‌ها!

یادتان هست توی دوچرخه‌ی شماره‌ی 706 گفته بودید: «کاش برای دوچرخه بنویسی که تو «رمضان» این تشنگی یک ماهه، این آفتاب ِ داغ تیر ماه را چه‌طور معنا می‌کنی؟ کاش حوصله کنی و برای ما بگویی!» خب، منم حوصله کردم و براتون می‌نویسم، البته نه فقط از تشنگی ِ خودم و آفتاب داغ... بلکه از حس و حال مهمانان این ماه از نگاه خودم می‌نویسم.

این روزها با همه‌ی روزهای دیگر فرق می‌کنند. این روزها بنده‌های عاشق، خلوت را بیش‌تر دوست دارند. اگر نگاهی به چشم‌هایشان بیندازی انتظار را در آن می‌بینی، انتظاری همراه با نگرانی؛ نگرانی از این‌که این روزها تمام شوند و آن‌ها بی نصیب بمانند.

آن‌ها این انتظار را دوست دارند، چون با همه‌ی انتظارها تفاوت دارد. این انتظار به یک ضیافت ختم می‌شود. ضیافتی که میزبانش مهربان‌ترین مهربانان است و سفره‌اش را به روی همه گسترانده است.

بنده‌های عاشق سرهایشان را به‌ سمت آسمان می‌چرخانند و پر و بالِ دل‌هایشان را باز می‌کنند. دل‌هایشان هم این را می‌فهمند و به سوی او پر می‌زنند. پر می‌زنند تا بگویند که دعوت او را پذیرفته‌اند و دورِ سفره‌اش گرد آمده‌اند...   

مرضیه کاظم‌پور، 17 ساله

خبرنگار افتخاری هفته‌نامه‌ی دوچرخه از پاکدشت

منبع: همشهری آنلاین