تاریخ انتشار: ۱۱ شهریور ۱۳۹۲ - ۰۹:۰۳

شعر> نیره سادات هاشمی: دست‌دست، سوت‌سوت

در قطار زندگی

شور می‌زند دل مسافران

تاب می‌خورد نگاه ریل‌ها

سایه‌ی میان کوه

               لیز می‌خورد

               به چشم دشت می‌رسد

مثل آن نخی که مادرم

از میان سوزنش کشید

 

پلک‌پلک

                           آفتاب

یک ردیف ساده از چنار

 انتظار...

چشم‌های شاد و قرمز مسافران

قطره‌قطره...

خانه‌های کوچک و بزرگ

دست‌های پشت پنجره

مثل تکه‌های دامنم

          که وصل می‌شود به هم

 

صبح

صبح ساده‌ای که می‌رسد قطار

مرد مثل روزهای پیش

 می‌رسد، با تمام گرم و سرد روزگار

سوزن زمخت را می‌زند

سوت شادی قطار...

مرد دوخت

انتظار را به آخرش

مثل مادرم که دوخت

دامن سپید وآبی مرا...

 

منبع: همشهری آنلاین