به گزارش روابط عمومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دلنوشتههای این بچههای 6 تا 16 ساله ایرانی در مسابقهای باعنوان “پرچم سه رنگ من” شرکت داده شد و اکنون برگزیدگان این رقابت ادبی -که فراخوان آن در دهه فجر انقلاب اسلامی در سال 1385 اعلام شده بود- معرفی شدند.
بر این اساس در بخش قطعه ادبی و تحقیق صفورا مولایی از تهران با نوشته “مشق پروانهها” رتبه اول این مسابقه را کسب کرد و پس از وی تحقیقی با عنوان “سرود ملی ایران” کار گروهی صبا مؤمنیصدر، بیتا سادات حاتمی و نرگس رفیعینژاد از تهران رتبه دوم و نوشتههای معصومه عباسی از چهارمحال و بختیاری و هانیه حیدریان از کاشمر خراسان رتبه سوم را به طور مشترک به خود اختصاص دادند.
در رشته داستان هم دو داستان “همیشه در اهتزاز”کار صفورا مولایی از تهران و “کاردستی” کار تیمور قادری از کامیاران کردستان اول و دوم شدند و شعر حمیدرضا شاهقلیان کودک 9 ساله شهر کردی مقام اول بخش شعر را به دست آورد و پس از او نیز فایزه صفاریان و ریحانه ناطقی از تهران به صورت مشترک در این بخش دوم شدند.
مسابقه “پرچم سه رنگ من” توسط کانون و با همکاری گروه کودک و نوجوان شبکه دوم سیما و با هدف آشنا ساختن بچههای ایرانی با پرچم جمهوری اسلامی و تقویت حس میهندوستی و بالا بردن تواناییها و خلاقیتهای ادبی آنان برگزار شد.
صفورا مولایی دختر 16 ساله تهرانی که در دو بخش قطعه ادبی و داستان به عنوان نخست دست یافته است در داستانکی با عنوان “همیشه در اهتزاز” داستان قهرمانی را به روی کاغذ آورده است که سالهای سال تلاش میکرده تا پرچم میهن را به اوج ببرد به جایی که همه آن را ببینند و بعد از آن همه سال وقتی مدال طلای المپیک بر گردنش آویخته میشود او فقط یک چیز را میبیند پرچم سه رنگ ایران را همانطور که سالها آرزویش را داشت... در بالاترین نقطه و در اوج!
در میان شعرهای کودکان هم، نوشته حمیدرضا شاهقلیان 9 ساله از شهر کرد برگزیده اول این رقابت صمیمی و قابل توجه است.
میچرخه تو دست باد
سه رنگ پرچم آزاد
همیشه کشورم شاد،
همیشه میهن آباد
تو دست باد میرقصه
تو دست بچهها شاد
بخواب رو شونههایم
بهشت خوب و آباد
بخون از عشق و شادی
بهار مبارکت باد
معصومه عباسی نفر سوم بخش قطعات ادبی مسابقه ادبی “پرچم سه رنگ من”، وقتی به پرچم، این نماد ملی ایرانیان نگاه میکند با سبزیش یاد برگ گلها، درختها و لباسهای سبز محرم میافتد و رنگ سفید پرچم، پیراهن عروس، لباس احرام، پیراهن سفیدی را که بر تن میکند و دندانهایش و رنگ قرمز آن خون شهیدان، گل لاله، مداد قرمز و درب خانه دوستش مریم را در ذهن او به یاد میآورد.