تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۲ - ۰۹:۴۳

یادداشت> اگر یک روز باد بیاید و چترم را با خودش ببرد، آن چتر قرمز قشنگم را، من حتماً دنبالش می‌روم، آن‌قدر که باد من را بلند کند و با خودش ببرد به دنیای بادها.

من حتماً در دنیای بادها با یک نسیم دوست می‌شوم؛ یک نسیم خوب و مهربان. آن‌وقت از نسیم می‌خواهم که صبح‌ها بیاید توی اتاقم و بیدارم کند، موهایم را برایم شانه کند و گاهی هم ببافد. قول می‌دهم همه‌ی عروسک‌هایم را به نسیم بدهم که با هم بازی کنیم...

راستی نسیم جان، قبل از این‌که بازی کنیم، لطفاً به برادرت باد بگو چتر قرمزم را پس بیاورد. مامانم می‌گوید فردا باران می‌آید. تو که نمی‌خواهی من مریض شوم نسیم جان.

فرناز میرحسینی، 17 ساله

خبرنگار افتخاری هفته‌نامه‌ی دوچرخه از تهران

 

تصویرگری: صبا عندلیب از تهران

منبع: همشهری آنلاین