اینکه «آیا دین و علم با وجود سرشت و ذات متفاوتی که دارند، در جایی به یکدیگر میرسند و آیا پذیرش گزارههای علمی به معنای کنارگذاشتن گزارههای دینی است یا نه؟» از عمدهترین پرسشهای این حوزه است. جهان اسلام نیز دهههاست که با این قبیل پرسشها در خصوص نسبت علم و دین رویارو شده است. با وقوع انقلاب اسلامی و به پیرو آن، پیدایی و گسترش تحولی فرهنگی و اجتماعی بر مبنای خوانشی نوین از اسلام، بحث نسبت دین و علم بهطور جدیتری مطرح شد و تلاشهایی در راستای اسلامیسازی علم صورت گرفت. در سالهای اخیر نیز همین بحث وارد ابعاد تازهای شد و اندیشمندان با کولهباری از تجربیات پیشین و جدید وارد عرصه شدند. از این رو، این بحث همچنان ادامه داشته و اندیشمندانی را با گرایشها و دیدگاههای گوناگون به خود جذب کرده است. آنچه در پی میآید، گفت و شنودی است در این باره با دکتر عبدالرحیم گواهی، نویسنده و مترجم در حوزه شناخت ادیان.
- چه دیدگاههایی در خصوص نسبت علم و دین مطرح است؟
در مورد رابطه علم و دین از منظر بروندینی، به تعارض و یا حداکثر استقلال این 2مقوله قائل شدهاند و از منظر دروندینی نیز به تعامل و یا همپوشی و وحدت بین آن دو. همچنین از منظر جهانبینی اسلامی یا الهی، علم در عرض دین نیست بلکه در طول آن و در زیرمجموعه آن بوده و علمورزی یکی از بهترین عبادات به حساب میآید.
- در خصوص این نسبت (علم و دین) چه قرائتهایی در ادیان ابراهیمی وجود دارد؟
چنانچه میدانیم نهتنها بین 3دین بزرگ ابراهیمی تفاوتهایی در جهانبینی، رویکرد و روشها وجود دارد بلکه از آن مهمتر، در این 3دین مهم، هم افراد به غایت سنتگرا داریم و هم افراد بسیار مدرن و متجدد و همگروه علما و فلاسفه را داریم و هم عرفا و متصوفه را، هم علمگرایان سنتی را و هم علمگرایان مدرن را. یقینا همین امروز در داخل سنت شیعی خودمان نظر و دیدگاه افرادی مثل دکتر سیدحسین نصر و دکتر مهدی گلشنی با نظر و دیدگاه مثلا دکتر محمد مجتهدشبستری و برخی دیگر بسیار متفاوت است.
- آیا در حالت کلی، تفاوتی میان قرائتهای این ادیان وجود دارد؟
پاسخ- به یک معنا- هم مثبت و هم منفی است. مثبت از این نظر که بالاخره هر یک از این ادیان در ظرف زمان و مکان متفاوتی تولد و رشد یافتهاند و سیر تحولات تاریخی آنها نیز تا حدودی متفاوت بوده است، چنانچه کسی بهراحتی نمیتواند سیر علم در فرهنگ و تمدن اسلامی را با مسیر آن در دین یهود یا مسیحی مقایسه کند. شکوفایی علم و فرهنگ و تمدن اسلامی در قرون میانه و شکوفایی علم سکولار در غرب مسیحی در اروپای بعد از رنسانس و بهخصوص 2-3 قرن اخیر بر کسی پوشیده نیست ولی باز تأکید میکنیم که در این زمینه- حتی درون یک سنت دینی واحد و در یک زمان و مکان معین هم- صدور یک حکم واحد در این زمینه منطقی و مطلوب نیست. چنانچه مثلا درون سنت مسیحی در نیمه قرن بیستم در کشور انگلستان، 2دانشمند و فیلسوف بزرگ آن عصر که اتفاقا یار و همکار یکدیگر هم بودهاند و مشترکا به تألیف کتاب مشهور منطق ریاضی پرداختهاند، یعنی آلفرد نورث وایتهد و برتراند راسل، یکی از آنها (وایتهد) مومنی موحد و فیلسوفی متأله و معتقد به تعاون علم و دین از آب در میآید که هرگونه علم قدسیزداییشده را غیرسازنده و تکبعدی و ناقص میداند و آن دیگری(راسل)، فیلسوفی به غایت علمگرا و ملحد و یا حداقل آگنوستیک میشود.
- اسلامیسازی علومانسانی اقدامی در راستای نسبت علم و دین بود. نظر شما در نقد و بررسی این دیدگاه و اقدامات انجام شده در این خصوص چیست؟
این یکی از سؤالات بسیار دقیق، مطرح و به غایت حساس روزگار ماست. هر چند در اینجا قصد ندارم که به تفصیل وارد بحث علم و دین، و علم دینی شوم و علاقهمندان به این موضوع را به کتاب قدیمیتر «تعاونالدین و العلم» استاد فقیدم علامه جعفری(ره) و کتابهای جدیدتر از علم سکولار تا علم دینی آقای دکتر گلشنی و علم دینی سیدحمیدرضا حسنی، مهدی علیپور و سیدمحمدتقی موحدابطحی و نظایر اینها حواله میدهم ولی برای روشنشدن بحث و پاسخ هر چند مختصر به سؤالات مطرح شده ناگزیر چند نکته را به اجمال هر چه بیشتر مطرح میسازم:
1 - من نه به کلی موافق جدایی علم و دین هستم و نه کاملا موافق همپوشی کامل آنها، چنانچه در قرآن کریم نیز نسبت به امور دنیوی افراد دستور «و امرهم شوری بینهم» و «شاورهم فی الامر» داده میشود. در امور تکوینی و تشریعی، خدا و پیغمبر(ص) منتظر نظر مشورتی ما نیستند. این امور دنیوی مثل صنعت و زراعت و غیره است که با حفظ اصول و امهات دینی، باید با مشورت و تدبیر علمای قوم و عقلای فنون طراحی و اداره شوند.
2 - من در زمره قائلین به «علم دینی» قرار دارم ولیبهشرطها و شروطها و آن اینکه نباید 2آیه یا حدیث را بگیریم و در صدر یا ذیل یک کتاب اقتصادی، اجتماعی، روانشناسی و غیره قرار دهیم و فکر کنیم که آن علم را دینی کردهایم! زهی خیال باطل که کار به این سادگی پنداشته شود! بلکه علم دینی علمی است که از فکر و ذهن یک عالم به غایت متخصص در هر یک از رشتههای علمی که در ضمن به خدا و مابعدالطبیعه (متافیزیک) و جهان آخرت و غیره اعتقاد داشته باشد تراوش میکند.
3 - متأسفانه عدهای فکر میکنند علم عبارت است از 4 تا عدد و رقم و تجربه و آزمایش و کارهای میدانی، درحالی که اینها فقط دادهها و یا یافتهها، محاسبه، مشاهده و تجربه علمی است و هرگونه توضیح و تفسیر این دادهها و یافتهها مبتنی بر یک سلسله پیشفرضها، رویکردها، جهانبینیها، فلسفهها و بالاخره مقومات پیشین ذهنی است که به تفسیر و تأویل این یافتهها و استخراج یک سلسله اصول و احکام علمی از درون آنها میپردازند. بدیهی است این علم در مقابل علم مادی، علم سکولار، علم فیزیک، علم طبیعی و یا هر عنوان دیگری که جهان را یکسره مادی، بیخدا، بیهدف ماورایی، بیپشتوانه یک نظام اخلاقی مرتبط و متصل به خدا و غیره میداند، قرار دارد.
4 - در علم غیردینی چیزی به نام ثابتات وجودی عالم و آدم نداریم، زیرا کشفیات علمی روز به روز تغییر میکند و با هر آزمون جدیدی فرضیه نویی سر بر میآورد.
5 - در علم سکولار یا مادی فقط پیشرفت و ترقی و رفاه دنیوی و مادی بشر مطرح است و در علم دینی، یا علم تفسیر شده بر پایه یک جهانبینی الهی، خیر و رفاه و سعادت و کمال دنیا و آخرت بشر مطرح است.
6 - در علم دینی مثلا در حوزه پزشکی ابتدا باید ابنسینا شد و سپس راجع به طب حرف زد و در حوزه شیمی ابتدا باید جابربن حیان شد و سپس در مورد مباحث شیمی سخن گفت.
7 - بهنظر میرسد که امروزه در غرب مسیحی نیز پایگاه و جایگاه این حرفها که تنها علمی قابل اطمینان است که با عدد و رقم و استدلال تجربی و مشاهده و حس همراه باشد، یا اینکه با علم تجربی میتوان همه مسائل بشر را حل کرد، به شدت مورد مناقشه قرار گرفته و انسان متمدن غربی، هرچه بیشتر به فکر معنویتگرایی شرقی افتاده است.
8 - متأسفانه در جهان اسلام و در ایران اسلامی خودمان هم کمکم تعدادی از روشنفکران و این اواخر حتی بعضی از علمای دینی به این فکر رسیدند که فقط برای آخرت و یا حداکثر امور اخلاقی باید به سراغ دین رفت! اینان یافتههای علوم تجربی را وحی منزل پنداشتند، غافل از اینکه در پشت هر نظریه کلان علمی، انبوهی از مفروضات و مقومات متافیزیکی قرار دارد. شاید همین علمگرایی مفرط هم به تدریج باعث شده که در غرب مسیحی علم قداستزدایی شده، رواج یابد که باید اذعان کرد دامنه امواج آن به بخشهایی از جهان اسلام نیز کشیده شده است.
اما در مورد اسلامیسازی علومانسانی، یا سایر رشتههای علمی و یا اساسا دانشگاهها و نهادها و مؤسسات علمی- آموزشی و یا کتب درسی و از این قبیل تا جایی که از بازتاب آن در بین اساتید و دانشجویان اطلاع دارم، رویکرد و عملکرد ما در این زمینهها تاکنون چندان قرین موفقیت نبوده است.
آموزههای شیعی و علم جدید
تأکیدی که اسلام و قرآن روی علم، عقل، تفکر و تدبر به عمل آورده انصافا با تعالیم هیچیک از کتب مقدس دیگر برابر نیست. شاید ذکر این نکته بیمناسبت نباشد که در قرآنمجید، در کنار حدود 10 آیه در مورد تدبیر و تدبر، 30 آیه در مورد فکر و تفکر، 50آیه در مورد عقل و تعقل و در حدود 800 تا 850 آیه راجع به علم و تعلیم و تعلم آمده است. اگر در قرآن جز این آیه نبود که «قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون؛ آیا هرگز کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابر هستند؟» (سوره زمر، 9/39) و یا احادیثی از این قبیل که «اطلبوالعلم و لو بالصین» یا «طلبالعلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه» و یا «الحکمه ضاله المؤمن» و نظایر آنها، همینها برای اثبات اهمیت علم در اسلام کافی بود.
اما در مورد رویکرد اهلبیت(ع) یا مکتب و مذهب حقهجعفری در مقابل علم و فکر و تعقل، کافی است کمی تاریخ گذشته و امروز افراط و تفریط اخباریگری، سلفیگری، اشعریگری، وهابیت، سلفیگری و غیره را با اعتدالگرایی و عقلانیت و میانهروی ائمه هدی(ع) مقایسه کنیم. امروزه هم آموزههای امام صادق(ع) و امام رضا(ع) و سایر امامان و علمای شیعه در دست است و هم تعالیم دیگران.