بعد از ظهر هشتم آذر ماه، پیدا شدن جسد بیجان زن جوانی در یکی از خیابانهای شرق تهران، ساکنان این خیابان را شوکه کرد. وقتی ماموران پلیس از ماجرا باخبر شدند، همراه قاضی جمشیدی، بازپرس ویژه قتل تهران در محل حادثه حضور یافتند. قربانی زنی حدودا 35ساله بود که دستها و پاهایش با طناب بسته شده بود.
طناب دیگری هم دور گردنش که ظاهرا با استفاده از آن به قتل رسیده بود. آنچه مسلم بود، قاتل یا قاتلان در جای دیگری این زن را کشته و سپس جسدش را به این خیابان منتقل کرده و در آنجا رها کرده بودند. هیچ مدارک شناسایی و سرنخی همراه جسد نبود که در شناسایی هویت قربانی به پلیس کمک کند و پس از پایان بررسیهای اولیه، جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت تا علت دقیق مرگ، مشخص شود.
در ادامه این احتمال که زن جوان سابقه دار بوده مطرح شد و کارآگاهان به انگشتنگاری از جسد پرداختند تا اینکه موفق به شناسایی هویت مقتول شدند. این سابقه دار بود و در سالهای 80، 87و 90به اتهام نگهداری و مصرف موادمخدر دستگیر شده و به زندان رفته بود. پزشکی قانونی نیز تأیید کرد که مقتول تا زمان مرگ به مصرف موادمخدر اعتیاد داشته است.
تماس همسایه
کارآگاهان اداره دهم در ادامه راهی محلی شدند که جسد مقتول در آنجا کشف شده بود. این احتمال وجود داشت که مغازه یا ساختمانی در این محل مجهز به دوربین مداربسته بوده و از لحظه رها شدن جسد در محل، فیلم گرفته باشد. حدس مأموران درست از آب درآمد و معلوم شد که در آن حوالی چند مرکز تجاری وجود دارد. در بازبینی تصاویر دوربینهای مداربسته، مردی مشاهده شد که جسد مقتول را از یک خودروی لیفان به بیرون پرت کرده و متواری شده بود. همزمان با کشف این سرنخ، شخصی با پلیس تماس گرفت و کلید معمای جنایت را در اختیار مأموران قرار داد.
وی گفت: هشتم آذرماه یکی از همسایههایمان را در پارکینگ ساختمان دیدم که رفتار مرموزی داشت. او در حال جابهجاکردن چیزی بود که یک پتو و ملحفه دورش پیچیده بود. وقتی آن را داخل صندوق عقب ماشینش گذاشت، پای یک انسان را دیدم که از ملحفه بیرون زد. وحشت کردم و فردای آن روز وقتی خبر پیداشدن جسد زن ناشناسی را در نزدیکی خانه مان در روزنامهها خواندم مطمئن شدم که مرد همسایه دست به جنایت زده است.وقتی مأموران از فرد تماس گیرنده درباره ماشین همسایهشان پرسیدند و متوجه شدند که این خودرو، لیفان بوده است، شکی باقی نماند که عامل جنایت شناسایی شده است.
اعتراف به جنایت
کارآگاهان با دستور قضایی راهی مخفیگاه عامل جنایت شدند و 16آذرماه این مرد جوان را دستگیر کردند. وی در بازجوییها خود را بیگناه دانست اما وقتی کارآگاهان تصویر لحظه رها کردن جسد در خیابان را به او نشان دادند، چارهای جز اقرار ندید. مرد جنایتکار گفت: آن زن به خانهام آمده بود و با طناب قصد کشتن مرا داشت تا دست به سرقت بزند برای همین او را به قتل رساندم.
سرهنگ آریا حاجی زاده، معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیس آگاهی تهران، با اعلام این خبر گفت: برای متهم قرار بازداشت موقت صادر شده و تحقیقات تکمیلی از عامل جنایت ادامه دارد.
گفت و گو با قاتل
- چند وقت بود که مقتول را میشناختی؟
شب قبل از حادثه در خیابان بودم که مقتول را دیدم. او از من خواست تا وی را به خانه خواهرش برسانم. من هم او را سوار کردم. در بین راه مقتول سر صحبت را باز کرد. او گفت با خانوادهاش درگیر شده و از من خواست که اجازه دهم شب را در خانهام بماند. دلم به حالش سوخت. برای همین او را به خانهام دعوت کردم.
- چطور شد که دست به جنایت زدی؟
صبح روز بعد، من روی کاناپه نشسته بودم و تلویزیون تماشا میکردم که یک دفعه آن زن از کیفش یک طناب کرم، قهوهای بیرون آورد و از پشت سر دور گردن من انداخت. ترسیدم. او میخواست مرا بکشد و دست به سرقت پول و طلاهایی که در خانهام بود بزند. من مقاومت کردم و با زن جوان درگیر شدم. سپس توانستم طناب را از او بگیرم و با همان طناب او را به قتل رساندم.
- چرا وقتی طناب را گرفتی، او را از خانه بیرون نکردی یا به پلیس زنگ نزدی؟
چون فریاد میزد و ترسیدم که همسایهها متوجه شوند و آبرویم برود.
- بعد از قتل چه کردی؟
خیلی دستپاچه شدم. میترسیدم مبادا همسر و فرزندم به خانه برگردند و با جسد این زن روبهرو شوند. برای همین دور جسد پتو و ملحفه پیچیدم آن را به خارج از خانه بردم و در خیابان رها کردم.
- همسر و فرزندت کجا بودند؟
خانه پدرزنم. چون میترسیدم همسرم برگردد، قبل از تاریکی هوا جسد را از خانه خارج کردم اما همسایهام مرا دید.
- کجا تو را دید؟
در پارکینگ خانه. زمانی که با آسانسور جسد را به پارکینگ انتقال دادم و میخواستم آن را داخل صندوق عقب بگذارم، مرا دید. با اینکه دستپاچه بودم اما با او حال و احوال کردم. فکر میکنم در آن زمان مرد همسایه پای جسد را دید و مرا لو داد.
- تصاویر دوربینهای مداربسته هم چهره ات را ثبت کرده است، متوجه دوربینها نشدی؟
در آن لحظه فقط به فکر رها کردن جسد بودم. اصلا دوربینها را ندیدم.
- با همسرت اختلاف داشتی؟
متهم اشک میریزد و با گریه میگوید: نه؛ اما او همیشه در خانه پدر و مادرش بود. من خیلی از روزها در خانه تنها بودم و این موضوع عذابم میداد.
- پشیمانی ؟
خیلی پشیمانم، آبرویم رفته است. بعضی وقتها انسانها در زندگیشان اشتباهاتی مرتکب میشوند که تاوان سنگینی دارد.