دکتر مهدخت بروجردی ‌علوی: خبر از دست رفتن پدر معنویم بعد از یک دوره طولانی بیماری، ‌درست در سالگرد روزی که پدر واقعی‌ام را از دست داده بودم، ‌احساسی گنگ و ناشناخته در وجودم ریخت؛ احساسی مطلقا اندوهناک از اینکه باید باور کنم که دریغای وجود او جاودانی است و احساس ترکیبی از اندوه و رضایت.

رضایت از اینکه خداوند به من توفیق داد به عرصه‌یی وارد شوم که منحصر او را دریابم و سال‌ها در جایگاه «دانشجو» و سال‌ها در جایگاه «همکار»، مقابل و در کنارش بنشینم و بیاموزم و این توفیق کوچکی نیست؛ داشتن الگویی برای زندگی، برای معلمی، برای همکاری، برای تعامل و...

امروز، در یک جمعه غمگین و بارانی پاییزی که می‌خواهم در سوگ او بنویسم، ‌دوست دارم روح بزرگ او را مخاطب قرار دهم و شرم حضوری را که همیشه در مقابلش داشتم، کنار بگذارم و بگویم؛ استاد! نمی‌دانم ببینم این احساس من کجاست ولی گمان می‌کنم که هر بار به جمع دانشجویانت نگاه می‌کردی احساس رضایت از نگاهت خوانده می‌شد. مشکل نبود بفهمیم از اینکه حلقه دانشجویانت اینچنین عاشقانه و خالصانه دوستت دارند، ‌راضی هستی امروز، و این احساس که از ما راضی بودی، ما را در سوگ تو شکیبا می‌کند.

استاد! ماه‌ها در بستر بیماری افتاده بودی، آرام و مهربان و همان‌طور که زندگی کرده بودی رخت از جهان بربستی، بی‌جنجال و هیاهو و من در طول این ماه‌ها بارها آرزو کردم که ای‌کاش توفیق داشتم مثل دختر مهربانت «رویا»، حتی فقط برای یک روز، پرستارت باشم. اما دریغ، و زندگی مجموعه‌یی است از این دریغ‌ها.

و این دریغ‌ها از روزی آغاز شد که طنین آرام گام‌هایش در راهروهای دانشکده شنیده نشد.

استاد!

عشق به کار، وجدان کاری، عشق به معلمی را از شما آموختم. خداوند سبحان را شاکرم به من فرصت داد تا الگویی مثل شما برای معلمی‌ام داشته باشم و به پاسداشت این نعمت، تلاش خواهم کرد آن‌طور که شایسته یک‌ معلم ‌مسلمان و متعهد است، کار و تلاش کنم؛ کار و تلاش در چارچوب اصول اخلاق حرفه‌یی.

روح‌تان شاد

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها